
خب اینم پارت اخر فصل اول:) به دلیل امتحانات هر روز یک پارت
[جیهو]وقتی وارد خونه شدم دیدم مادرم همینجور دارع اشک میریزه...اصلا حالش خوب نبود...یهو در اتاق خواهرم باز شد و اون ک....ث....افت امد بیرون پدر س.....گم که معلوم نیست چیکار کرده...به مادرم سریع رفتیم داخل اتاق خواهرم...چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم...حتی به دختر خودش هم رحم نکرد...تمام بدن خواهرم کبود بود...اون فقط پونزده سالشه چرا باید همچین چیزی رو تجربه کنه...مردک ه....وس باز...رفتم خواهرم رو بغل کردم توی بغلم تا جون داشت اشک میریخت و میگفت الان منم مثل بقیه کثیف شدم...بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن و لب زدم:تو کثیف نیستی اصلا تقصیر تو نبود گریه نکن خوشگلم اصلا اشکالی نداره و بعدش خواهرم رو بردم حمام...دلم به حالش سوخت کل مدت فقط داشت گریه میکرد...مامانم داشت اتاق خواهرم رو تمیز میکرد و گریه میکرد...قوی باش جیهو حداقل بخاطر خواهرت قوی باش...بعد از حمام لباس تن خواهرم کردم و موهاشو خشک کردم و رفت خوابید...رفتم پیش مادرم که دیدم مادرم کف زمین غش کرده خیلی ترسیدم که دیدم دستاش خونی خونیه و یک تیخ هم دستشه...جیغم رفت هوا بعد زنگ زدم آمبولانس تا بیان مادرم رو ببن...اوف مامان این چیکاری بود کردی...داشتم از گریه میمردم...خواهرم رو بیدار کردم و باهاش رفتیم بیمارستان منتظر شدیم عمل مامانم تمام شه...خیلی نگران بودم...
[کوک]دلم خیلی برای جینسو تنگ شده بود...الان یک روزه که ندیدمش ایح ولی دلم براش خیلی تنگ شده...بهتره زنگ بزنم بهش...وقتی جواب داد از ترس مردم و زنده شدم و یهو داد زدم...این چه قیافه ایه دختر مردمم +سلام...ببخشید دیگه مجبورم دیگه بعد هم خندید منم باهاش خندیدم و پرسیدم:حال خالت چطوره +خیلی بده ویروس گرفته از شب تا صبح بالا سرش هستیم اصلا خواب نداریم الان وونگ سو رفته دارو بخره منم دارم سوپ درست میکنم اصلا خواب ندارم حتی نمیتونم به خودم برسم واقعا خسته شدم -میخوای یک پرستار بفرستم انگار خیلی خسته شدین +ها نه نه نمیخواد خودمون میتونیم بعد هم لبخند زد واقعا دلم براش تنگ شده بود(نکته دارن تصویری حرف میزنن)-خب پس حداقل مراقب خودت باش بدون خیلی نگرانتم اوک(ساتور گشنگم کجایی) باشه ای گفت و قطع کرد هعی خدا چقدر دلم براش تنگ شده بود

نام:جونگوا سن:۱۵ خواهر جیهو جیهو دانشگاه رو ول کرد که پولی که جمع میکنه رو بزاره واسه درس و مشق جونگوا (عکس جنگوا)
[کوک]رفته بودم با اعضا تمرین کنم...همش قیافه ی جینسو میومد تو ذهنم...بعد از تمرین هممون پخش زمین شدیم...رفتم اب بخورم...هوف چقدر حوصلم سر رفت...انگار وقتی جینسو نیست زندگی بی معنیه...چند روز دیگه کنسرت داشتیم حداقل چند روز دیگه حوصلم سر نمیره...دوباره رفتم تمرین کنم...نامجون:بچه ها بنظرتون کوک زیادی تمرین نمیکنه جین:چرا داره خیلی تمرین میکنه ته:احساس میکنم یک چیزی شده و کوک به ما نمیگه جیمین:خب راستش کوک به من گفته میخواد توی کنسرت خیلی خوب برقصه (خدایا چرا همچین بهونه ای اوردم جیمین خنگ)یهو اعضا بهم نگاه کردن جیمین:خب چیه...اصا بیاین ما بریم اون خودش میاد...اعضا رفتن کوک از رقصیدن دست بر داشت کوک:جیمین اخه این چه بهونه ای بود هوف...دوباره شروع کردم به رقصیدن...
از زبان جینسو:چقدر خسته شده بودم وای چقدر سرم درد میکرد چقدر گشنه ام بود وونگ سو خر هم تا امد خونه گرفت خوابید...خیلی گشنه ام بود یکم از سوپ ریختم خوردم...هوم دختر خدایی باید بری یک رستورانی چیزی بزنی ها...خب تا خاله خوابه برم یکم فضای مجازی رو بگردم...واییی بی تی اس چند روز دیگه کنسرت داره...جینسو خدایی شانس رو داشته باش حتی کنسرت هم نمیتونی بری... سوپ رو خوردم و رفتم وونگ سو رو بیدار کردم و خودم به جاش خوابیدم...
امتحانم شروع شد😐💔میرم امتحان بدم فردا فصل دوم پارت اول رو مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرین 🤍❤️
اسلاید اضافه:/
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همه شون رو خوندم عالی بود و پارت بعد بزار دنبال کن تنک :) 💜
عالی بود پارت بعدوووووو توووووررررووووووووخخخخخدددداااااااااااا زززززززوووووووووووووووودددددددددددد بببببببززززززااااااااااررررررر😐😐😐😐😐😐😐😁😁😁😁😁💜🤍
الان میرم مینویسم😂🌟
❤عالــــــــــــــــــ
❤️
وای خیلی داستانت قشنگه 🍭😘😘
پارت بعد لطفا
همین الان میرم مینویسممم🌟🌟🌟
من منتشر کردم بقیه پارتاشم میخونم قشنگه😊🤗💖❤💜
مرسی ❤️🤍
خوشحالم که لذت بردی از داستان🤍❤️
🤗💜❤💖😊