
این داستان یک جنتلمن هست اسمش رو عوض کردم
یک چند روزی گذشت و از پلگ خبری نبود چون مریض شده بود 😟 و تریکس و تیکی هر روز میرفتن پیشش ک پلگ داشت دیگه خساه نیشد از این کارشون😐 (والا منم بودم خسته نیشدم هر روز ت خونم دو تا آدم و**ل باشن😂) ب هر حال الان خوب شده و ت این مدت ت زنگ تفریح ها سس پیش تیکی بود همش😬 تریکس و پلگ یک فکری به سرشون زده😂 خیلی هم بعد از اوت فکر از دست هم ع**ص**ب**ی بودن😂
و حالا خبری ک داستان رو جالب تر میکنه 😈 سس هم دیگه خسته شده و میخواد حسش رو به تیکی بگه😥😍 تیکی بعد از کلاس امروز ک تموم شد رفت رو پشت بام مدرسه تا هوایی تازه کنه ک یک دفعه پلگ و تریکس اومدن مشت بام و چند ثانیه بعد سس....😂😂😂😂😂 با اینکه با هم هماهنگ نبودن چ خوب باهم رسیدن اونم با یک تصمیم😈
پلگ پیش دستی کرد و زود تر از همه گفت : تیکی من ۲***۳**ت****د***ا****ر*م ❤ سس هم گفت : تیکی منم مثل پلگم همین حس رو دارم😞 تریکس : منم دقیقا همین حس رو بهت دارم تیکی😉 تیکی با چشمای بیش از حد اندازه گرد شده و تعجب نگاشون میکرد و سرخ شده بود 😳😂 ۳ تا اعتراف همزمان میگم تیکی تو بیا برو پلیس بشو سریع اعترافات رو میگیری😂😂😂😂
تیکی میخواشت بره ک تریکس نذاشت 😈 تیکی : من واقعا نمیدونم چی بگم فقط بزارید برم😣 و تریکس ناراحت شد و تیکی رو ولش کرد😔 تیکی با گریه رفت 😐 منم نفهمیدم چرا گریه کرد😂 شما اگه میدونید بگید 😆 پلگ تا تونست سس رو ** . تریکس جداشون کرد 😅 و تریکس شروع کرد به *** سس😂 طفلک بچه 😂 خوب ب هر حال از زیر اون هم *** جون سالم به در برد و رفت 😅 تیکی همش تو ذهنش این بود که کی رو انتخاب کنم😣 و دلش میگفت پپپپللللگگگ❤❤ مغزش میگفت سس😐 خودش نمد با کدوم حس و منطق هعی آروم میگفت تریکس تریکس تریکس😐 بچه فعلا درگیره😂
یک آن یک دستمال اومد رو دهن تیکی و تیکی چشماش رو بست و بیهوش شد😨 خوب اینم از این پارت 😊 بچه ها هر پارت اسم داستان تغییر میکنه و طبق جریان اون مارت اسم انتخاب میشه 😁 و واقعا ببخشید دیر گذاشتم نت نداشتم😢 و خیلی ببخشید این پارت کم بود😢
ناظر لطفن منتشر کن😢😢😢😢😢 لطفااااااااا😢
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نمیشه که تا یک هفته نت نداشته باشی.
لطفا پارت ها رو زود تر بزار یا حداقل بگو که دیر میزاری یا کی پارت جدید رو میزاری.
مثلا من آخر هفته ها فعالیت دارم و تو هم بگو که کی فعالیت داری و این داستان رو میزاری.
عالییییی
عالی بود
ممنون
❤