فصل اول قسمت اول:گذشته ی دردناک
صدای گریه ی بچه ای از پشت در به گوش میرسد. سرود کریسمس در خانه نواخته می شود و نشان از آن است که سال جدیدی در عمارت زور ال ها شروع شده است.
نوزاد تازه متولد شده همانند مادرش است.در حالی که در پتوی گرم و نرمی پیچانده شده است در گهواره ی آبی رنگ دراز کشیده است و با چشمان کریستالی اش با کنجکاوی به اطراف می نگرد.
ادونا و متیو ،(پدر و مادر آریانا) با چشمانی که از شدت خوشحالی در حال برق زدن است به دخترشان می نگرند .بی خبر از اتفاق شومی که قرار است بیفتد.
از نیمه شب گذشته است و آریانای نوزاد در گهواره اش به خوابی شیرین فرو رفته. ادونا و متیو نیز همینگونه.
ناگهان با صدای انفجار تمای ساکنان عمارت زور ال بیدار می شوند.
صدای جیغی شنیده می شود و جنگ آغاز میشود. ادونا
در اتاق را با انواع و اقسام جادو های حفاظتی قفل کرده است تا آسیبی به نوزاد ش نرسد. به سرعت از پله ها به پائین می رود و با بئاتریكس لسترنج دوست قدیمی اش روبرو می شود.ا (ادونا):سلام بلا . خیلی وقت هست ندیدمت. ب(بلاتریکس):اوه بله سال های زیادی گذشته است و خودت هم خوب میدونی که من چی میخوام.ا:انتظار داری دخترم رو به دست و اربابت بسپرم؟ب:اوهوم ا: هرگز ب:خودت خواستی و طلسمی نابخشودنی به سوی ادونا میفرستد و ادونا دفاع می کند.
هر دو ساحره های قدرتمندی هستند و طلسم هایی به سوی یکدیگر می فرستند و
که حتی در رویایی ترین کابوس تان نیز نمی توانید آن ها را تصور کنید.
طلسم منفجر کننده جلوی پای ادونا منفجر می شود و او ۱۰ متر به عقب پرتاب میشود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی منتظر پارت بعدی هستم