
سلام امید وارم خوشتون بیاد

مرینت :از خواب بلند شدم دست و صورتم را شستم ساعت ۱۰بود از خواب بیدار شدم. یک لباس صورتی با کفش پاشنه بلند صورتی موهام را باز گزاشتم برای آرایش یک برق لب قرمز و ریمل و خط چشم زدم عالی شده بودم(عکس اسلاید لباس مرینت)رفتم پایین صبحانه خوردم تام (پدرش):مرینت قراره امروز آقای آگرست که بهترین دوست من هست بیاد می خوام حضور داشته باشی مرینت:چشم پدر و رفتم تو اتاقم

آدرین :از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتم را شستم لباس هام را عوض کردم یک هودی مشکی با شلوار مشکی کفش های مشکی پوشیدم موهام را شونه کردم (عکس همین اسلاید) رفتم پایین صبحانه خوردم رفتم تو اتاق خودم که ناتالی اومد تو اتاقم ناتالی:(میشناسید نیاز نیست توضیح بدم ) آدرین پدرت کارت داره آدرین: باشه رفت من هم رفتم تو اتاق کار پدرم

پدر با من کاری داشتید گابریل: (پدرش)آدرین باید برای شب آماده باشی آدرین:برای چی گابریل:قرار امشب بریم خونه ی بهترین دوستم باید تو هم باشی آدرین :چشم پدر فقط میتونم برم بیرون تا شب بر میگردم گابریل :باشه آدرین رفتم تو اتاقم یک تیشرت سفید با یک جاکت روش و یک شلوار مشکی و کفش مشکی پوشیدم رفتم (لباسش همین اسلاید)
مرینت :داشتم فکر میکردم که برای شب چی بپوشم ولی اگه لباسم بد بود بابا از دستم ناراحت بشه چی نه رفتم به آلیا زنگ زدم گفتم آلیا بیا بریم بیرون آلیا :باشه مری (مرینت اسمش هست ولی مری هم صداش میکنند)پس ساعت ۴میبینمت مرینت باشه آنها خوردن رفتم تا برای قرار با آلیا آماده شم یک تیشرت سفید یک کت قرمز شلوار لی آبی و کفش سفید پوشیدم رفتم بیرون تا ساعت ۶بعد از ظهر بیرون بودم وقتی اومدم سریع رفتم تو اتاقم(لباسش همین اسلاید)
رسیدم سلام آلیا آلیا:سلام خوبی مرینت: آره آلیا می خوام یک چیزی بگم آلیا :بگو مرینت:تمام ماجرا را تعریف کردم(قدم میزدند)آلیا من میترسم که لباسم عالی نباشه اون موقع فکر کنند تام دوپن چنگ چه دختر تربیت کرده آلیا :مری آقای آگرست اخلاق مغرور و سرد و به مد اعتقاد داره مرینت :من هم از اینجاش می ترسم آلیا:بیا بریم خونتون خودم آماده میکنم مرینت:باشه رسیدیم

وقتی رسیدیم رفتیم تو اتاق آلیا یک لباس قرمز با کفش های مشکی پوشیدم دست بند مشکی و قرمز گوشواره قرمز برای آرایش هم یک خط چشم و ریمل زدم سایه چشم مشکی هم زدم با رژ گونه قرمز زدم (دخترا میفهمن) عالی شده بودم آلیا من میرم بای مری مرینت:باشه بای الی (منظورش آلیا بعضی اوقات میگه الی)نشستم تو تخت تا مهمان هابیل رفتم سر گوشیم(عکس اسلاید لباس مرینت)

آدرین :رسیدم خونه رفتم تو اتاقم یک دوش ۱۰دقیقه دوش گرفتم یک لباس سفید و کت مشکی و شلوار مشکی و کفش مشکی شیک پوشیدم موهام شانه زدم رفتم پایین(عکس اسلاید لباس آدرین)
رفتم طبقه ی پایین سوار ماشین شدم رفتیم خانهی آقای دوپن چنگ (پدرش فامیل دوستش را گفته)
تماممممممممممممممممممممم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باور کن به خاطر مدارس یکم سخته که زود به زود است بزارم
ممنون
عالییییییییییییی بعدییییییییییییی