
رمان روح مریض بح قلم فاطمه شهیدی
★بـع نام خدایی کـ سرنوشت من و ط را یکـی کرد★ معرفی شخصیت :) رمـان [روح مریـض] ←بـ قلم فاطمه شهیدی نقش اول: فاطمه علوی نقش دوم:امیر علوی نقش سوم:نازنین فرهمند نقش چهارم:مهراب احمدی نقش پنجم:سهیل علوی نقش ششم:همتا رحیمی نقش هفتم:ستاره معینی نقش هشتم:داریوش احمدی نقش نهم:زهرا احمدی نقش دهم:علی علوی نقش یازدهم:اصغر علوی نقش دوازدهم:اکرم احمدی نقش سیزدهم:الناز علوی نقش چهاردهم:گندم علوی نقش پونزدهم:خدیجه هاشمیان نقش شونزدهم:محمد رادمهر ———————————————————————————— ←•ژانر:؛طنز؛هیجانی؛غمگین؛اجتماعی؛عاشقانه
←•ژانر:؛طنز؛هیجانی؛غمگین؛اجتماعی؛عاشقانه ←•مقدمه:من از͜ حول اٰغوش͜ـ̠شت از͜ بقيهہ ي دنياٰ اٰﭑنصٖصر͜ﭑف داٰدم.'''''' معش͜ـ̠شوقهہ ي من قس͜ـ̠سم بهہ ناٰمت اٰنقدر͜ عاٰﭑش͜ـ̠شقاٰﭑنهہ هہاٰيم ر͜اٰ ر͜وي ديواٰﭑر͜ مجاٰﭑز͜ي جاٰاٰﭑر͜ ميز͜نم ڪهہ هہر͜ڪس͜ـ̠سي بر͜اٰي ﭑبر͜اٰﭑز͜ علاٰﭑقهہ بهہ معش͜ـ̠شوقش͜ـ̠ش مجبور͜ ش͜ـ̠شود ﭑز͜ ڪلماٰت من ﭑس͜ـ̠ستفاٰﭑدهہ ڪند. «اٰڰر͜ دس͜ـ̠ستاٰنم ر͜ﭑ بش͜ـ̠شڪند باٰﭑ اٰﭑش͜ـ̠شڪ چش͜ـ̠شماٰﭑنم اٰﭑڱر͜ چش͜ـ̠شماٰﭑنم ر͜ﭑ ڪور͜ ڪنند باٰ نفس͜ـ̠سهہاٰيم اٰﭑگر͜ نفس͜ـ̠سم ر͜اٰببر͜ند باٰ قلبم و اٰڰر͜ قلبم ر͜اٰ پﭑر͜هہ ﭖاٰﭑر͜هہ ڪنند باٰﭑ خون جيڰر͜م خواٰهہم نوش͜ـ̠شت ... دوس͜ـ̠ستت داٰﭑر͜م 'دوس͜ـ̠ستت داٰﭑر͜م و دوس͜ـ̠ستت داٰﭑر͜م . . . . و من غر͜ق لذت عش͜ـ̠شقي ش͜ـ̠شدم ڪ باٰ جون دل انتخاٰﭑب ڪر͜دهہ بود:)
#پارټ.اوݪ.ir خدایا بهـ امیدهـ تو!...:) #روحـ مریضـ #از زبانهـ فاطمـه اخرین دونه ی لباسم رو توی چمدون چپوندم! در چمدون قهوه ای رنگ رو بستم و بلند گفتم:بابا بیا چمدون من حاضره،در اتاق باز شد و چهره ی خندون مامان زهرا نمایان شد مامان نگاهی به چمدونم کرد;کم کم لبخند از صورتش محو شد و بجاش یه اخم وحشتناک اومد رو صورتش. مامان چپ چپ نگاهم کرد و گفت:دختر مگه میخوای بری ده سال زندگی کنی،همش یه هفته بیشتر نیست این همه لباس برای چی? با ناله گفتم:ماماان اذیت نکن دیگه من کلی وقت گذاشتم براشون، مامان بازدمش رو صدا دار بیرون داد و گفت:چیکارت کنم اخه،من یکی از پس تو بر نمیام هر جور خودت میدونی سریع پریدم مامان رو بوسش کردم که صداش در اومد:فاطیییییییی -جونم مامان خانوم مامان اومد حرف بزنه که زنگ ایفون به صدا در اومد مامان سرشو از در بیرون کرد و گفت:گلی جون در خونه رو باز کن گلی جون خدمتکار خونه بود،حیف اون نمیتونه باهامون بیاد اخه دخترش میخواد زایمان کنه و باید پیشه دخترش بمونه با پس کله ای که خوردم به خودم اومد مامان یه لبخند ژکوند زد و گفت:بدو دخترم که عمو اینات رسیدن،چمدونت رو میدم بابات بیاره زیر لب گفتم:چشم مرسی مامان از اتاق رفت بیرون منم پرید توی دستشویی و به صورتم آب سرد زدم که خوابم کاملا بپره.....شالم رو لبنانی بستم و توی اینه به خودم نگاه کردم.چادر مشکیم رو برداشتم و در اتاقمو بستمو رو به راه پله ها ايستادم ...
#پارټ.دو.ir #روحـ.مریضـ .چادر مشکیم رو برداشتم و در اتاقمو بستمو رو به راه پله ها ايستادم ... آخ كه من بيشتر از همه دلم واسه اين پله ها تنگ ميشه ... نشستم روى نرده ى پله هاى سنگيمونو ليز خوردم به سمت پايين .. _ هوووووووورااااااااااااااااااا ... مامان كه پايين پله ها مثل طلبكارا وايساده بود باعصبانيت نگام كردو گفت ... مامان _ آخه دختر تو نميگى يهو بيفتى ، خدايي نكرده ضربه مغزى بشى ، سرت بشكنه ... چشات كبودبشه ... پات فلج بشه ، ديسك گردن بگيرى ... يكي از كليه هات ازكار بيفته ... سرت بشكنه ... لبت جر بخوره ...دندونات خورد بشه ... ناخونات نصف بشه ... ضربان قلبت كند بشه ... آخرشم بميرى ؟!... دستمو محكم گرفتم روى دلمو باصداى بلند زدم زيرخنده ... _ وايي مامان چخبره ؟ ... هفت خان رستم راه انداختى ؟! مامان _ اين چه طرز حرف زدنه ؟! _ ببخشيد _مامان_ نخير نمى بخشم .. وقتى دارم باهات حرف مى زنم به من نگاه كن . سرمو بلند کردم که دمپاییش رو هدف گرفت به سمتم. دستمو جلوی صورتم گرفتم و گفتم:مامان دیر شدااا مامان انگاری چیزی یادش اومده باشه با پشت دست زد تو صورتش و گفت:اوا خاک عالم.حواس برای ادم نمیزاری که،بدو که عمو اینا دم در منتظرتن.
حماااایټ کنیـن✨😌 نظرتون رو بگینـ دوسٺان🙂🤍 منتظرمممممم
*سلام خوشگلمممم🤍✨* *خوش اومدی ب چنل مااا🤍✨* *ببین اگ تو این چنل بمونی کلی رمان داریم اما بخاطر مدرسه ها کم فعالیت میکنیم کیوت اما مهم نیس تو اینجا بمون و کلی خوش بگذرون*🤍✨ *راستی من قانون های این چنل رو هم بگم* *کپی ممنوع❌این مهم تر از همه هست*🤍✨ *خب دیگ بیشتر از این حرف نمیزنم😃ببین عزیزم تو اول بیا تو چنل بعد اگ چنل بهتری پیدا کردی و از چنل ما رازی نبودی لف بده خوشگلم*🤍✨ *خب عزیزم اینم لینکمونح برای مخاطبات بفرس عزیزم مرسی ازت زیباااااا👇🏻*🤍✨ *https://chat.whatsapp.com/GWN9Os4t1w2KXoqY8Y9lc9* اینم لینک چنل اونجا هم میتونید داستان رو دنبال کنید و معرفی کتاب هم هست 😊 برای پارت ۱ پر چگونگی کردم ببخشید 😅
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)