_آ . . . آدرین؟
_آره، چطور؟
_اا...هیچی...هیچی...همینجوری! فکر میکردم که اون برات فقط یه دوسته!(راوی: میدونم آخه همه خیلی از این جمله خوشمون میاد گفتم اضافه کنمش)
_خب نه راستش . . . الان یه مدتی میشه که ازش خوشم میاد ولی جرات روبه رو شدن باهاش و گفتن اینو نداشتم. راستش فکر نمیکنم هیچ وقت جراتشو پیدا کنم . . . (گونه های لیدی باگ سرخ شدن)
هه . . . حتما الان فکر میکنی دیوونهم . . .
_ نه . . . (کت نوار دست لیدی باگ رو میگیره توی چشماش نگاه میکنه)(مثل عکس پارت البته با لباسای اصلیشون) و میگه: به نظر من تو دیوونه نیستی . . . تو خاص ترین آدم دنیا هستی😊 . . . (و در دلش ادامهشو میگه: که عاشق من شدی . . .)(راوی: اصا ذوق مرگ شد بچم)
عالی بود😢👏
عالییییییییییییییییی بعدیییییییییییی راستی اگه دوست داشتی به داستانم سر بزن
حتما😁
عالیییییییییییییی❤
اولین پست 😁
عالی منم دومین نفر
ممنون🙏😁