
و اینم پارت ۱۰...........شماها مگه آرمی نیستید......پس چرا حمایت نمیکنید......من این همه دارم تایپ میکنم اونوقت هیچی ب هیچی؟؟؟ یکم انصاف داشته باشید / :
بعد از اینکه حرفمو بهشون گفتم شروع ب راه رفتن کردم.....چند قدمی ک برداشتم یهو دیدم از پشت دستی دور کمرم حلقه شد و مانع از حرکت من شد.....میتونستم گرمی دستشو حس کنم.....دست جیمین بود. بعد یهو دیدم که سرشو از پشت گذاشت رو شونم و آروم گریه کرد. چند بار تکون خوردم ولی نتونستم از بغلش در بیام......ناخوداگاه بغضم ترکید و منم شروع به گریه کردم..... یعنی این واقعا جیمینه؟؟؟ اون حتی ی بارم جلو هیچکس گریه نکرده ولی الان...... . بعد از دو سه دیقه جیمین ازم جدا شد و اومد روبه روم وایساد. منم سرم پایین بود و ریز ریز داشتم اشک می ریختم. که یهو دیدم جیمین ی دستشو گذاشته روی بازوی دست راستم و با اون یکی دستش سرمو میاره بالا.
بعد از چند ثانیه چش تو چش شدیم........نمیدونم چرا ولی خیلی صحنه بدی بود.... دوس نداشتم تو چشماش نگاه کنم.....احساس گناه میکردم ک چرا اون حرفارو بهش زدم.... بعد با دستش اشکامو پاک کرد....خیلی دوس داشتم بغلش کنم ولی چطور.....چطور با اون حرفایی که بهش زدم بغلش کنم؟؟ نمیتونم....نمیتونم!! که یهو سریع منو محکم گرفت تو بغلش.....اولش خیلی شوکه شدم ولی بعدش منم محکم بغلش کردم و دوباره گریم گرفت و تو بغلش کلی گریه کردم.
( از زبون تری ) ساعت حدود ۱۲ و رب بود ...... تو خیابونا و هرجایی که فک میکردم ا/ت اونجاعه رو گشتم ولی نبود......خیلی نگرانشم .....تو همین فکرا بودم که یهو گوشیم زنگ خورد....کوک بود. *تری* الو ...سلام . *کوک* الو تری....ما ا/تو پیدا کردیم. *تری* چی ؟؟کجاعه؟؟؟؟ *کوک* بیا ب پارک ***** .( خودتون یچی فرض کنید ). *تری* آهان اوکی سعی میکنم تا ی رب دیگه اونجا باشم. و بعد سریع راه افتادم سمت پارک. ( خب الان اینجا دیگه من فلش بک نمیرم......،الان که کوک به تری زنگ زده همون موقعیه که جیمین و کوک و شوگا ا/تو دیده بودن و کوک داشت نقششو میگف....نقششونم این بود که جیمین از لایه درختا بره تا پشت ا/ت در بیاد و کوک هم به تری زنگ بزنه و بعد با شوگا برن با اون پسره دعوا😂)
وقتی به پارک رسیدم دیدم جیمین ا/تو بغل کرده و کوک و شوگاهم یکم اون طرف تر وایسادن. ( از زبون ا/ت ) بعد سه چهار دیقه از بغل جیمین اومدم بیرون. *ا/ت*( با صدای لرزون) ج....ج...جیمین. *جیمین* ( با صدایی گرفته) جانم عشقم❤. *ا/ت* ......م....من...معذرت.....میخوام بابت ..... جیمین نذاشت حرفم تموم شه و *گفت* ششش......من اصلا ناراحت نشدم و دیگه هم بهش فکر نکن باشه؟؟؟ *ا/ت* آخه......و دوباره جیمین حرفمو قط *کرد* آخه نداره. یهو ی سوزشی تو سرم حس کردم و سریع دستمو گذاشتم رو سرم. *جیمین* ا/ت حالت خوبه😧 و یهو سرم گیج رفت و داشتم میفتادم که دستای جیمینو احساس کردم و دیگه هیچی نفهمیدم......
#حمایت_کنید.........
( از زبون جیمین) یهو دیدم داره میفته.....سریع گرفتمش و بعد کوک و شوگارو صدا زدمو دیدم که تری هم اومده.....با کمک تری و کوک و شوگا گذاشتیمش تو ماشین تری و به سمت بیمارستانی که تری توش بود رفتیم ( همونی که ا/ت امروز اونجا بود ) چون اونجا نزدیک ترین بیمارستان به ما بود. بعد از کلی گاز دادن تری بالاخره بعد از ۱۰ دیقه رسیدیم اونجا. کوک رفت و ب پرستارای داخل گفت و ی برانکارد آوردنو ا/ت و گذاشتیم اون رو و بردیمش تو. *تری* اول ببرینش که از سرش ی عکس بگیریم و بعدش ی سرم بهش وصل کنید. *پرستار* چشم. بعد تقریبا حدود ساعت ۱ بود که آوردنش و تو یکی از اتاق ها بهش سرم وصل کردن. منو کوک و شوگا عم رفتیم تو اتاق و من رو صندلی و کوک و شوگا هم رو تخت کنار ا/ت که خالی بود نشستن.
صندلی من طوری بود که نمیتونستم بیرون رو ببینم ولی کوک و شوگا میتونستن......بعد از حدود ۱۰ دیقه کوک به بیرون در نگاه کردو از جاش بلند شد و *گفت* من میرم بیرون الان میام. و بعد رفت. اولش احساس کردم که یکی جلو در وایساده بود و با کوک کار داشت .میخواستم ببینم کیه ولی نمیخوام دوباره ا/تو تنها بزارم. ( از زبون کوک ) رو تخت کنار ا/ت نشسته بودم که دیدم تری جلوی در وایساده و اشاره میکنه که برم بیرون. انگار نمیخواست که جیمین بفهمه. منم بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون و پشت سر تری رفتم تو اتاقش.
#حمایت_کنید......
*کوک* چیزی شده؟؟؟؟ *تری* آره. *کوک* چی؟؟؟ *تری* ا/ت هرچه زودتر باید عمل بشه. *کوک* عمل.؟؟؟؟😧😧 *تری* متاسفانه اون غده تو سرش هر لحظه داره بزرگو بزرگتر میشه.....باید هرچه زودتر عملش کنیم وگرنه ممکنه اتفاقات بدی بیفته.....*کوک* ریسک عملش بالاس؟؟؟؟ *تری* آره......۷۰٪ احتمال داره موقع عمل اتفاقی براش بیفته و فقط ۳۰٪ امکان داره خوب شه. اما اگه عمل نکنیم ممکنه اوضاع خیلی بدتر از این بشه😞 *کوک* حالا ب جیمین چجوری میخوای بگی؟؟ *تری* تو بگو....*کوک* چی؟؟؟؟ من؟؟؟؟؟؟ ولی من اصلا نمیتونم بگم....*تری* کوک!!! خواهش میکنم. *کوک* خیله خب......ببینم چی میشه......
#حمایت_کنید......لطفا تا آخر برو تا بازدیدت ثبت شه.......😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چقدر غمگین شده😢😢
عالیییییییبییییی❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜
💜💜❤️❤️♥️♥️♥️♥️♥️
بعد اون همه انتضار اومد
پارت بعدی زود بنویس
لایک کردم ♥️❤️💜
ببخشید میدونم فاصلش زیاد شد
اگ درسا بزاره زود ب زود میزارم😂
راستی بابت لایکت ممنون
ایشالا خدا لایکت کنه😂😂
عالییییییییی بود عزیزم ☺❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مرسیییییییییییی💚💚💚
خواهششششش☺❤❤❤❤❤
عالی💜
مرسی💛💚