
سلام دوستان😍 اینم از پارت 7 یه بار منتشرش کردم ولی نیومد 😭😭طولانی نوشتم به عشق شما 😁😉ببخشید دیر شد. 😔کامنت فراموش نکنید 😁🤣بریم شروع کنیم 😊✌
داشتم از تعجب شاخ در میاوردم .پسره منحرف .هر فحشی که به ذهنتون میرسه 🤣🤣هم عصبانی بودم هم ناراحت. هم خوشحال آخه چرا خوشحال 😐😐😐بعد از حدود دو دقیقه تمومش کرد .می خواستم برم که دستم رو کشید سمت خودش زدیک به خودش کرد و دستش رو گ.ذ.ا.ش.ت . پ.ش.ت کمرم .گفت :میدو...حرفش رو قطع کردمو گفتم : برایان ولم کن می خوام برم 😑😑.سرش رو انداخت پایین و آروم ولم کرد منم دوتا پا داشتم دوتا پا هم قرض گرفتم و دویدم رفتم. توی راه توی دلم : ای خاک بر سر نادونت چرا نزاشتی حرفش رو تموم کنه .خیلی خلی 🤦♀️🤦♀️🤦♀️خخخخخییییللللیی.دیدم دارن اسم هامون رو می خونن که بریم سوار بشیم .باران : کورا بیا اینجا .من : اومدم .باران : راستی اون بلوبری سر به هوا رو ندیدی ؟(برایان رو میگه 😅😅)من : نه الان ندیدمش (S:این راهی برای دروغ نگفتن الان ندیدمش ولی دو دقیقه پیش دیدمش 🤣🤣🤣🤣کورا : تو خوبی 😑😑😒😒😒S:چی شد ؟😬😬)داشتن اسم ها رو می خوندن باران دپکارلو .هلن دپکارلو و....باران : ها ؟ هلن ! هلن کیه ؟ 🤨🤨🧐.من : عممه. من رو میگه دیگه🤦♀️ .باران: چی تو تو که ... من : اه یادم رفت بهت بگم بزار بریم سوار بشیم برات میگم .😬😬😐😁😁باران : باشه 😊
رفتیم سوار شدیم .باران : خب بگو از کی اسمت شده هلن ما خبر نداشتیم ؟من : هیچی بابا اسم واقعی من هلنه .ولی بابام اسم کورا رو خیلی دوست داشت کورا صدام میکرد فقط مامانم هلن صدام میکرد 😊😊😉.اگر می خوایی هلن صدام کن دوست دارم 😃😀.باران :چرا که نه خیلی خوشگله هلنی 😇😇😅.دیدم برایان با چهره ای ناراحت اومد و نشست .رسیدیم موزه .احساس کردم یکم حالم خوب نیست برای همین اجازه گرفتم و رفتم یه آب بزنم به صورتم تا بهتر بشم .که بهترم شدم داشتم میرفتم که یکی از پشت چشم هام رو گرفت .حدس میزدم برایان هست برای همین گفتم : برایان ولم کن ای خداااا 🙄🙄.دستشرو برداشت باورم نمیشد .ما مارتی بود صورتش رو بهم نزدیک کرد .بزور از دستش در رفتم و رفتم توی راه دیدم برایان داره میاد این سمتی تا من رو دید دوید سمتم و بغلم کرد و گفت : هلن حالت خوبه ! چیزیت که نشده .دیر اومدی نگران شدیم .خوبی ؟سالمی 😟😟من : برایان ترمز کن با هم بریم .اول اینکه خبرا زود بهت میرسه خوبه فهمیدم آب توی دهن باران خیس نمیخوره 😂😂😂دوم ربات هم اینقدر تند تند جواب نمیده .من خوبم .سوم اینکه میشه ولم کنی ! د د دارم خف خفه میشم 😵😵😅😅😅.برایان : اهو ببخشید حواسم نبود.😅😅و رفتم هنوز هم باهاش قهر بودم (مرگ😑😒😒😒)
اون روز بعدش اومدیم خونه لباس هامون رو عوض کردیم و رفتیم باشگاه توی باشگاه اتفاق خاصی نیوفتاد فقط سایکو ( یکی از بچه های سال دومی که از شیطونی به دره البته تنیس هم عالیه )با سر رفت رو زمین 🤣🤣همه پهن شده بودیم روی زمین بخش می خندیدیم (S: اینا من و دوستام هستیم 🤣🤣🤣🤣هلن : جان من ؟🤣🤣😃S: جان شما 🤣🤣)تا همه اومد کمکش کرد 🤣.اون روز هم به بدی و خوشی گذشت 😉
صبح از زبان باران : وای چه خواب خوبی🤤🤤😴😴😴چچچچچچچچیییییی !!!!!!!س س س ساعت 8 هست وای سکته کردم .ووووووواااااااایییی کل خونه رفت رو هوا صدای همه در اومد🤣🤣🤣رفتم تو اتاق برایان : ببیبیبببببببللللللللوووووووبببرررررییییییی 😆😆😆بیدار شو دیرمون شد .سه متر پرید بالا بیچاره .زیر لب گفتم :تنبلی تو به ما هم سرايت کرده .برایان : شما که قبلا تنبل بودن خانم 😏😏😏😏اره .من : پاشو لباست رو بپوش بابا .هلن هم با حالتی گیج و منگ اومد به هر بدبختی بود رفتیم آخر هم دیر رسیدیم 😑😑🥺🥺
از زبان کورا : زنگ تفریح خورد .همه بچه ها مثل مرغ دویدن توی حیاط 🤣🤣🐔🐔🐔دیدم برایان داره با کلارا حرف میزنه می خواستم برم یه مشت حروم برایان کنم که چرا اینقدر بی شعوره 😖😖🥺🥺🥺🥺اشک توی چشمام جمع شده بود .یه بغض بزرگی توی گلوم بود دست خودم نبود یه اشک از چشم ها اومد 😢😖(بمیرم برات خوشگلم 🥺🥺).سریع روم رو کردم اون ور و چند تا اشک دیگه از چشم هام اومد .نور آفتاب همه جای کلاس رو پر کرده بود موهام بیشتر از همیشه رنگش روشن شده بود . دلم گرفته بود 😔😔😔☹.از زبان برایان : اهو این دختره کلارا چرا دست از سر من بر نمیداره .برای همین بهش رو کردم و گفتم : لطفا دست از سر من بردار .😑😑😑احساس میکنم اصلا حرفم رو نشنید 😐😐چون همین طور داشت حرف میزد 🙄🙄😒.روم رو کردم اونور دیدم هلن داره گریه میکنه 🤕😵😢🥺🥺🥺آخه چرا 🥺( S: محض عرا 😑😑از دست تو 🙄برایان : من ؟ چرا من ؟😳😳S: یعنی خودت نمیدونی ؟ برو من کار و زندگی دارم مثل تو بیکار نیستم که 😒😒🙄برایان : وا مگه چی شده 😐
از زبان هلن ( هی یادم میره اسمش تغییر کرده 😂😂😂)اشک هام رو پاک کردم .برایان از پشت بهم گفت : چرا گریه میکنی 🥺😐؟ من : شما بفرما با کلارا خانم خوش با باش 😒😢.توی دل برایان : پس بگو چرا داشت گریه میکرد 😂😂😂.S:کوفت 🙄🙄.از زبان هلن : دیدم برایان یه دفعه از پشت بغلم کرد 😳😳😳از تعجب شاخ در میاوردم .(عکس همین پارت 😀)برایان گفت : بزار حرف توی اون سالن رو کامل کنم .میدونی چه ! من از تموم وجودم عاشقتم 😍😍😍😊😇😉.دیگه نتونستم تحمل کنم و گفتم : منم 😊😍😍😍🥰.برایان معلوم بود توی بدنش جشن گرفتن 🤣🤣🤣🤣🤣داشت از خوشحالی منفجر می شد 😂😂😅
سه هفته بعد : از زبان هلن :برایان می کشمت😡 (S:بیچاره برایان به سرنوشت کای در پارت اول دچار شد 😂😂😂😂هلن : تو دهنت رو ببندی میگن لالی ؟😑😑S:خیلی بی شعوری 🙄)😡😠😠😠😠😠😤😤😤😤😤😤😤😤😡😡😡😡😡😡گوشی من رو برداشتی ببینی من با کی چت میکنم اینکه هیچی بعد رفتی به جای من پیام دادی .😑😑😑ببین دیگه خونت پای خودته 😈😈😈برایان: ببین عزیزم .عشق من .هلنی من .🥴🥴🥴من : ببین برایان برای من لوس بازی در نیار که دمار از روزگارت در میارم .برایان : من بگم غلط کردم خوبه ؟ ها .ببخشید دیگه 🥺🥺.من : باز چشم هاش رو اینطوری کرد 😕😕باشه ولی دیگه اینکار رو نکن خب ؟ برایان : باشه 😍😍😍😉😉.
از زبان باران : آخ جان تولد تولد امروز تولد هلنه هو هو هو هو💃💃💃💃البته هلن اصلا یادش نیست پس ما براش یه سوپرایز بزرگ داریم 😝😝😝باران : هلی ( به هلن میگه هلی 🤪😂)هلن : مگه نگفتم به من نگو هلی اگر راحت نیستی خب بگو کورا .من : نه با همون راحتم 😁😁😄.میای بریم شهر بازی ؟ هلن : اره حوصلم سر رفته اره بریم 😃😃لباس هامون رو عوض کردیم که بریم هر دو تامون یه دامن کوتاه با کفش اسپرت مشکی و لباس سفید پوشیدیم برای من دامنش آبی بود برای هلن زرد بود .رفتیم پایین .از زبان هلن : رفتیم پایین دیدم برایان روی صندلی نشسته با گوشیش ور میره .لباس بیرونی هم نپوشیده مگه نمیاد ؟؟؟🤨ازش پرسیدم گفت : ای چیزه من نمیام یکم کار دارم نمیتونم بیام برین بهتون خوش بگذره 😉😊😊.من : باشه هرطور راحتی .بای ما رفتیم 👋👋😁😁😂برایان : بای 🤗رفتیم همه وسایل های بازی رو سوار شدیم و بازی کردیم .تا تونستیم خوراکی خوردیم 😋😋البته بادیگارد ها رو پیچوندیم وگرنه الان خونه بودیم 🤣🤣🤣.بعد از کلی باز دیگه تقریبا ساعت های 6 بود که رفتیم خونه دم در لامپ ها خاموش بود و صدای نمیومد .واه مگه کسی خونه نیست ؟ 🤨🤨🧐🧐🧐به هر حال رفتیم داخل که یهو.....🤯🤯🤯🤯
یهو کلی بادکنک و برف شادی و... ریخت روی سرمون 😂😂😂همه گفتن : تولدت مبارک هووووووووو 🥳🥳🥳🥳🥳🥳وایسا ببینم همه !!!!! من و برایان و باران بودیم فقط دیگه پس چرا ...ای وای اون ور خددددااااا داداشام 😍😍😍😍😍😍😍چقدر دلم براتون تنگ شده بود 🤩🤩🤩🤩🤩پریدم بغلشون کردم 🥰🥰😇بعد از چند دقیقه از بغلشون اومدم بیرون.
دیدم برایان اون ور دست به سینه وایساده و میگه: اهم اهم همه این کار ها رو من کردما منم بغل می خوام 😑😌☹.پریدم بغلش کردم اونم بغلم کرد. یهو چشم باران و کورودا به هم خورد و یه برقی توی چشم های هر دوشون دیدم .آخ جان یه زوج دیگه 😍😍😍😂😂رفتم دست کورودا رو گرفتم و کشوندمش یه جای خلوت .من : هی داداشی .چیه عاشق شدی 🤤😂.کورودا: نه بابا این چه حرفیه 😐من : زر مفت نزن راستش رو به خواهری بگو 😍🤩🤩.کورودا : چیزه خب آررررررهههه مگه چیه ؟ 😑من : ای که داداشی خودمی دختر خیلی خوبیه هم خوشگله هم ۷وش اخلاق .مثل خودمه 😀😁😁😁کورودا: وای پس بدبخت شدم 🤯من : 😒🙄😒😒😒کورودا: حالا چطور بهش بگم ؟ .من : اونش با من 😏😏😎😎😎رفتیم بعد از کلی کیک خوردن البته اگه راستش رو بخواییم همش رو زدیم توی صورت هم 🤣🤣🤣🤣رفتیم بازی کنیم رفتیم توی سالن بولینگ. من قضیه باران و کورودا رو به همه گفتم .دهنشون چسبیده بود به زمین 🤣🤣🤣می خواستیم بازی کنیم که انگار حال برایان زیاد رو به راه نبود هی صورتش رو بهم نزدیک می کرد آخه این خلک داره چه غلطی میکنه 😑😑تنها کاری که کردم سریع رفتم یه جای خلوت .پسره منحرف 😑😠😠.یهو برایان از پشت گفت : آهای خوشگل کجا فرار میکنی .من : داشتی چی کار میکردی ؟😐😑برایان : این کار .یهو ل.ب..م. رو .ب.و.س.ی.د این دفعه مقاومت نکردم چون مطمئن بودم که دوستش دارم 😍😍😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوبه عالی
عالیییییییییییییی تازه فهمیدم اومده عالییییی بود
عالیییی
عالییی بببووودددد ببین هرکاری میکنی بکن ولی اخرش برایان و کورا یا همون هلن به هم برسن😍
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی 😘😘😘😘😘😘😘
مرسی آجی 😘😘😘پارت بعد رو 3 روزی میشه تقریبا که منتشر کردم و الان دارم پارت بعدش رو مینویسم 😄😄😄
باشه آجی جونمممممم😘😘😘
تازه از بیمارستان مرخص شدم دیدم منتشر شده پارت ۷ بال در آوردممممم🥳🥳🥳
آجی جونم پارت بعد کوش پس😵
اخی آجی جونم خدا بد نده چی شده 🥺🥺🥺
توی مسابقه باله پام پیچ خورد و اندکی زیادی خم شدم و پا و دستم شکست کمرم هم گرفت😭.
تو اصفهان که گاری نتونستن برام بکنن. خیلی وضعیتم ضاهرا وخیم بود
رفتیم تهران عمل کردم درست شد😊
بعد یکی از دوستام از در اتاق عمل که اومدم بیرون و بهوش اومدم عین این مامور مخفیا بهم نشون داد تستت رو از خوشحالی بال در آوردم😍😍😍
آجی تستت کو پس😶😭
آجی میاد صبور باش 😄
باش💙🥰
من ته این همه صبل تردم اینم لوش😜🥰
عالی بود
عالی بود لزفا به تست های منم سر بزنید🥰
حتما 😃
هورا اومدش😂
مثل همیشه عالی
مرسی عزیزم 😉
محشر بود منتظر بعدی ام
آها دمت گرم...عالی نوشتی عجییییییج😊😁😁😁😁
مرسی آجی 😍😍