
حمایتت کنید🙏🙏🙏🙏 خداوکیلی خیلی حمایت کمه 🥺 قبل اینکه رمانم رو بخونید لایک و فالو یادت نره🙏❤🥰🥺
اعضا با عصبانیت گفتن : چرا انقدر دیر امدی؟؟؟ دختره کی بود داشتی م.خ شو میزدی؟؟؟؟ به دختره چی میگفتی ؟؟؟؟ اسم دختره چیه؟؟؟؟؟ چند سالشه ؟؟؟کارش چیه ؟؟؟؟؟ صداش چجوریه ؟؟؟؟ جیمین با تعجب گفت : شما از کجا میدونید داشتم با یه دختر حرف میزدم ؟؟؟؟ ته ته : دیگه دیگه حالا دختره کیه چرا پنهون کاری میکنی از ما چرا به ما نگفته بودی دوست دختر داری ؟؟؟ جیمین گفت : اینارو کی به شما گفته بگید ببینم اخه بهتون اطلاعات اشتباهی داده
تهیونگ گفت : وا مگه میشه اطلاعات اشتباه به ما بده اون که تو کارش خیلی دقیقه جیمین گفت : یجورایی رو درست گفته ولی یه چیزاییم اشتباه گفته درسته که من داشتم با یه دختری صحبت میکردم ولی اون دختر دودوست دخترم نبود تهیونگ و اعضا باهم گفتن :پس کی بودش جیمین گفت : میکاپرمون همونی که تازه امده ومن قبل اجرای کنسرتمون داشتم ازش میپرسدم که اهل کجا هستش یادتونه و اون جواب منو نداد منم بردمش یه جایی که کسی نباشه تا اگرم خواست کسی نفهمه کجاییه راحت بگه ولی متاسفانه هیچی نگفت و دختر هم یهو امدو نزاشت که بگه اعضا با تعجب زل زده بودن به جیمین و گفتن : جیمن تا حالا تو کنجکاو نمیشدی که کی اهل کجاس ازت بعید بود
جیمینم گفت : نمیدونم چرا درباره ا/ت کنجکاو شدم اعضا با تعجیب و به هم نگاه کردنو گفتن : ........
اعضا با تعجب گفتن: جیمینااااا از تو بعیده جیمین با تعجب گفت : واسه چی مگه چی گفتم؟؟ بعدشم از انسان هیچی بعید نی . تهیونگ گفت : بابا خفن چی گفتی حرف درستیم بود ولی یه سوال از کی تا حالا انقدر رک و پوصت کنده حرف میزنی ؟؟ جیمین با تعجب گفت : من!!؟ تهیونگ گفت : بله شما نامجون گفت : بس کنید دیه بیاید سوار ماشین شیم دقیقا نیم ساعته داریم بحص میکنیم .
اعضاهم گفتن : باشه و سوار ماشین شدن جانگ کوک و جین و تهیونگ کل مسیرو زل زده بودن به جیمین وقتی رسیدن خونه : جیمین سریعا رفت تو اتاقش و درو بست تهیونگ و جانگ کوک و جین بدو بدو رفتن در اتاق جیمین گفتن چیشده چرا رفتی تو اتاقت نمیخوای به ما بگی چیشده ؟؟! جیمین گفت : نه فعلا باید خودمم از خودم سوال بپرسم بعد میام به سوالای شما هم جواب میدم جین گفت :باشه ورفت طبقه ی پاییین ولی جانگ کوک و تهیونگ نشستن درم در تا جیمین تنها نباشه جیمین تو ذهن خودش گفت : وای من چه غلتی کردم مگه اون پسر بود بعد مگه من کیش میشم که بازد راجب یه دختر فکر کنم و کنجکاو بشم بعد من چرا باید دختررو بکشمش پشت دیوار تا باهاش حرف بزنم اصلا مگه دختره کی هس یه میکاپر ساده پس چرا راجبش کنجکاوم هااااا جیمین یهو با صدای بلند گفت : اه من چم شده که همین حرف باعث شد جانگ کوک و تهیونگ بترسونه یهو جانگ کوک درو زد گفت : جیمیناا بزار بیایم تو با ما صحبت کن شاید یکم اروم بشی
مرسی تا اینجا اومدید🙏🙏❤❤ لطفا لطفا حمایت کنید 🙏🙏🙏🙏🙏 پارت بعد رو نمیزارما 🙏 لطفااااااااا🙏🙏🙏🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد لطفا
... اگاتا
چشمم🥰🥰❤😘🥺
اخه میدونی کسی حمایت نمیکنه 🥺