باکوگو و شما

از زبان نویسنده کیوتمان (خودم )سلام این قیافه خوشگل شماست خوب اگه خوشتان اومد پارت ۲ را میزارم اگه نه که بازم میزارم 😂 پشت صحنه : انقدر حرف نزن برو داستان رو بزار نویسنده (خودم ):دوست دارم حرف بزنم اصلا قهرم می رم داستان رو میزارم

اسم شما : سورا خانواده : مادر و پدر زندن کوسه : خوب شما کوسه ای دارید که میتونه آب را کنترل کنه ( عین فیلم اواتار)ولی یه قدرت دیگه هم دارید که کشفش نکردید اخلاق : عصبانی ولی مهربان شیطون عاشق اینی که همه بهت توجه کنن و تو هم همینطور پشت صحنه :‌معرفی تموم شد برو داستان بزار البته این داستان کم میشه چون دو ساعت ز..... زدی نویسنده( خودم ) باشه بریم؟

عزیزان این پارت ۱ کمه چون حال ندارم

زنگ خورد. رفتید سر میز ناهار هم ی پسرا شما را نگاه میکردن اونا سرخ شده بودن شما تو دل تون میگفتید : وای الانه که منم سرخ بشم بدم یه جای دیگه بشینم اوراراکا : سلام شورا من اوراراکا خوشحال میشم دوستم بشه شما : البته شما رفتید با هم ناهار خوردید و شما چون ۱۰ دقیقه مونده از زنگ رفتید توی جنگل داشتید با آب موج سواری میکردید بعد بچه ها دیدنت : با دهن باز گفتند : زنگ خورد عد شما هم رفتید

شما دید باکوگو یه چیز نوشته نوشته بود همرو از سر راهت بر دار تا بتونی یه قهرمان مثل المایت بشی شما تو گوشش گفتی : تو میخوای یه قهرمان مثل آنلاین بشی اون عصبانی شد و شما را با دستش برد بالا و تکونتون داد و بعد گفت باکوگو : میکشمت بعد همون موقع معلم گرفتش گفت بی ادب منم گفتم اشکالی نداره ولی بعد با قدرت ابم خون باکوگو را کنترل کردم و جلوی دهن باکوگو را گرفتم استاد ایزوا: کلیسا فورا تو میتونی تمام کسایی که تو رو نشون خون هست را کنترل کنی شما : اره بچه ها : واریزی چه باحال

بابای