سلام✋🏻 عذر میخوام بابت تاخیر... امیدوارم خوشتون بیاد🤍✨
شاید گردش و بیرون رفتن بهتر میبود!...دریا، بعد از مدت زمان زیادی که اینجا بودیم جز همون روز های اول از فضای زیباش استفاده نکرده بودیم و برای پر کردن وقتمون ایده ی خوبی بود،،،روی ماسه های کرمی رنگ کنار ساحل نشسته بودیم ، من پاهام رو بغل کرده بودم و اون در حالتی که نشسته بود مدام دمش رو تکون میداد، جز صدای امواج چیزی شنیده نمیشد سکوت محض فضای بینمون رو پر کرده بود...علاوه بر خودم حس میکردم که اون هم استرس داره ، ما کنار دریا بودیم! اینطور خشک بودن مناسب این فضا نیست... از جام بلند شدم و کمی پشت لباسم رو تکوندم ، به دریا نزدیک تر شدم و اجازه دادم تا آب شوری که منبع زندگی میلیون ها موجود بود دستم رو لمس کنه ، اون لحظه درست مثل شب قبلش و دست های سرد ها یون بود... یادآوریش باعث شکل گرفتن لبخند کمرنگی روی صورتم میشد.. به سمت ها یون نگاه کردم _ میخوای تا آخر همونجا بشینی؟ معصمومانه نگاهم کرد + کاری ندارم بکنم اینجا...:( به زمین نگاه کردم صدف کوچیکی بین ماسه ها مخفی شده بود که با انگشت هام اون رو بیرون کشیدم و مقابل صورتم گرفتم طوری که ها یون ببینه _ مطمئنم تعداد زیادی از این ها اینجا هست که میتونی پیداشون کنی ، قشنگن نه؟ به سمتم قدم برمیداشت شاید بیشتر از من مجذوب اون صدف یاسی رنگ درخشان شده بود... + میخوامشون!! صدف رو با شتاب زیادی به سمتی پرتاب کردم _ بگرد تا پیدا کنی...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
46 لایک
من در حال فکر کردن به اینکه بچهاشون قراره آدم باشه یا مثل مامانشون یه گربه انسان نما
یا شایدم هر وقت خواستن میتونن تبدیل به آدم بشن
جچ:نه،میگم آها چه جالب😂
میشه پارت بعدیو بزاری زودتر؟دیر که میشه از فیکت زده میشیم یه وقت
دارم مینویسمش تموم بشه میزارمش 💙
حتما میزارمش
این هفته واقعا امتحاناتمون زیاد بوده
امروز امتحانم رو بدم میشینم و پارت بعد اون داستان رو کامل میکنم و بارگزاری میکنم
بعدش هم میشینم اینو مینویسم:)
ببخشید واقعا بابت این تاخیرش:(💓
نمیبخشیم😐😂🕊
لطفاااااا:(😂
بخشنده باشین ببخشید🥲
چیکار کنم که امتحانات محلت نفس کشیدن هم نمیدننن تقصیر من نیست که 🥲😂💔
میشه پارت بعدو بزاری؟💙
حتما میزارمش
این هفته واقعا امتحاناتمون زیاد بوده
امروز امتحانم رو بدم میشینم و پارت بعد اون داستان رو کامل میکنم و بارگزاری میکنم
بعدش هم میشینم اینو مینویسم:)
ببخشید واقعا بابت این تاخیرش:(💓
اشکال نداره لاوم💙فقط باید بگم من هرشب چک میکنم ببینم گذاشتی یا نه😂دو هفتس منتظرشم😂💙قشنگ ترین فیکیه که خوندم💙💙💙
وایییی خدای مننن::))))))
مرسییییییییی خیلییی لطف داریییی💗
واقعا ممنونم:)💙
واسه چی از من تشکر میکنی؟تو عالی هستی که باعث میشی من و بقیه ازت تعریف کنیم💙💙💙
برای اینکه با گفتن این حرف های زیبا حالم رو خیلی بهتر میکنید:) و وظیفه ی منه که در قبال محبتی که دیگران دارند ازشون تشکر کنم:)))💙💓💓
چقد کامنت😐✨
آره خودمم برگام ریخت سرش😐😂🤝🏻
پاارت بعد دااستان هااتو نمیزااری؟😐🤝
چرا...میزارم🥲🤌🏻💙
میشه بزاری؟💙
نمیدوونم چرااا اماا واصه تولد تهیوونگ خیلی ذوق زدممم😐😂البته ک هنوز خیلی مونده😐🤝
میفهمم چی میگیی😂
خوشحاالی ک ب تصتچی اومدی؟😐😂
نمیدونم شاید آره😐😂
یاادگرفتم دنباال علایقم برم،ب حرفهاای پوچ دیگراان اهمیت ندم و برم دنباال آرزوهاام حتی اگ همه دنیااا بهم بگن اینکااردرست نیست و خواستن منعم کنن ب یااد بیاارم ک بی تی اس بهم قدرت دااد تاباشجااعت ب دنباال علایقم برم،پس ن تنهاا ب خااطره خودم بلکه بخااطره بی تی اس هم ک شده علاایقم رو دنباال میکنم.. و خیلی چیزهااای دیگه بهم یاد داادن⛓💜
دنبال کردن چیزی که خودت میخوای و دوستش داری.... خیلی قشنگه:)🍭💓
من فقطط دنباال بورسیم😐😂🤝
😂 بهش خواهی رسید
2.من کناره اوناا یاادگرفتم ک خودم و دوست دااشته بااشم.فهمیدم هیچکس ب انداازه خودم ب فکرم نیست.هیچکس ب غیر از خودم بهم کمک نمیکنه..یااادگرفتم تحت هیچ شراایطی از خودم بیزاارنبااشم و هر وقت احسااس کردم دیگه مهم نیستم خودمو بغل کنم و بگم:I love myself💜⛓
چه زیبا و دوست داشتنی:)💜🌧️
از خدم گفتم😌😂
آفرین آفرین👏🏻😂