همان طور که راز دار از آن طرف دنیا به این طرف دنیا می آید تا آریانا را که حالا دختری نوجوان است از راز ها با خبر سازد ؛آریانا در حال خوردن صبحانه اش است. که تشکیل می شود از سوپ آبکی همیشگی به همراه نان بیات.
پس از اتمام صبحانه اش به سمت رخت شویخانه یتیم خانه می رود تا لباس ها را بشوید و سپس پهن کند."""
دیوار های ترک برداشته و نمور رخت شویخانه و در چوبی قدیمی را پشت سر می گذارد و سپس به سمت طناب ها می رود و شروع به پهن کردن لباس های تازه شسته شده می کند. مثل هر سه شنبه ی دیگر . آریانا آرام سرش را به سمت آسمان می گیرد. آ:دیگه حالم از این زندگی تکراری بهم می خوره. ناگهان پدرو وارد می شود . پ :بهت حق میدم ولی قبلش باید بری به دفتر خانم فیونا. بدون شک کنجکاو شده اید که خانم فیونا کیست؟ خب باید به عرضتان برسانم که خانم فیونا موسس و مدیر یتیم خانه ی هالو است. (هالو اسم یتیم خانه است.)
آ:(بعد از جیغی کوتاه)وای پدرو تو من رو خیلی ترسوندی. پ :متاسفم.ولی باید همین حالا... آ:میدونم باید برم به دفتر خانم فیونا .
نظرات بازدیدکنندگان (2)