سرنوشت مرگبار ★ part 2

=میخوای این ‌چتر جادویی رو بهت بدم ؟......... __واو من اینو میخوام معامله قبوله .........=ا/ت یادت باشه نباید به هر صورتی که شده با اونیکی اونجا زنده گی میکنه حرف بزنی ........ __باشه نگران نباشین زود میام

__ اینجا کجاس دیگه ...بنظرم اون ویلا هستش .________ &هی آدم زاد تو چجوری اومدی اینجا ؟...اوو یادم رفت اون منو نمیبینه...هی دختر جون چترت افتاد .. پس که میبینی منو 😎........ __آره ........&چجوری اینجا اومدی ........ .__یه آقاعه بهم گفت قلم چادویی رو براش ببرم ......&اووف ماگوانگ...

&خب دختر جون بریم بیرون یه چیزی بهت بدم بخوری ........ __باشه ....... & اول شمع ها رو خاموش کن ...عه خاموش کن دیگه ........ __چرا خودت خاموشش نمیکنی ....... & م.من باید پالتومو بپوشم ........ __تو خاموش نمیکنی چون من فقط میتونم خاموششون کنم مگه نه ؟

& آفرین خیلی زرنگی منو اینجا زندانی کردن وقتی تو اونا رو خاموش کنی من آزاد میشم ........ __ نمیخوام ....... &چی ..یعنی چی نمیخوام ....... __ بیا معامله کنیم ...... . &معامله ..باشه😂........ __من ار_و_اح میبینم تو باید ازم محافظت کنی 😔........ &از اولشم انسان معمولی به نظر نمیرسیدی ‌‌‌‌..باشه قبول

& حالا خاموششون کن .. 《 دونه دونه شمع ها رو خاموش کردم بی خبر از اینکه قراره به دست اون آدم زنده گیم به پایان برسه 》 ..... &خوب دیگه دختر جون من رفتم ........... __کجا تو بهم قول دادی ازم محافظت کنی ...... &او راست میگی وقتی که که تو خطر بودی صدام بزن ... اسمم چی بود ........ __اسمت ..اس.اسمت

& دیگه اسممو یادت نمیاد چون من اون تیکه از حافظه تو پاک کردم ......... __ من آجوشی تو نمیتونی اینجا ولم کنی ....... &الان که ولت میکنم ........... ___ و اون آجوشی غیب شد و سر قولی که بهم داده بود نمون .....تقصیر خودم بود اون آجوشیه چتر دار بهم گفته بود به شرطی که شده نباید با کسی که تو اون خونه زنده گی میکنه حرف بزنم ولی من حرف زدم

__ آجوشی .....آجوشی ..تورو خدا برگرد ....آجوشیییی .. هنوزم که هنوزه اسم اون آجوشی یادم نمیاد امیدوارم دوباره بتونم ببینمش گرچه امیدی برام نمونده 🌟

تموم نشده ها این داستان ادامه دارد .....

لایکو کامنت یادتون نره 😉😉