آدرین:داشتم لباس می پوشیدم چون با مرینت قرار داشتم دختر خوبی ولی اخلاق مغرور داره اون هم نمی دونم چرا
(مرینت از اول اخلاقش مغرور نبوده اتفاقاتی میوفته که اخلاقش مغرور میشه) یک تیشرت مشکی با روی لباس نارنجی و شلوار مشکی و کفش مشکی پوشیدم آدرین:داشتم لباس می پوشیدم چون با مرینت قرار داشتم دختر خوبی ولی اخلاق مغرور داره اون هم نمی دونم چرا
(مرینت از اول اخلاقش مغرور نبوده اتفاقاتی میوفته که اخلاقش مغرور میشه) یک تیشرت مشکی با روی لباس نارنجی و شلوار مشکی و کفش مشکی پوشیدم(عکس اسلاید لباس آدرین) موهام شانه کردم داشتم میومدم پایین که بابام صدام کرد گابریل:آدرین بیا تو اتاق کارم آدرین:باشه پدر. گابریل :آدرین من و تام قرار بستیم که تو را یکی از رییس های شرکت دوپن چنگ کنیم
آدرین:خوب چه ربطی به من داره
گابریل :برای این قرار دارد تو باید با مرینت ازدواج کنی
گابریل :چی پدر من نمی تونن با مرینت کنار بیام بعد میگین باید ازدواج کنید
گابریل:این ازدواج اجباری
آدرین:این قدر اعصبانی بودم که رفتم تو ماشین سمت خونه ی مرینت اینا
ممنون
اولین لایک و و
کامنت