
گفتم پارت یکو میزارم ولی قبل از انجام این تست ، تست شخصیتم و شخصیت اعضا رو انجام بدید
( داستان ها و گروه فعلا جدان،) جسیکا : تو خیابون های بوستون قدم زنان میگردم ، بارون نم نم میباره ولی از روی تجربه میدونم تبدیل به بارون شدید میشه کم کم ،. ..... مثل عصبانیتم . بالاخره به مکان مورد نظر رسیدم . محله پولدار های بوستون . از کنار یه آدم مایه دار رد شدم . خیلی راحت بود . ۴۰ دلار .. عجیبه برای یه پولدار . این پولدار حقش بود مثل بقیه شون . باید یاد بگیره به گدا ها و بی خانمان ها احترام بزاره . و گرنه من میام سراغشون . من یه رابین هودم اما مثل اون به فقیر ها نمیدم زندگی خرج داره به هر حال . او یه فکر بکر . بزن بریم رستوران های مک دونالد یه برگر بزنیم ....... ( رستوران های مک دونالد خیلی معروف هستن و تو جهان مشهور هستن)
عالی دو خیابون مونده برسم . من هیچوقت تو محله پولدار ها غذا نمیخورم عمرا تو ولزلی ( درسته ؟ ) غذا بخورم . برای همین یه ساعت پیاده روی لازم بود . بارونو دوست دارم تاکسی نگرفتم . نزدیک چهار راه رستوران مک ( جسیکا خلاصه میکنه کلمه ها رو زیادی ) یه دختر خوب قرمز خورد بهم . گفتم : جلو پاتو نگاه کن . گفت ببخشید و رفت . یه لحظه چرا جیبم که توش کیف پول بود سبک شد . دستمو با شک بردم به سمت جیبم و دیدم کیف سرجاش نیست . برگشتم مطمئنم کار دختر مو قرمزه است . رسیده بود اونور داد زدم : صبر کن ببینم . دختره شروع کرد به دوییدن . دنبالش دوییدم . خیلی فرز بود من کلا میخوردم به این و اون و ناسزا بقیه بالا میرفت منم یا میگفتم ببخشید یا جوابشونو خوب میدادم . یک دفعه دختره تو جمعیت گم شد . بعد مو های قرمز رو دیدم . نمیشه مو های قرمز تو بدون کلاه پنهان کنی دوییدم دنبالش و داد میزدم .....
ملروی : اکهی دختره فهمید ... چرا هنوز دنبالمه چه فرزه معلومه آموزشی چیزی دیده . باید برم یه جای امن ... آها اون کوچه پست خیابون اصلی همیشه خلوته بعد میتونم یا فرار کنم یا به دختره بفهمونم رئیس کیه . البته اگه اونقدر دنبالم بیاد . پیچیدم تو کوچه. _ صبر کن برگشتم اونجا بود گفتم : چی میخوای بچه ؟ همه دخترا از دزدا میترسن _ من نمیترسم کیفمو پس بده . کیفو باز کردم . یه کارت شناسایی توش بود . روی کارت نوشته بود : فرد جانسون با نیشخند رو به دختره کردم و گفتم : اینکه مال تو نیست از کجا آوردیش من مطمئنم این عکس تو نیستی عکس کارت شناسایی رو نشونش دادم یکم نگران شد ولی بعد کنترلشو دست گرفت ....
قاطع جواب داد : پیش بده پرسیدم دزدیدیش ؟ از اون لبخند ها روی لبم بود بقیه رو معذب میکرد اما خیلی سخت جواب داد : آره با کمال شرافت تعجب کردم . گفتم : کنم همین کارو با تو کردم ... اگر میخوایش بیا بگیرش این دختره در برابر من شانسی نداره بعد .... حمله کرد تحصینش کردم فرار نکرد بعد کیف پول رو کنار انداختم و جلوشو گرفتم . خوب میجگنید و از تصورم قوی تر بود . راحت و نرم حرکت میکرد . ولی من هنوز لبخند میزدم زورش به من نمیرسید ......
جسیکا : چقدر قوی ه . اما .... اگر نتونم پول رو پس بگیرم دلم میخواد لبخند رو از رو لبش پاک کنم . هردو زخمی شدیم اون پای چشمش کبود بود و من بارون زخمی شده بود . به نظر بزرگ تر از من بود . اما همین که تونستم مقاومت کنم خیلی ه ....یکدفعه صدای آژیر پلیس اومد ... من و اون با یک حرکت ناگهانی خودمونو توی نزدیک ترین سطل آشغال پریدیم ......
گریس : اَهههههه آدم ربایی درست پیش نرفت از دست این آدمای فضول .... صدای آژیر پلیس اومد بعد نور چراغ گردان ها رو سر خیابون دیدم با تمام سرعت شروع کردم به دوییدن به سمت ته خیابون ..... صدای بسته شدن در ماشین اومد و یه پلیس داد زد : ایست وگرنه شلیک میکنم ...... به دوییدن ادامه دادم قصد تسلیم شدن نداشتم .... یه پلیس دیگه داد زد : بگیرینش و شلیک کرد : اما فاصله دور بود و بهم نخورد ها ها .... اما یک گلوله از کنار موهام رد شد حسش کردم .... بعد بدشانسیم گل کرد ......
پلیس نه خیابون هم بود . سریع مسیر رو عوض کردم و دوییدم توی یک کوچه و پریدم توی یک سطل آشغال و در پشت سرم بسته شد . ...... تو تاریکی هیچی نمیدیدم بعد که چشم هام عادت کرد دو نفر رو دیدم ... نمیتونستم جزئیات چهره شون رو دقیق ببینم اما موهای یکی قرمز بود و چشم های اون یکی میدرخشید انگشت اشاره ام رو روی لبم گذاشتم که یعنی ساکت و اونها سر تکون دادن ... البته فکر کنم ... عجب بوی گندی .... بعد صدای پای پلیس ها رو شنیدم که از کنار سطل رد شدن .... یکی شون گفت : پیداش کنید نمیتونه زیاد دور شده باشه .... سه تامون نفسمون رو حبس کرده بودیم .... بعد پلیس ها رفتن.... منتظر موندیم صدا ها کلا محو بشن .... بعد نفس عمیق کشیدم که اشتباه بود مقدار زیادی بوی گند رفت تو دماغم ... گفتم ایییییی و سریع در سطل آشغال رو باز کردم و سه تایی افتادیم ته کوچه .......مطمئن بودم این بود یادم نمیره و در سکوت به خودم قول دادم دیگه توی سطل آشغال نپرم ...... وقتی نفسم جا اومد با خس خس گفتم : ممنون لوم ندادین.... اون دوتا سر تکون دادن ..... جزئیات بیشتری از چهره شون دیدم ...... داشتم روی صورتشون دقت میکردم که بلند شدن و دختر مو قرمز گفت : وقت تسویه حسابه ... دختر مو سیاه گفت : دقیقا بعد به هم هجوم بردن ... پریدم جلوشونو بگیرم که یهو .......
خب منتظر پارت بعد باشید .....
خوشتون اومد ؟؟؟؟!
آنچه خواهید خواند :::: من حقمو میخوام ..... اسمم.......دستمو بگیر ..... فکر خوبیه .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منم میخوام یکی از شخصیت های داستان باشم
😐
باشه تست شخصیت بساز
اوکی
ساختم ولی خصوصی شده نمیدونم چرا
عالیییییییییییییییییییییی
ابجی میشی من طرفدار اوکی و داستاتممممممممم
اسمم پری(پرنیا هست)
شاید تست از خودم درست کنم وارد داستانت شم😁💜💜💜💜👏👏👏👏👏👏👏
آره اسم منم ترنم ه
سلام عاجی ترنم منم تست راجب شخصیتم میزارم شاید بگم خواهر تام باشم 😁😁😁
هر کاری دوست داشتید با برادرم بکنید راهت 😁😁😁😁
ممنون میشم به تست های منم سر بزنید
باشه ،🌟
عالی عالی عالی بود فوقالعاده بود 😍😍😍😍❤❤❤❤❤
منظورت چیه آبجی ؟
ممنون 😍😘
به خدا اصلا نمیدونستم وگرنه کیه که دوست نداشته باشه کنار لوکی یه نقش داشته باشه 🥺
باشه عشقم همین حالا
آبجی جونم خواهش میکنم منم دوست دارم تو داستانت باشم خواهش میکنم قبول کن 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
عاااالیییی 😍😍😍
عالی بود 😍😍😍
ممنون 😍😍😍 ولی از نظر خودم بد شد داستان تو خیلی خفن بود 😎🤩
نه خیلی خوب بود 😍✨ تنکیو 😊
😂😐
آره دیگه... 😂😂😂😂
هق دقیقا منم اسمم تو هر داستانو میبینم یه چند لحظه فقط فکر می کنم این یارو کی کی هس؟...😐😹💔دیگه وقتی اسم خودمو باید فک کنم کیه انتظار نداشته باشید اسم بقیه رو یادم بمونه😐😐😐😹🤲🏻
چشم انتظار نداریم 😂😐
😂😐
هق ممنان😐😹❤
😂😐❤️❤️
وایییییییی ایول توعم یه پا نویسنده ای عااا خیلی خفن بودددددددد❤_❤✨🖤
ممنون ممنون 😍😍😘😘😘