
جونگ کوک: دیگه واقعا مونده بودم چیکار کنم جیمین دست بردار نبود که نبود خیلی لجباز و یه دندس 😑 دیگه کم مونده بود برم طناب بردارم خودمو حلق آویز کنم 🚶🏻♂️ دیگه صبرم کم کم داشت تموم میشود داااااد بلندیزدم _جییییمییییییین بسههههههههه😠 #خوبی دستش رو گرفتم و بردم _اگر دست از این مسخره بازی هات بر نداری دیگه باهات حرف نمیزنم 😠 #خیلی خوب ولی اون عوضی ..._اوناگرمیخاست کاری کنه تا الان کرده بود😑#آخه. _آخه ماخه ندارن همین که گفتم #باشه باشه _قول بده دیگه ولش کنی تا سلامتی تو و اون اون دوره ها ،خیلی آتیش میسوزوندید #خودت هم میگی اون دوره ها 😒 _دل تنگ اون موقع نشدی ببین پیشمون هست داریم بر میگردیم به قبل از این اتفاقات قبل از مرگ سون هو # فکر میکنی دوست دارم با دوست بچگیم اینجوری قهر باشم ؟؟
#نگرانم نگران اینم که بلایی سرتون بیاره 😟_ما الان کاملا خوبیم لطفاً حالمون رو نگیر # تو به زور برگشتی پیشمون داشتی ما رو ترک میکردی به خاطر دیوونه بازی های اون 😟بهمن فکر نمیکردی به همسرت فکر کن لطفاً _من تو رو بهتر از همه میشناسم و بدون دیگه ترکت نمیکنم قول میدم فقط دست از این کار هات بردار # قول میدم با جیمین رفتیم پایین نشستیم بلاخره جیمین دست از کار هاش برداشت دخترا هم اومدن و به جمع ما ملحق شدن _بلاخره غیبت کردنتون تموم شد شد😂 که میا برام ادعا در آورد 😝🤭🙃☺️&خب شما در باره چی حرف میزنید؟ ؛ حرف اون موقع ها رو میزدیم & آها اوکی اوکی
میا: خیلی میترسیدم یونگی کاری کنه اما اون اصلا کاری نکرد یعنی واقعا داشت تغییر میکرد ؟🤔 امیدوارم 🤷🏻♀️از این همه جنگ و دعوا خسته شدم مخصوصا از این همه دزدیده شدن 😑 فقط دلم میخاست صبح ها بلند شم و جونگ کوک رو پیشم ببینم 🙃 به دیروز که پدر و مادر جونگ کوک اومدن فکر میکردم عصابم خورد میشود من زیاد خانواده جونگ کوک رو نمیشناسم تنها چیزی که میدونم این هست که پدرش سه بار ازدواج کرده از زن اولش بچه نداره و زنه مرده اما زن دومش که طلاقش داده مادر جونگ کوک هست داره از اون زن دیگه هم یه دختر دو ساله داره اون زنه جونه فکر کنم تازه۲۹ سالش هست
واقعا امروز خیلی حرف زدم ولی خیلی خوب بود دیگه راحت شدم آخیششش دیگه بچهها میخاستن برن من و جونگ کوک هم رفتیم برای بدرقه کردنشون _میا جیمین بلاخره از خر شیطان اومد پایین +خیلی خوبه که _ولی به زور رازیش کردم + امیدوارم که فقط اینجا بهت قول نداده باشه وگرنه اگر بیرون کاری کنه که واویلا _راست میگی ها ولی اون اینطوری نیست + میگم جونگ کوک بهتر نیست هر جوری شده با پدر و مادرت آشتی کنی ؟؟؟ _نمیدونم + یه سوال مادرت تنها زندگی میکنه تا حالا بعد از پدرت ازدواج کرده؟؟ _اره کرده یه نفر بود توی شرکت بابام که وکیل هست خیلی هم خوبه قبل از اینکه مادرم بیاد توی شرکت بابام و اونو عاشق خودش کنه عاشق اون بود اما از هم جدا شدن
+چرا؟؟ _بخاطر دیوانه بازی های مامانم +ببخشید نمیخاستم ناراحتت کنم _اینم بگم که مادرم و زن دیگه بابام هاونا خیلی دسیسه میچینن نه با هم ها برای هم میچینن +اعا خیلی خوب
آنچه خواهید خواند: جونگ کوک_با بابام حرف زدم بهم گفت که باید بیای پیشمون زندگی کنی وگرنه هر جوری شدن شما رو جدا میکنم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
آجی دیشب از ترس سکته کرده بودم داداشم بلند شده بود صداش عوض شده بود انگار کلفت شده باشه بعد بایه صدا وحشتناکی یه چیزایی گفت که اصلا نفهمیدم
بالا سرم وایستاده بود سکته کرده بودم
نمیدونم دختر داییم هم اینجوری شده بود میگفتن جن بوده
بسم الله الرحمن الرحیم من شب تنها میخابم نگو 😥😥😥😥
من یه عامله درباره اجنه میدونم و همچنین درباره دنیای موازی یه تست دربارش میسازم
خودمم زیاد میدونم
کلا تو خانوادمون اتفاق ماورایی عادیه مثلا عمم به طبقه دوم جهان سفر کرده و اونجا مامان بزرگم که مرده رو دیده یجورایی مثل زندگی پس از زندگی یا مثلا دختر خالم و دختر دایی هام میگن تو خانوادمون نفرین هست ولی من به نفرین اعتقاد ندارم
اینو گفتی
میدونم
ولی چند بار دیگه هم داداشم اینطوری شده بود
عاااالی بود
عالی
عالیییی
عالیییی
عالی پارت بعد
عالییییی بود 💜
مرسی
عالی بود عاجوووو پارت بعد پیلیز❤❤❤❤❤🥺🥺
😐 گفتم که فردا
میسی عاجو❤❤❤