8 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیانا ۲ انتشار: 3 سال پیش 831 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن💕🙏
_نه نميخوريم.... من...من اونو نميشناسم ...اخلاقشو...واي خدايا...ميدونم بايد مت.ق.اع.د شون کنم.
_نميتوني
_اخه براي چي؟
_بابا گابریل کلمه اي از دهن.ش در بياد تو ب.رو نيست عو.ض بشو هم نيست.
بازو.مو گرفت.
_خدابزرگه.
سرمو تکون دادم و گفتم:وقتي مارسل گفت فکر کردم الکيه وقتي لیا گفت فکر کردم الکيه...حرفهاي مامان وبابا الکيه ...ولي حالا تو..
ناخوداگاه اشکم دراومد.دست.م به سمت چشمم رفت پاکش کردم.
ژاکلین:شايد قسمتته.
_نه کاري که انسانها بکننش قسمت نيست.
_مری تو که اينجوري نبودي.
صداي ادرینا با خنده اومد:بخوابين خوابم مياد.
چشامو بستم وقتي گريه ميکنم زود خوابم ميبره.
صبح سريع رفتيم خونه خودمون لباساي دانشگاهم پوشيدم و رفتم دانشگاه.
بازم دير رسيدم.راهرو رو با دو رفتم و تقه اي به در زدم.
_بفرماييد.
_سلام اقا.
نگاهي به ساعتش کرد و گفت:ديره.
_ببخشيد.
_1 منفي انضباطي ميگيري.
تا اومدم بشينم.
_خانم دوپن بفرماييد پاي تخته.
_چشم.
با هول رفتم تو اين 2 روز هيچي نخونده بودم.
3 تا سوال داد و فقط تونستم 2 تاشو حل کنم.
باز هم منفي گرفتم.وقتي نشستم الیا از پشت اتودشو فرو کرد تو پام.
کمي چرخيدم سمتش.
_چرا دير اومدي.
_زنگ تفريح برات ميگم.
زنگ خورد و همه ريختن سرم منم قضيه رو براشون گفتم و ناخواد اگاه قضيه ازد.و.اج از دهنم افتاد بيرون.ديو.و.نه ها به جاي دلداري دادن ميخنديدن.
زنگ اخر ریاضی داشتيم و طبق معمول چند دقيقه زود ميومد همه سرجاها نشستيم .همين که وارد شد سلام بلند گفت و چند نفر از بچه ها جوابشو دادند.برگه ها رو در اورد و مشغول دادن اونها به بچه شد.تا نمرمو ديدم ميخواستم جيغ بزنم 15 از يک امتحان به اون اسوني ....چرا بد دادم....گ.ن.د زدم...چرخيدم سمت الیا چشاش قرمز شده بود فهميدم ميخواد گريه کنه.
_الیا!
سرشو چرخوند به سمتم:بله؟
_چند شدي؟
_13.
ناخود اگاه اشکام سرازير شد.
الیا گفت:تو که خوب شدي چرا گريه ميکني.
اما با ط.ع.ن.ه گفت:شب امتحان درس بخونيد تا اينجوري نشه.
گفتم:ما ميخونيم.
درس داده شد احساس ميکردم از اما متنفرم و اگه روزي ک.ش.ت.ن کسي اشکال نداشته باشه و من هم قلب نداشته باشم اولين نفر اماست که ک.ش.ته ميشه.
وسط هاي زنگ جولیکا رو صدا کردند به دفتر.تا اخر زنگ نيومد وقتي رفتيم تو حياط ديدم نشسته داره گريه ميکنه رفتم کنارش.رز و الیا عجله داشتن و زود رفتن.
_چيزي شده؟
جولیکا ب.غ.ل.م کرد با تمام وجودش فشارم ميداد.مهره هاي کمرم درد گرفته بود ولي چيزي نگفتم.
_جولیکا بگو چي شده؟
_ج...جـــــــــــــــیم.
_جیم چي؟
_بيمارستان.
دوباره شروع کرد به گريه کردن.
_اروم باش عز..يز..م چيزي نشده زود خوب ميشه
_بهم نميگن چش شده؟!
_خب شايد.
_تصادف کرده.....حتي اسم بيمارستان هم نگفتن.
جولیکا بلند شد و گفت:ط.ل.س.م شده مطمئنم.
_جولیکا چرا چر.ت و پر.ت ميگي.
از در مدرسه اومدم بيرون طبق معمول راهمو گرفتم که برم که ماشيني برام بوق زد.
چرخيدم راننده رو نديدم فکر کنم چشام ضعيف شده و به عينک نياز باشه.
راننده وقتي ديد نشناختمش از ماشينش بيرون اومد..عينکشو از روي چشاش برداشت.ادریان بود ولي اون اينجا چيکار ميکرد.به سمتش رفتم.
_سلام.
_سلام بشين بريم.
_بريم تو يک خونه تنگ و تاريک.....کجا ميخواي بري...خونه مامان بزرگ ديگه.
_براي چي؟
چ.پ چ.پ نگاهم کرد و سوار ماشينش شد به پنجره کوبي.دم.
پايين نداد از همون پشت پنجره گفتم:بدون شوخي.
نگام نکرد رفتم سوار شدم.
_افرين دختر خوب.
راه افتاد سمت خونه مامان بزرگ در بين راه گفت:مری ميخوام جدي باهات حرف بزنم.
_مگه قبلا به حالت شوخي باهم حرف ميزديم.
_دو.س.تت دارم.(الان شی.پ جدید ساختم ادریامری😂اسم بهتری به ضحنتون رسید تو کامنتا بگید😂)
_چي؟
چشام 4 تا خوبه 100 تا شد.
ادریان چي ميگفت اون يک دبير فيزيک بد اخلاق يا 23 سال سن بود..اون از من متنفر بود.حالا....
_وقتي شنيدم تو ميخواي با اون پسره از.دو.اج کني.
_کدوم پسره؟
داد زد:وسط حرفم نپر مری.....تو بخواي يا نخواي بايد با اون ازد.وا.ج کني...ولي ع.ش.ق من چي ميشه .من....من تورو از صميم قل.ب دوست دارم حتي از ع.شق مارسل به لیا بيشتر..مارسل قدرتشو داشت به همه گفت عا.ش.قه ولي من...مری به خدا دوس.ت دارم هرچي بخواي بهت ميدم....پول،خونه،جون،همه چي عش.قم..
سعي کردم خندمو نگه دارم ولي نميشد تو اين مواقع بد جور خندم ميگرفت.لبمو گاز گرفتم.
ادریان:راستش ...مامانت گفت براي فردا درس داري و قطعا نمياي ولي من گفتم راضيت ميکنم و اومدم...رو حرفام فکر کن ..ديگه خسته شدم هروقت تو بگي ميام جلو...که ...که ببرمت...
رفتيم خونه مامان بزرگ هيچ کس غير خودشون و خونواده ما و عمواينا نبود..همه يا برج ایفل بودن يا بيرون بعد از غذا از لیا خواستم برسونم.
وقتي رسيدم خونه تلفن در حال زنگ زدن بود سريع برش داشتم.
_بله!
_منزل اقاي دوپن.
_بله بفرماييد.
_سلام دخترم ...سانکور هستم.
_به جا نميارم.
_مادرتون نيستن.
_نه ببخشيد.
_براي ام.ر خ.ير تماس گرفتم.
_بعدا تماس بگيري ببخشيد.
_خب ميتونم ازتون چند تا سوال بپرسم.
_بفرماييد.
_قدتون؟
_قد مگه مربوط به زند.گيه؟؟؟1.70
_وزنتون؟
_خانم محترم من قصد ازد.و.اج ندارم.
_حالا بگو دخترم تو اين چيزا رو نميفهمي.
_60.
_افرين دوباره زنگ ميزنم خدانگهدار.
به حق چيزاي نشنديده و تازه ديده.
رفتم داخل اتاقم که درس بخونم دوباره صداي تلفن اومد
به سمت تلفن رفتم.
_بله!
_الو ..مری کجا رفتي يکباره حسابي ناراحتم کردي؟چرا اينقدر بي خبر؟از دست من خسته شدي.
_الهي من فد.اتون بشم...
_خدا نکنه .
_مامان بزرگ فردا درس دارم...نميدونيد تو اين مدت که براي شما مهمون اومده من چه قدر از درسام عقب افتادم...
_عقب افتادي؟توکه هرروز ميري و ..طفلک لیا بعضي روزها به خاطر من نميره.
_منظورم اينه نمره هام داره کم ميشه..
_ا پس درس بخون ..خانم مهندس شي .
_کاري ندارين؟
_نه دخترم خداحافظ.
_خداحافظ.
تلفونو گذاشتم لباسامو دراوردم و مشغول درس خوندن شدم....اونقدر از درسام عقب افتاده بودم که خودمم فکرشو نميکردم...با صداي در به خودم اومدم يک نگاه به ساعت کردم 9 شب بود...بلند شدم کش و قوسي . به بدنم دادم و رفتم سمت در..مامان اومد تو مثل هميشه سلام يادش رفت.
_چه پسرخوبي بود....با ادب...مهربون.... .....خوشگل..خوش تيپ...چه خونواده اي پولدار..اوه
_سلام.
بابا جواب داد:سلام مری بابا نمياي کمک؟
بسته اي رو که دست بابا بود گرفتم و گذاشتم روي مبل.
مامان:ديدي ميگه 4 تا خونه تو المان و انگلیس دارن.(چه حبرشونه؟😐💔)
با مارسل هم سلام کردم و اونم نشست روي مبل ولي بلافاصله بلند شد و رفت به اشپزخونه .
مامان ادامه داد:يکيش که ماله خودشونه.يکيش ماله پسر بزرگه يکيش ماله پسر کوچيکه..اون يکي هم که اجاره.
نشستم کنار مامان و گفتم:درباره ي چي حرف ميزنيد؟
_واه مادر؟تو تازه ميگي لیليا زن بود يا مرد؟
لبخند زدم مامان انچنان ميگفت که ادم خندش ميگرفت.
_گابریل اقا و همسرش امیلی خانم و بچه هاشو ميگم.پسرکوچيکش يک تيکه جواهر.ميگن همين کوچيکه يک خونه تو بهترین نقطه المان داره.
مامان پشت چشم نازک کرد و گفت: ...نميدوني چه پسري بود مری..اقا...يعني خو.ش.ب.خ.تي با اون 200 درصد تضمين شده است.به مارسل نگاه کردم...توي نگاهش چيزه عجيبي بود
بي توجه به حرفهاي مامان به اتاق رفتم و خوابيدم.
صبح در مدرسه.جولیکا غايب بود و من رفتم کنار رز نشستم.الیا کيفشو بغل کرده بود و گفت:چرا جولیک نيومده؟
رز:زنگ تفريح اول بريم بهش زنگ بزنيم.ببينيم چرا نيومده.
اما که سرشو باکتابش گرم کرده بود ولي به حرفهاي ماگوش ميداد گفت:اينم سواله خب بد.ب.خ.ت ش.ک.س.ت ع.ش.قي خورده.
اما اينو گفت و زد زير خنده.نگاهش کردم و خواستم چيزي بگم که الیا گفت:اما خانم هر وقت ازت نظر خواستن نظر بده.
اما با ت.م.س.خ.ر به الیا نگاه کردو روشو کرد اونطرف.
زنگ که خورد رز کارت تلفونشو برداشت و به سمت تلفن عمومي داخل مدرسمون رفتيم.اما وقتي داشت از کنارمون رد ميشد گفت:اخي چه دوست هاي نگراني...بهش بگين اشکال نداره ...همه ش.ک.س.ت ميخورن.برگشتم بد بهش نگاه کردم
گفت:ويـــــــــــــــــــي ترسيدم
ترسيدم دختر و دوباره خنديد.به مويايلش تلفن خونه و هرجاکه زنگ زديم جواب نداد نااميد برگشتيم به کلاس.الیا گفت:نکنه حیم چيزيش شده بعد.
رز:اره ممکنه.
_بچه ها خدانکنه.
رز سرماخوردگي شديد گرفته بود و مدام سرفه ميکرد به خاطرهمين گفت من برم سرجام بشينم تا از اون بيماري نگيرم.اون زنگ فيزيک داشتيم.وارد شد کيفشو انداخت روي ميز و با چشم هاي ابيش کلاس رو گذروند و سريع گفت:دوپن.
بلند شدم نگام کرد و گفت:خوبه بشين.
بچه ها زدن زير خنده دليل کارشو نفهميدم.
اما ازپشت به شونم زد و گفت:بدجور ديو.و.ن.ته.
گفتم:توهم بدجور حسود.يت ميشه.
_کي من؟
جوابشو ندادم.
درس داد و چندتا سوال حل کرد زنگ بعدم پرسش داشتيم.زنگ اخرم ادبيات داشتيم و بعدش من رفتم خونه.
وقتي در خونه رو باز کردم ديدم ز.ن عمو خونمونه.رفتم داخل.
_سلام ز.ن عمو.
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
چه قدر رفت و آمد دارن بعد ما میریم خونه مامان بزرگم باید مثل کلفت کار کنیم البته خودم رو میگم
اخیش تموم شد فرصت نفس کشیدن به ما هم بده نفسم در اومد از پارت اول تا اینجا رو همین دو ساعت خوندم ...😂😂
😂😂
کی بعدی رو میزاری
الان
عالییییییییی
ممنونن
عالی بود اجو جون منتظر پارت بعد هستم😍😍😍😍🙈🙈🙈🙈😻😻😻😻😆😆😆😆😆💕💕💕💕😘😘😘😘😘😘
اجو میشه کاری کنی آدرین عا*شق مری بشه و مری هم عا*شق آدرین بشه اما مری یکم ناز کنه😆😆😆😆😆💕💕😘😘😘😘💕💕💕💕
مرسی اجی
اوهوم
و منی که تا چند دقیقه قبل فکر می کردم آدریان دختره 😭😂
😂😂
عالی بود اجی جونم حرف نداشت
وای یعنی شیپ ادرانت بشه بهتره😂🍻
مرسی اجی
😂😂
ساناکور کیه این ادامه پیام قبلی یادم رفت بهت بگم
سانکور بادیگارد ادرینه
من چند سوال برام پیش اومد الان یکم خر تو خر اگر میشه هم عکس و یه تست بزار اونا رو معرفی کن بعدم آدرینا مگر اسم دختر نیست
باشه.
چرا ادرینا خواهر ادرینه و ادریان برادر لیا
وای عالی بود عذاب عشق رو هم بزار
ممنون
امروز میزارمش