10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ارمی انتشار: 4 سال پیش 803 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من ایدا هستم بایسم یونگیه و خواستم یه داستان بسازم امید وارم لذت ببرید
خوب اسم شما ا/ت هست و در کره زندگی میکنید و ۱۶ سالتونه
صبحه وای امروز توی یه مدریه جدید سبط نام میکنم . یکم استرس و یکمم هیجان داشتم . موهام رو شونه کردم صبحانه خوردم و لباس فرم جدیدم رو پوسیدم وسایل مدرسم رو جمع کردم و از پله ها رفتم پایین سوار ماشین بابام شدم . هوه رسیدیم دم در خیلی پسر بود دختر داخل مدرسه خیلی کم بود رفتم توی دفتر اقای مدیر باهام صبحت کرد و قوانین مدرسه رو بهم گفت بعد مدیر بهم گفت برو بیرون یه دانش اموز تو رو به کلاست میرسونه منم گفتم:چشم رفتم بیرون تا یه پسر جذاب اومد و چند ساعت بهم خیره شد تا وقتی که بهش گفتم: سلام همینطوری بهم زل زده بود
بهش گفتم خب امممممم من باید کجا برم گفت:اهاا من یونگی هستم دنبالم بیا تا ببرمت به کلاس منم پشت سرش راه افتادم بهم گفت :
:اممممم خب .... واستا تا به معلم بگم تا دستش رو روی در گذاشت برگشت و بهم گفت :خب .... من ایمم رو بهت گفتم تو اسمت رو بهم نمیگی؟
من:خبب ...... اسم من ا/ت هست
خوشبختم
بعد گفت :اهااا....... خب منم خوشبختم .....الان میرم به معلم بگم
رفت تو باخودم گفتم :وای چرا اینطوری بود
بعد معلم گفت :خوب امروز یه دانش اموز جدید داریم 🙂
بعد گفت میتونی بیای تو
رفتم تو بعد چشم زل افتاد به یه پسر خیلی جذاب تا اینکه معلم گفت:خب.. خودتو معرفی کن 😇
منم گفتم:اه ..خب سلام من ا/ت هستم خوشحالم که به اینجا اومدم امید وارم دوست های خوبی باشیم
بعد دیدم اون یونگی که منو تا اینجا اورد بهم زل زده بهش اخم کردم ولی چشمش رو بر نداشت دیدم اون پسره که خیلی جذابه بهم نگاه نمیکنه بعد معلم بهم گفت خب جات اونجاست * وای جام کنار اون پسرس یونگی 😣
رفتم نشستم فهمیدم کنارم یه ردیف جلو تر اون پسرست یکم دلم خوش شد
یه دخترم کنارم بود و بهم گفت سلام واس خدا تو خیلی خولی
گفتم :چی .. با من بودی سرش رو تکون داد
معلم درس رو شروع کرد
بعد زنگ تفریح خورد من رفتم توی حیاط اون دختره کنارم بود و داشت واسم وعضیت مدرسع رو توضیح میداد که یه دفعه یه پسر داد زد دخاری که کنارم بود جیغ زد و دوید بغل پسره وای قرمز شدم . بعدش خودم شروع وردم به قدم زدن که چشم افتاد به اون پسره حذاب......
وای یه پسره کنارش بود اون اون اون همون یونگی بود بعد دیدم بهم زل زده
رفتم تو بعد چشم زل افتاد به یه پسر خیلی جذاب تا اینکه معلم گفت:خب.. خودتو معرفی کن 😇
منم گفتم:اه ..خب سلام من ا/ت هستم خوشحالم که به اینجا اومدم امید وارم دوست های خوبی باشیم
بعد دیدم اون یونگی که منو تا اینجا اورد بهم زل زده بهش اخم کردم ولی چشمش رو بر نداشت دیدم اون پسره که خیلی جذابه بهم نگاه نمیکنه بعد معلم بهم گفت خب جات اونجاست * وای جام کنار اون پسرس یونگی 😣
رفتم نشستم فهمیدم کنارم یه ردیف جلو تر اون پسرست یکم دلم خوش شد
یه دخترم کنارم بود و بهم گفت سلام واس خدا تو خیلی خولی
گفتم :چی .. با من بودی سرش رو تکون داد
زنگ تفریح دختره داشت واسم توضیح میداد توی مدرسه چه خبره بعدش یه پسره صدا زد :سوهو دختر برگشت و دوید سمت پسره بغلش کرد و اون رو بوسید
منم خجالت کشیدم خودم شروع کردم به قدم زدن که چشم افتاد به اون پسره جذاب با خودم گفتم:باید خودمو یه جوری بهش نزدیک کنم
بعد دیدم یه مسری کنارشه که صورتش اشناست .... واستا ببینم......اون ...اون
..اون اون یونگی بود 😖
خدای من تعجب داشتم میمردم
😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲
خب دیگه پاران تا پارت بعد
😉
نظر یادت نره☺
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عه اسم منم ایداعه
بعدیو بزار دیگه😐😑
جالب بود تا اینجاخوب نوشته بودی منتظر پارت بعدی هستم
💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍