تیکی و ایوان بحث خیلی بدی کردن و آخر سر ایوان رفت و تیکی شروع به گریه کرد اخر از عصبانیت و ناراحتی رفت آشپزخونه و همه وسایل بلور رو شکست و بعد از اون هم سر صدا شکستن شیشه تیکی رو همون شیشه ها راه رفت و از آشپزخونه اومد بیرون (کفش پاش نیس) بعد اینکه رفته دوباره اتاق زد شیشه اتاقش رو شکوند و تلفنش رو برداشت و به تریکس زنگ زد .... تیکی : تریکس شماره پلگ رو بده😢 تریکس : تیکی..... تیکی تو چرا به من زنگ زدی اصلا چرا داری گریه میکنی ، ایوان باهات کاری کرده😓
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
سیلام منم کاربر مرینت اکانتم پرید🤣 یعنی گوشی رو عوض کردم اکانتم از گوشیم پرید و رمزمو یادم نی🥲 خوب بچه ها ادامه داستان رو تو این اکانتم مینویسم😁
پارت آخر بود؟🥺
لطفا به این زودیا تمومش نکن حتی اگر تا پارت 10 هم ادامه بدی باز هم کش دارش کن.😇
۱۰ تا پارت داره آخه😅
خب فصل 2 و 3 براش بزار
عالی بود
ج چ:وقتی شکست میخوری بنظرم باید بگی:این نیز بگذرد🙂
ممنون
خیلی زیبا بود