6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Sama انتشار: 3 سال پیش 98 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امروز جمعه ساعت ۱۰ و نیم پارت قبلی تو بررسی بود اینو گذاشتم ۲۱ آبان😉
سلاممممم
چطوری؟؟😉
خب بریم واسه شروع😍👇🏻
از زبان مرینت......
دوباره زدیم زیر خنده😂حس خیلی خوبی داشتم که بالاخره یه دوست خوب پیدا کردم که فک نمی کنه من مغرور و خودخواه چون خودم مثل من بود و پولدار بودن💸. گفتم: خیلی خب اگه کاری نداری لطفا پیشم بمون☺️گفت:نه کاری ندارم فقط باید به خانوادم اطلاع بدم که پیشت میمونم😉گفتم:حتما اطلاع بده تا نگرانت نشن👌🏻 گوشیش رو از تو جیبش برداشت و زنگ زد به مامانش. گفت:سلام مامان🙃.....خوبم مرسی..... بله!.....مامان دوستم ازم خواسته که پیشش بمونم.....آره دوستم...😂همین امروز باهم آشنا شدیم.....مرینت اگراست....بله مامان حتما!.....چشم.....خدافظ..👋🏻 گفت:خب امروز رو در خدمت شما هستم مری خانم😀 گفتم:یوهوووو. و دوتایی زدیم زیر خنده😂{اه رو آب بخندید😒هی میخندن مگه خنده بازاره؟ مری|آلیا:😒😒به تو چه مربوطه
من:🙂فک کنم دلتون یه کم بدبختی نازل شده میخواد🙂 مری|آلیا:غ.ل.ط کردیم🙂😁من:آفرین😌} همینطور داشتیم می خندیدیم که یهو یکی در زد😒 جفتمون س.ا.ک.ت شدیم . گفتم:بفرمایید! دیدم اریک(همون پسره!) اومد تو. با قیافه👈🏻(😒)نگاهش کردم و گفتم:چه عجب! گفت: ببخشید خانم اگراست😔 و سینی رو گرفت جلو منم فنجون قهوه و جعبه ماکارون رو برداشت☕️🥞
گفتم: اشتباهات مدام در حال تکرار اند اگه بازم تکرار کنی اخراجی!(مثل کلویی😂)گفت:بله! متوجه ام! و دوباره بهم خیره شد. منم دیگه داشتم از عصبانیت منفجر میشدم که آلیا فهمید و با عصبانیت گفت: اهممممممممم....اریک دوباره به خودش اومد و گفت:ببخشید. و رفت سمت الیا☕️الیا با خشم بهش نگاه کرد و فنجون رو برداشت. اریک هم رفت. برای آلیا هم پشت سرش شکلک در آوردن و گفتم:اه انقدر ازش بدم میاد🤢 آلیا هم میخندید. گفتم:خب بهتره روزمون رو به خاطر یه خدمتکار خراب نکنیم😉 الیا گفت:خب خب خب مری خانم الان چی کار کنیم؟منو نگه داشتی این خدمتکار رو ببینم؟😂😂😂گفتم:نه بابا بیا ماکارون بخوریم😙😉نشستم کنارش و جعبه ماکارون رو باز کردم یه ماکارون صورتی برداشتم و خوردم..... روش زده بود اگراست...یعنی چی ؟😕 آلیا گفت:وای دختر
این چ.......... اونم به جعبه ماکارون خیره شد و گفت: این مال شماست؟؟ یعنی
پدرت تولیدشون میکنه؟😕با حالت خنده داری گفتم:امکان نداره😅
گفت:عجیبه.ولی خیلی خوشمزه ان ها! گفتم:من اولین باره ماکارون به این خوشمزگی گفت:منم همینطور! با تعجب گفتم:باید ماجرای این قضیه رو بفهمم😈
آلیا گفت:وای وای وای ماجراجویی🤗منم هستم! که یهو در زدن.
از زبان لوکا: اه مامان باز طرف مرینت رو گرفت.... هر چند دختره ولی خب دلیل نمیشه! دوباره یکی اومد در زد😐فک کردم مرینته گفتم بفرمایید. دیدم مامان در رو باز کرد و اومد تو گفت:مادر اتاق مرینت کجاست اومدم یه چیزی براش ببرم دخترم ضعف نکنه اینجا معلوم نیست چی به خوردش بدن😕 با تعجب گفتم:مامان مگه تو همین چند دقیقه پیش نیومدی بگی اتاق مری کجاست؟مامانم با تعجب نگاهم کرد و گفت:لوکا مامان حالت خوبه ؟؟تب که نکردی!؟یهو یادم افتاد مرینت بلده صداش رو شبیه مامان کنه. گفتم: ای مرینت موذی مردم ازار
مامان:عه عه پسرم این چه حرفی بودبه خواهرت زدی؟ دلت میاد بهش اینطوری بگی؟از این به بعد از گل نازک تر به مری بگی با من طرفی ها😠! گفتم:باشه باشه
اتاقش دوتا اونور تره یه در سفیدی داره😕
مطمئن بودم یکی یدونشون رو بهتر از من میدونن. مامانم داشت می رفت که یهو گفت:اخ وای ببخشید پسرم غذای تو رو یادم رفت. و یه جعبه گنده از توی یه کیسه بزرگ در آورد و داد بهم🍱☺️ گفتم:غذای چینی ؟؟عالیههه! دمت گرم مامان.مامان چشمکی زد و در رو بست. فهمیدم که زود قضاوت کردم😕
من و مرینت عاشق غذای چینی بودیم. احتمالا برای بابا هم آورده بود. ولی بابا غذای فرانسوی رو بیشتر دوست داشت🙂 از زبان سابین:غذای تام و لوکا رو بهشون دادم.مونده بود غذای مرینت.. واسه مرینت دوتا بردم چون همیشه وقتی غذای چینی داشتیم مرینت دوتا میخورد😂😂😂(شکمو😂😂) عاشق غذای چینی بود....
در زدم...از زبان مرینت:گفتم:بفرمایید☺️.دیدم مامانمه😍 رفتم پریدم ب.غ.ل.ش و گفتم: مامان جونممممممم😍 دیدم آلیا داره می خنده بهم. زدم زیر خنده و مامانم رو ول کردم😁مامانم هم داشت میخندید😂 گفت:دختر بزرگ شدی دیگه😂گفتم:مامان اینجا چی کار می کنی؟ گفت:اومدم برا دخترم غذا بیارم😉 گفتم:میسیییی😘😍 مامانم رو به آلیا گفت: شما؟؟ گفتم:مامان آلیا دوستمه امروز با هم آشنا شدیم😁 گفت :از آشناییتون خوشبختم خانمه.... آلیا گفت:آلیا صدام کنید!گفت:خوشبختم از آشنایتون آلیا😉 آلیا گفت:منم همینطور خانم اگراست☺️
مامانم گفت:خب مرینت میبینم که بالاخره یه دوست خوب پیدا کردی😉. گفتم: آره مامان!برام چی آوردی!؟ گفت: غذای چینی😉 ذوق زده شدم و گفتم:عالیهههه😍😍😍😍. گفت:دوتا هم اوردم دوستت هم میتونه بخوره😉 آلیا تشکر کرد😆 منم گفتم: میسی مامان❤️ یاد لوکا افتادم... گفتم:مامان از کی پرسیدی اتاقم کجاست؟مامانم گفت:از لوکا🙂قیافم از😍به...
تموم شد😅😉😍🧡
لایک کن
کامنت بذار
عاشفتونمممم😍
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)