ناظر عزیز ومحترم لطفا منتشرش کن🙏💕
منم گفتم:کيه که نميدونه.
لیا با تعجب گفت:چه خبره اينجا.
عمه دست کرد توي کيفش و خواست کاري بکنه که دستي از پشت به شونه ي عمم زد.
عمه چرخيد
_بفرماييد.
ز.ن با انگشت 1 را نشان داد و چيزي گفت
عمه:الان ميام.
و از جا بلند شد و رفت عقب و بعد از چند دقيقه در حالي که ميخنديد اومد.
ادوارد با کنجکاوي پرسيد:چي ميگفت؟
_خو.اس.تگ.ار بود.
ادوارد:براي تو؟غ.ل.ط کرده.
عمه گوشه ي استينشو کشيد و گفت:نه براي.......براي لیا.
با اسم لیا نگام سريع چرخيد سمت مارسل که قرمز شده بود ولي اجازه ي هيچکاري رو نداشت.
ادریان لبخندی زد و گفت:خب حالا . مری خانم تو با لیا نميخواين برين دستاتونو بشورين؟
لبخندي زدم وبه چشم هاي مارسل که نقشه ازش ميريخت خيره شدم و گفتم:چرا و دست لیا رو کشيدم و رفتيم ..
لیا:اينجا چه خبره مری.
_نميدونم.
_شوخي نکن.
_حالا دستاتو بشور و شير ابو باز کردم.
بعد از 5 دقيقه حرف زدن با لیا رفتيم
ميزمونو ديدم که روش کيک و شمع چيده شده بود چشم هاي لیا رو گرفتم و کشيدمش به سمت ميز ..اون که داشت خواهش ميکرد و غر غر با بر داشتن دست هام چشاش شد اندازه ي يک کاسه.
_چي؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
اگر تایید نمیشه دوباره بزارش
اجی تایید نشد؟
نه اجو
😕
اجییییییییییییی عاللللللللللییییییییییی ببخشید من این چند مدت داستانتو میخوندمااااااااااااااااااا ولی نتونستم کامنت بزارم چون امتحان حضوریا شروعع شدهههههههههههههه من فردا امتحان حضوری دارم متاسفانه
مرسیییی اجی
امیدوارم ۲۰ بشی^_^
من از فردا حضوری میرم
منم از فردا حضوری میرم
خداحافظ دوران غیر حضوری و سلام حضوری 😂
عالی بود
مرسی
عالی بود اجو جون منتظر پارت بعد هستم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈😆😆😆😆
مرسیییی اجی
good
💕💕🍭 Thank you
❤❤❤
عالی بود
بعدی بعدی
مرسی
عالییییی🙂❤
مرسیی
عالی بود اجی قشنگم
مرسی اجی
عالیییییییییییییی
مرسیییی