اینم از پارت پنج بازرس تو رو خدا ثبتش کن 😪
مدیر : چرا از لبت خون میاد ؟
من: پرسینگم رو کندم .
بعد رفت و ارایشمو پاک کرد و بعد یک لباس فرم که تو کیفم بود رو پوشیدم و اومدم.
چویی : میز اخر ساکت .
زنگ تفریح
ته ته و کوک و جی یی و سوجین اومدن جلو میزم تا با هم بریم که گفتم میخوام یکم یا کارینا وقت بگذرونم
کارینا گفت من هیچوقت حیاط نمیرم و همیشه این تو کلاس میشینم .
ولی امروز تو هم باهام بودی .
البته یونگی هم اون روز نرفت حیاط
ا.ت: کارینا چرا یونگی اون کار رو باهات کرد .
کارینا : یک زمان با هم بودیم من دیگه نخواستم باهاش باشم از اون موقع اذیتم میکنه 😭( با بغض)
یونگی که انگار حرفامونو شنیده اومد نزدیک منو کشید اون ور و دم گوش کارینا چیزی گفت و رفت پایین تو حیاط
وقتی یونگی چیزی به کارینا گفت کارینا سریع بغضش ترکید و گریه کرد
ا/ت : چی گفت بهت ؟
کارینا: گفت ..............
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
خیلی قشنگه
چقدر قشنگه داستانت ✨🤍
مرسی عشقم 🤍💜
عالیی بودددددد حتما پارت بعد رو زود بزاررررررر😂😍😍😚
چشم😂♥️♥️♥️
Pleas، پارت بعد
چشم کیوتی🥺💜
سلام گلم خسته نباشی
عالییییی بود 😍😍
اولین لایک و اولین کامت این قسمت من بودم هورااااااا 😁😁
مبارکت باشه♥️💜
ممنون ❤💜