
پارت دوم امیدوارم خوشتون بیاد

خب دیگه الان دیگه کنسرت شروع میشه، اِ... پس... وا... RM(نامجون خودمون) چی داره میگه؟ چرا جین رو صحنه نیست؟ نامجون:متأسفانه آقای کیم سئوک جین یه مشکلی واسشون پیش اومده و الان در بیمارستان هستند و چون کل تنظیمات یکدفعه بهم خورد ما کلا گیج شدیم و سر در گم پس با عرض معذرت امشب کنسرت...لغو میشه. این دفعه دیگه واقعا دارم سکته میکنم😱😱😱😱😱یعنی چه اتفاقی برای جین افتاده؟ 😲😨

احساس میکنم از شدت نگرانی الانه که قلبم وایسه... 😨😨😨😨😨😨تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که تمام قدرتم رو میندازم توی پاهام و با تمام وجودم میدوم و سعی میکنم خودم رو به نامجون برسونم...

از بین همه ی جمعیت به بدبختی رد میشم و دنبال نامجون میگردم اما نمی بینمش... آها اوناهاتش وای خدا رو شکر پیداش کردما 😰😰بدون اینکه فرصت رو از دست بدم میدوم سمت نامجون و داد میزنم (به عبارتی عربده میزدم که وایسه) ....

نامجون وایساد نفسم بالا نمیومد انقدر که دویده بودم و داد زده بودم نامجون بهم گفت:اروم، اروم باش نفس بکش من اینجام!. نفسم که بالا اومد فتم :میدونی جین کدوم بیمارستانه؟ توروخدا اگه میدونی بگو... . گفت:آره خودمونم داریم میریم پیشش ببینم تو جین لاوری؟. لپام سرخ شد❤.

اما نامجون نزاشت حرف بزنم و گفت : هِیع از دست شما جین لاورا❤💜❤💜❤💜. و بعد گفت تو با این شدّت از نگرانی الان نمی تونی با این حال خودتو به بیمارستان برسونی پس با ما سوار ماشین شو تا باهم بریم....

من تعجب کردم اما فرصت رو از دست ندادن و گفتم:باشه!. و به همراه نامجون به سمت ماشینشون رفتم و سوار شدیم. پسرا وقتی فهمیدن من هم قراره همراهشون برم شوکا و جیمین از ماشین پیاده شدن و گفتن:ما با اون یکی ماشینمون میایم. فکر کنم اینکار رو کردن تا من راحت بشینم و معذب نباشم😊 اما الان به جای این فکر ها فقط و فقط نگران جین هستم یعنی چه اتفابچقی واسش افتاده؟ 😱

اگه حتی نصف یک تار مو از سرش کم بشه من قطعا میمیرم...اصلا این چرت و پرتا و مزخرفات چیه که دارم میگم معلومه که جین حالش خوبه... یعنی خوبه؟. داستان قبل از تمامی ماجرا ها از زبان جین:...

جین:یعنی کار درستی کردم که نامه رو به اون دختر دادم؟ اره معلومه که کار درستی کردم... اما اخه... اما اخه نداره حرف الکی نزن معلومه که کارت درست بوده(در واقع داشته با خودش کلنجار میرفته و حرف میزده) اِ... اون نامجونه اونور خیابون تنها کسی که الان می تونم باهاش حرف بزنم نامجونه پس میرم پیشش.... نامجون:وای... نه... جیییین... یکی زنگ بزنه اورژانس... خدای من... (این تیکه رو که داشتم مینوشتم خودم گریم گرفت)

همچنان نامجون :چرا تصادف کردی جییییییییین... 😱جین:خیلی عجله داشتم باید باهات حرف میزدم. نامجون :جین الان وقتش نیست تو نباید حرف بزنی. جین :باشه حرف نمیزنم رمز گوشیمو زدم برو توی دفترچه یادداشتم و اون یادداشت رو بخون امیدوارم بفهمی منظورم از نوشته های توش چیه و اینکه... نامجون :چی شد جییییین... وای خدایا بیهوش شد😲😨... پس این امبولانس لعنتی کجاست... نهههههه جین جییییین لطفا بیدار شو مقاومت کن امبولانس دیگه الانه که برسه تو فقط مقاومت کن...😨😨😨😨 ((دوررر از جون جینننن اوپاااااا)

میدونم جای بدی کات کردم ببخشید امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت فالو فراموش نشه پارت بدی رو دارم مینویسم برید بخونید کامنت بزارید نظربدییییدددد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)