
سلااااااااااام بالاخره تونستم بیام و یه پارت بزارم.اگه بشه پارت جدید فرشته ی خجالتی هاگوارتز رو هم میزارم😊
توی همین فکرا بودم که سرم گیج رفت و نزدیک بود بخورم زمین.چشمام اونقدر سیاهی میرفت که اصلا نا نداشتم نفس بکشم چه برسه تعادلمو حفظ کنم.داشتم می افتادم که یهو احساس کردم دستای یکی دور کمرم حلقه شد و منو نگه داشت اما اونقدر بی جون بودم که نتونم خودمو جمع کنم و با وجود اون دستا زمین افتادم.نه به زمین نخوردم.صبر کنم ببینم چی شد؟با هزار مصیبت چشمامو باز کردم و چهره نگران جیمین رو دیدم که نگرانی توش داد میزد🥺
جیمین:ایملدا یه لحظه سر جاش خشکش زد.بی اعتنا بهش رفتم سمت تخت خواب و با خودم گفتم حتما ناز و ادا های دخترونس اما دیدم داره میفته به سرعت از جام بلند شدم و دستامو دور کمرش حلقه کردم و چند بار صداش زدم اما جوابی نشنیدم با وجود دستام همچنان داشت میوفتاد.اما به طرف اغوش خودم پرتش کردم و خیلی اروم اونو روی تخت خوابوندم .یه لحظه چشماشو باز کرد و بهم نگاه کرد.نگاهامون به هم گره خورد و بعد دوباره از حال رفت.منی که خیلی ترسیده بودم به سرعت با همون لباسای خواب از اتاق اومدم بیرون و
دیدم هیچکسی جلوی در اتاق نیست.یه طوری داد زدم که همه ی گانگستر ها سر و کلشون پیدا شد.پسرا هم از خواب پریدن بالا.همه بدو بدو اومدن جلوی اتاق جمع شدن.سر و ضع مضحکی داشتیم اما من بی توجه به این موضوع تنها کاری که داشتم میکردم داد و فریاد بود و یکی از گانگستر ها از ترسش به سرعت تلفن رو اورد.سریع به دکترمون زنگ زدم و ازش خواستم بیاد عمارت اما اون
اون دستش خیلی خیلی بند بود و نمیتونست بیاد.با عصبانیت گوشی رو پرت کردم اونطرف.چشمام از خشم قرمز شده بود.پسرا از ترس کپ کرده بودن.تا حالا انقدر عصبانی نبودم. یکی از گانگستر ها با ترس گفت:قر قربان من یه دکتر خوب سراغ دارم به طرفش حمله ور شدم.یقه اش رو گرفتم و گفتم همین الان میری سراغش و میاریش.فهمیدی یا نه؟اگه دست خالی بیای با به گلوله خلاصت میکنم.فهمیدی یا نه؟ گانگستر: ب بله قربان😥 جیمین رو به بقیه گانگستر ها:منتظر چی هستین؟برین دنبال یه دکتر بگردین.سریع.تا سه میشمرم و اینجا هیچکسو نمیبینم وگرنه خونش پای خودشه .یک دو و سه بلافاصله گانگستر ها متفرق شدن و سوار ماشین هاشون برای پیدا کردن یه دکتر خوب
نامجون:چی شده جیمین؟این چه حالیه؟ جیهوپ:دکتر برا چی؟نکنه چیزیت شده ؟ جیمین:من خوبم اما ایملدا خوب نیست شوگا:یعنی چی؟ جین :مگه میشه؟چطور خوب نیست؟ جیمین:نمیدونم حالش بده .یهو بیهوش شد تهیونگ:همه چی درست میشه جیمین .نگران نباش چیزیش نمیشه اون قویه جیمین:امیدوارم کوک:انگار خیلی خیلی دوسش داریا.کی فکرشو میکرد یه دختر بتونه همچین تاثیرایی روی بزرگترین رئیس مافیا کره بزاره😄😅 جیمین:امان از عشق😞
نامجون:جیمین میتونیم بریم ایملدا رو ببینیم؟ جیمین:اره بیاین تو پسرا کوک:چقدر کیوته این دختره🥺 جیمین:جونگ کوک😡 کوک:ببخشید رئیس😶💔 همه خندیدیم یکی از گانگستر ها با دکتر برگشت گانگستر:قربان جیمین:چه عجب😑 با بقیه تماس بگیر بگو برگردن گانگستر:چشم😐 با اجازه تون جیمین:مرخصی
جیمین:نگاهی به دکتره کردم.یه پسر قد بلند بود .مثل من جذاب بود.اخمی کردم .نمیخواستم اون باشه ولی خب بیخیال گفتم :معطل چی هستی؟چرا کارتو شروع نمیکنی؟ انگار غرق شده بود وقتی ایملدا رو دیده بود.مجبور شدم یه جورایی سرش داد بزنم تا به خودش بیاد دکتر:آم.معذرت میخوام قربان.الان کارمو شروع میکنم جیمین:زودتر انجامش بده دکتر:چشم
دکتر: خب شروع میکنم جیمین:اسمتون؟ دکتر:کای هستم جیمین:لطفا زودتر انجامش بده کای کای:چشم قربان با دستپاچگی شروع کردم معاینه کنم .دختره خیلی خوشگل بود و منو محسور میکردم.یهو یکی محکم توی پهلوم کوبید.سرمو اوردم بالا .یکی از اون پسرا گفت:حواست کجاست؟کارتو بکن اب دهنمو قورت دادم و گفتم دارم کارمو میکنم جیمین تو دلش:ممنون جونگ کوک.دلم خنک شد از نگاه های پسرا به کای فهمیدم اونا هم دل خوشی بهش ندارن و دارن طور بدی نگاش میکنن نباید بزارم یه فسقلی ایملدا رو بدزده😌
کای:چی میشه اگه بتونم این دختره رو به چنگ بیارم هان؟باید به رئیس اطلاع بدم شاید بتونم به این گروه نفوذ کنم و هم این گروهو نابود کنیم هم این دختره ی خوشگل رو به چنگ بیاریم ایده ی محشریه.کارا رو سریع انجام دادم و از عمارت اومدم بیرون که
تمام شد .چطور بود؟ضد حال خوردین؟😐😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هقققق ¡–¡
بذار دیگه💔
💔😞
عزیزم قصد نداری پارت بعدو بزاری انشاءالله؟ 😐
از یه ماه پیش تا الان وقت نکردی اخه😣
متاسفم💔
بعدی رو کی میذاری؟🤧
هر وقت بتونم💔
جانم من پارت بعد رو بزار
چشم هر وقت برسم میزارم😄
سلام آجی جونم خوبی 🥺🥺
یه داستان نوشتم لطفا بهش سر بزن
راستی بچهها شما هم لطفا سر بزنید داستان عاشقانه.، تخیلی، و هیجانی هستش
البته بعد چند پارت داستان تازه شروع میشه یعنی اوج هیجان و این ها
پس پشیمون نمیشید
اسم داستان عاشقان افسانه ای ( اژدها و دیو سیاه و نگهبان های افسانه ای)
چشم اجی جون😊
آجی جونم خوبی 🥺🥺
دلم برات تنگ شده
کجایی پارت بعد رو بذار باشه 🥺🥺
منم دلم برات تنگ شده عزیزم تلاشمو میکنم🥺🥺🥺🥺
خب بزار دیگه پارت بعدو
تلاشمو میکنم💜💜💜
چرا پارت بعدی نمیزاری؟
با کفگیر جین میام میزنم تو ملاجتا😐
خیلی سرم شلوغه💔
😐
پارت بعدو کی میزاری پس من مردم😂😂🥺
تلاش میکنم زود بزارم💜💜😘😘
میشه پارت 7 رو دوباره بزاری ممنون میشم
گذاشتمش عزیزم اما یادم رفته شمارش رو بنویسم😅💜
آها اره خواندنش
حالا میشه پارت 9 رو بزاری