
اینم از پارت دوم لایک و کامنت یادت نره خرگوشکم
= از زبون یونگی = اه دوباره شنبس باید برم مدرسه تف تو این زندگی اصلا حال و حوصله ندارم کوک اومده بود ولی اون دوست احمقش که بغل دستی منه نبود معلم اومد تو معلم: بچه ها توجه کنید امروز یک دانش اموز جدید داریم بیا تو لطفا .
یا خدا دانش اموز بیشتر دردسرا هم بیشتر لابد یک پسر احمق مثل کوک و رفیقشه دیگه در باز شد یک دختر زیبا با موهای بلند و پوست سفید و چشم های درشت اومد تو یک جوری شدم اسمش ا/ت بود اسمش هم مثل خودش قشنگ بود یاااا یونگیا ارام باش پسر . دختره صاف اومد نشست جای ته ته قلبم دیگه اومد تو دهنم نفس نفس میزدم ا/ت: سلام چیزی نگفتم فقط میخواستم زنگ بخوره اوه بالاخره زنگ خورد
با بچه ها رفتیم تو حیاط مدرسه تو حیاط همش چشم به دنبال ا/ت بود طفلکی تنها نشسته بود اما من هیچ کاری نکردم دختره بدبخ دیگه حوصلش سر رفت فکر کردم میخواد ورزش کنه یا پیاده روی کنه ولی رفت صاف نشست بقل کوک ای خدا منو سوسک کن این همه دختر تنها چرا رفت نشست بقل رفیق دشمنم حتی با هم دست هم دادن دیگه اعصابم خورد شد پاشدم رفتم تو کلاس
یکم نشستم تا زنگ خورد اه دوباره کلاس تاریخ خدااااااا چرت ترین درس دنیا دیگه حوصلم سر رفت خواستم مدادم رو بر دارم که دستم رو اشتباهی گزاشتم رو دست ا/ت دست پاچه شدم نفهمیدم چی گفتم گفتم چرا دستت تو دست و پاست . این چی گفت اخه یونگیاااااا ا/ت: ببخشیدا تو دستت رو گزاشتی رو دست من چویی: ساکت باشین .
از زبون کوکی وای خدا ته ته گفت امروز نمیاد الان برم مدرسه یونگی و رفقاش میان سراغم و حسابی کتکم میزنن اصلا دلم نمیخواد برم مدرسه ولی میرم اشکال نداره هر چه باد اباد وای خدا ته ته چرا نیومدییییییی معلم : میگف که یک دانش اموز جدید اومده تو کلاس خدایا الانم حتما میاد میشینه بغل یونگی جای ته ته دختره اسمش ا/ت بود خیلی خوشگل بود حدسم درست بود نشست بغل دست یونگی اه این زنگ هیچی از درس نفهمیدم
زنگ تفریح خورد و رفتم تو حیاط یونگی و رفقاش با هم بودن من تنها ا/ت هم تنها همش نگاش میکردم حواسم بود یونگی هم نگاش میکرد ا/ت اومد نشست بغل دستم وای خدا چرا انقد استرس دارم اخه وای قلبم تند تند میزنه ا/ت: سلام ا/ت هستم. تازه اومدم به مدرسه تون دیدم تنهایی اومدم ، اسم تو چیه؟ من: سلام ا/ت اسم من جئون جانگ کوکه دستم رو دراز کردم بهم دست داد نگاه سنگین و خشمگین یونگی رو رو خودم حس کردم دیدم بلند شد رفت تو کلاس ا/ت: چرا تنهایی؟ من: دوستم امروز غایبه امروز تو کلاس جای دوست من نشسته بودی. زنگ خورد رفتیم تو کلاس درس تاریخ بود و فک کنم فقط من و ا/ت به درس گوش میدادیم حس میکردم یونگی زیر لب غر غر میکنه یک لحظه برگشتم نگا کردم که دیدم یونگی صورتش سرخ شده تا حالا بچه قلدر مدرسه رو اونجوری خجالت زده ندیده بودم 😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی ولی عزیزم تو خارج که شنبه که تعطیله😑
یکشنبس خاهرم😐😐
سلام گلم خسته نباشی
عالییییی بود 😍😍
خیلی هم عالییی 🧡🧡
وای مرسی خرگوشکم😍🤍
پارت بعدییی تروخداا🥲💕
چشم☺
عالی
بعدی رو زود بذار
مرسی چشم حتما میزارم