
رمان جدیدم بازرس پاکش نکن لطفا🙏

اسم رمان : سرد مثل یخ 🧊🧊 شخصیت های اصلی: ا/ت_ یونگی _ کوک❤💛🖤 شخصیت فرعی: تهیونگ_ هوسوک _خانم چویی_ اقای مدیر _خانواده بچه ها 💋🖤💋
جعبه رو از رو تخت بر می دارم و میزارم زمین تازه به این محله اومدیم هیچ دوستی ندارم . فردا هم قراره برم به مدرسه جدید اه سرم خیلی درد میکنه . خوابم برد دو یا سه ساعت خوابیدم با صدای مامانم که میگفت پاشو شام بخوریم بیدار شدم شام خوردمو رفتم خوابیدم فردا اه خیلی خستم اصلا حوصله مدرسه ندارم ولی باید برم لباسامو پوشیدم و حاضر شدم و رفتم ..... معلم : بچه ها توجه کنید امروز یک دانش اموز جدید داریم میخوام ا/ت لطفا بیا تو رفتم تو استرس داشتم
معلم: لطفا خودتو معرفی کن . ا/ت: سلام من ا/ت هستم و امید وارم که بتونیم سال یازدهم رو کنار شما به خوبی بگذرونم معلم : ا/ت بقل دست یونگی خالیه لطفا بشین اونجا یک پسر جذاب نشسته بود اونجا فک کنم کراش زدم😂 ا/ت : چشم خانم......... معلم : چویی هستم . ا/ت: چشم خانم چویی نشتم بقل دست یونگی ا/ت : سلام یونگی جواب نداد
زنگ تفریح شد یونگی با یک سری پسر دیگه رفتن حیاط انگار که یونگی رئیس اونا باشه جلو میرفت منم دوستی نداشتم پس رفتم یک گوشه نشستم و تغذیه مو خوردم یک پسر اون ور حیاط تنها نشسته بود و زل زده بود به من ولی وقتی نگاهش میکرد رو شو میکرد اونور حوصلم سر رفت پاشدم و رفتم بغل اون پسره نشتم
ا/ت: سلام ا/ت هستم . تازه به این مدرسه اومدم دیدم مثل من تنهایی اومدم ، اسم تو چیه؟ پسره : سلام ا/ت اسم من جئون جانگ کوکه دستش رو دراز کرد بهش دست دادم به نظر میومد پسر خوبیه مثل یونگی سرد نبود ا/ت: چرا تنهایی؟ کوک:دوستم امروز غایبه امروز تو کلاس نشسته بودی جای دوست من یک دفعه زنگ خورد پاشدیم و رفتیم تو کلاس معلم تاریخمون خیلی رو مغز بود یونگی هم همش زیر لب غر میزد اومد خودکارشو برداره که اشتباهی دستشو گزاشت رو دستم سریع دستشو کشید یونگی :.........
خب اینم از پارت اول با لایک کامنت حمایت کنید پارت دو رو بزارم تعداد پارت ها نامعلومه❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود ولی ممنون میشم که در داستان بعدیت اسم شخصیت هات رو از خودت گذاشته باشی چون اینجوری قشنگتر میشه
ممنون
سلام گلم خسته نباشی
عالییییی بود 😍😍😍😍