
اینم از پارت پنج بازرس تو رو خدا ثبتش کن 😪
مدیر : چرا از لبت خون میاد ؟ من: پرسینگم رو کندم . بعد رفت و ارایشمو پاک کرد و بعد یک لباس فرم که تو کیفم بود رو پوشیدم و اومدم. چویی : میز اخر ساکت . زنگ تفریح ته ته و کوک و جی یی و سوجین اومدن جلو میزم تا با هم بریم که گفتم میخوام یکم یا کارینا وقت بگذرونم کارینا گفت من هیچوقت حیاط نمیرم و همیشه این تو کلاس میشینم . ولی امروز تو هم باهام بودی . البته یونگی هم اون روز نرفت حیاط ا.ت: کارینا چرا یونگی اون کار رو باهات کرد . کارینا : یک زمان با هم بودیم من دیگه نخواستم باهاش باشم از اون موقع اذیتم میکنه 😭( با بغض) یونگی که انگار حرفامونو شنیده اومد نزدیک منو کشید اون ور و دم گوش کارینا چیزی گفت و رفت پایین تو حیاط وقتی یونگی چیزی به کارینا گفت کارینا سریع بغضش ترکید و گریه کرد ا/ت : چی گفت بهت ؟ کارینا: گفت ..............
شروع معرفی سوجین ( خواهر ناتنی تهیونگ) خب مادر تهیونگ اول با یک مرد خیلی پولدار ازدواج میکنی که حاصل اون ازدواج میشه سوجین ولی پدر سوجین عضو مافیا بوده و از کشور فرار میکنه و بیشتر ثروتشو میزاره برای سوجین و مادرش وقتی سوجین دو ساله بوده مامان سوجین با بابای تهیونگ ازدواج میکنه و حاصل ازدواج میشه تهیونگ تهیونگ خیلی باهوش بوده پس دو سال زود تر شروع به درس خوندن میکنه و با خواهرش به مدرسه میره❤️ ولی سوجین هنوز بدون اطلاع مادر و برادر ناتنیش با پدرش در ارتباطه و...........
سوجین یک روحیه شرورانه و مکارانه مثل پدرش داره و صورت مهربون و صافتی مثل مادرش داره سوجین به خاطر هوش بالای تهیونگ همیشه به اون حسودی میکرده ولی هیچوقت اونو اذیت نکرده سوجین دیوانه وار یونگیو دوست داره و حاضر برای اون بمیره ولی چون برادر ناتنیش با یونگی لجه نمیتونه باهاش قرار بزاره اون به کارینا حسودی میکنه چون فکر میکنی یونگی عاشق کاریناست حالا ....... یادتونه جی یی گفت سوجین به مسافرت رفته بود سوجین به برادر و مادرش گفته بود یک مسافرت یک هفته ای با بچه های کلاس موسیقیش میره در حالی که با پدرش به مسافرت رفته بود......
حالا کوک قبل از اینکه با جی یی قرار بزاره سوجین رو دوست داشته و اینکه یونگی هم از سوجین متنفره ( عجب خر تو خریه😂) (خب حالا یکم بریم سراغ داستان کارینا ) وقتی یونگی چیزی به کارینا گفت کارینا سریع بغضش ترکید و گریه کرد ا.ت: چی گفت بهت . کارینا : تا اومد بگه یونگی دوباره برگشت و سر کارینا داد زد اگه چیزی به ا.ت بگی میکشمت . قبل از اینکه دوباره بره دیدیم تهیونگ اومد تو کلاس تهیونگ : باز زورت به کارینا رسیده( با داد) یونگی:به تو ربطی نداره تهیونگ : مگه من نگفتم که نزدیک بچه های این مدرسه نشی( صداش رف بالاتر)
تا اومد با مشت به صورت یونگی بزنه.... سوجین : بس کن تهیونگاااااا( با داد و کمی هم جیغ) یونگی رو زمین افتاده بود . سوجین سریع رفت طرف یونگی تا اومد کمکش کنه بلند شه یونگی : خیلی از داداشت خوشم میاد توعم بیا بچسب بهم ،😂 کوکو جی یی هم ترسیده نگاه میکردن و کارینا همچنان گریه میکرد و منم متعجب بودم . زنگ خورد و بچه ها برگشتن تو کلاس .
با لایک و فالو بهم انرژی بدین تا بتونم پارت های بعدو بزارم♥️ و ممنونم بابت چهل تایی شدنمون 🤍♥️ میدونم چهل تا زیاد نیست ولی ممنون🤍🧊 فعلا 🐥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگه
چقدر قشنگه داستانت ✨🤍
مرسی عشقم 🤍💜
عالیی بودددددد حتما پارت بعد رو زود بزاررررررر😂😍😍😚
چشم😂♥️♥️♥️
Pleas، پارت بعد
چشم کیوتی🥺💜
سلام گلم خسته نباشی
عالییییی بود 😍😍
اولین لایک و اولین کامت این قسمت من بودم هورااااااا 😁😁
مبارکت باشه♥️💜
ممنون ❤💜