9 اسلاید صحیح/غلط توسط: BMA انتشار: 3 سال پیش 208 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
از زبان مرینت:از خواب با شتاب بیدار شدم نه نه نه نه نه تو روز اول کاری دیر میرسم سریع با عجله لباسم رو پوشیدم انقدر که عجله کردم زیر بغلم جر خورد اشکال نداره از روش دارم کت میپوشم چون فصلشه سریع طرح های پخش شده روی میزم رو ریختم تو پوشه و گوشیم رو برداشتم و میگ میگ شدم نمیدونم چطوری رفتم که تو ۱۰ دقیقه رسیدم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم داخل چرا اینجا انقدر شلوغ بود همه داشتن اینور اونور میدوییدن یعنی فقط من دیر نکردم؟ که یه دختر مو طلایی با چشای آبی خورد بهم و کاغذاش ریخت زمین و عینکش افتاد.............زویی: هی حواست کجاست؟؟؟ جلو تو نگا کن کلویی.................مرینت: آآآ کلویی؟؟؟ فکر کنم منو اشتباه گرفتی..............زویی: تو کلویی نیستی؟.............مرینت: متاسفانه نه.....ببخشید یه طرف عینکت شکست...............زویی: من واقعا متاسفم امروز همه حل شدن امروز خانم آگرست اومده قراره مدل باشه ولی نمیدونیم چه لباسی بهش بدیم که بدون اینکه رو سرمون پاره نکرده بپوشه..................مرینت: من کمکت میکنم میشه یه چسب بهم بدین................زویی: البته پیش خانم سزار هست..................=چییییییی نه نه نه آلیا نه من نمیتونم بهش دروغ بگم اون همه چیرو میفهمه باید کاری کنم..................مرینت: خب راستش............=صدایی مارو سمت خودش کشوند.................آدرینا: مرینتا اومدی خیلی خوشحالم که پیدات شد تا منو از دست طرح های حال به همزن اینا نجات بدی آدرین گفت طرح های خوبی داری باهاشم شرط بستم اگه طرحات به دلم نشینه آدرین رو از پاش آویزون میکنم....................
منو از بازوم کشید و بردتم تو اتاق بزرگ اونجا یه عالمه لباس مختلف و شیک بود طرح های من در برابر اینا مثل مورچه و فیل میمونه همینطوری تو فکر غرق بودم که یه بشکن جلو چشمم زده شد................آدرینا: میشه انقدر غرق افکارت نشی؟..............مرینت: میشه انقدر بشکن نزنی؟...................آدرینا: چرا دارم باهات بحث میکنم؟................مرینت: من چه بدونم راستی دیشبو چیکار کردی؟................آدرینا: بیخیال بعدا باهم حرف میزنیم تو باید منو از دست طرح های مزخرف اینا نجات بدی...............مرینت: چی؟.......طرح های من که در برابر اینا هیچی نیست...............آدرینا:چرا طرح های تو محشرن.............کلویی:آدرینا کنزی....................=یه دختره دیگه شبیه اونی که باهاش برخورد کردم با یه لباس خوشگل و.تو دستش بدو بدو اومد آدرینا هم سریع رفت پشت من و داشتن با هم حرف میزدن..................کلویی: آدرینا تو باید طرح محشر منو بپوشی یک ماه هست برای این تلاش کردم و دوختم....................آدرینا: تو ندوختی به زویی بدبخت دادی بدوزه تازه انگار نمیدونی من از این لباسا متنفرم ....................مرینت: چرا آدرینا؟ اینکه خیلی خوشگله...................آدرینا: تو فعلا با من بیا...............کلویی: کجا؟ باید لباس منو بپوشی...................آدرینا:عمرا.............=منو برد به یه اتاق کوچولو که انگار انباری بود....................مرینت: خب چیشده؟....................=شال گردن پارچه ایش رو باز کرد گردنش کبود شده بود.....................مرینت: چه اتفاقی افتاد؟.................=همه چیرو واسم تعریف کرد و دهنم باز موند تا اینکه گفت یه پاکت بهش دادن...................مرینت: خداروشکر که سالمی
مرینت: چه پاکتی؟..............آدرینا: تو کیفمه تو اتاق آدرین..................مرینت: توش چی بود................آدرینا: یه نقاشی گرگ..................=میخواستم بگم چی؟ که در باز شد و یه دختر مو بنفش درو باز کرد که یهو آدرینا شال گردنش رو سریع پیچید دور گردنش........................آدرینا: تو در زدن بلد نیستی؟...............جولیکا: ببخشید خانم اینجا انباری هست حالا حالاها کسی نمیاد اینجا ببخشید😞..................آدرینا: راست میگی حواسم نبود ما میریم جای دیگه تو هم کارتو انجام بده...................جولیکا: چشم.......................=بازم دستمو گرفت و کشون کشون بردتم نمیدونم کجا داریم میریم همینطوری از بین همه رد میشدیم که خوردم به یه نفر دستم از دست آدرینا جدا شد و افتادم زمین......................پسره: خانوم حالتون خوبه؟..................مرینت: آره من خوبم............=دستشو دراز کرد منم گرفتم و بلند شدم که آدرینا اومد.................آدرینا:ای وای مری جون چیشده؟...............مرینت: چیزی نیست فقط افتادم...............پسره: ببخشید...............آدرینا: حواست باشه نینو تو الان باید طبقه پایین باشی................نینو: واقعا متاسفم من فقط اومدم یه چیزی بردارم که یادم رفت میرم سر کارم...............آدرینا:خوب کاری میکنی.................=اون پسره رفت و آدرینا خواست دستمو بگیره که رفتم عقب...............مرینت: نچ خودم کنارت میام................آدرینا: باشه..............
داشتم کنارش میرفتم که یهو گمش کردم هی اینور اونور رو نگاه کردم ولی پیداش نکردم که دیدم همه یه جا جمع شدن منم که کنجکاوی نمیزاره هیچ کاری کنم رفتم نزدیکتر همون دختره مو قهوه ای که وقتی که اومدم اینجا دیدم بود روی میز نشسته بود و داشت بلند بلند خاطره تعریف میکرد رفتم نزدیک و دیدم داره میگه...............لایلا:آره معلومه که راست میگم منو اون با هم میریم کلوپ حتی دیشب هم رفتیم..................مکس:اما دیشب که جمعه بود................لایلا: خب راستش اون یه کلوپ خصوصی بود دیگه حتی اون بهم پیشنهاد ازدواج داد...................همه:چیییییبیییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟................رز: تو چی گفتی؟............لایلا: گفتم باید فکر کنم اونم خیلی ناراحت شد..................=نمیدونستم داره درباره کی حرف میزنه که یهو دستی رو شونم کشیده شد و منم سریع برگشتم دیدم اون آلیا عه..................آلیا: دختر تو اینجا چیکار میکنی؟ استخدام شدی؟.............مرینت: آره استخدام شدم................آلیا:خیلی خوشحال شدم دختر..................مرینت: مرسی ببینم اون دختره داره درباره کی حرف میزنه؟......................آلیا:آه داره از آقای آگرست حرف میزنه.................مرینت: گابریل آگرست؟؟؟..............آلیا:نه بابا اونکه خیلی وقته شرکت نیومده............مرینت:پس از کی داره حرف میزنه؟.................آلیا:آدرین آگرست ...................مرینت:چیییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟....................=همه چرخیدن طرف من منم ابرو هامو گره زدم و با شتاب رفتم سمت اون دختره درست روبه روش وایسادم و از بالا نگاش کردم..................مرینت: از این دروغا چی دستگیرت میشه؟................
لایلا: ببخشید؟...............مرینت: آره خیلی هم ببخشید فکر کردی با این دروغ ها میتونی مغز همه رو شستشو بدی؟...................لایلا: اصلا تو چه ربطی به این ماجرا داری؟.................=میخواستم حرف بزنم که دستم گرفته شد به بغل دستیم نگاه کردم دیدم آدرینه😃.................آدرین: چرا دارین دروغ میگین خانم راسی؟...............لایلا: عه منکه دروغ نمیگم خودت مگه ازم خواسته گاری نکردی؟.................آدرین: من فقط از یه نفر خواستگاری کردم که اونم مرینته (دستی که حلقه مرینت دستش بود و گرفته بودتش رو برد بالا)................لایلا: چی؟..........آلیا: جونم؟...........آدرینا: بله؟😲.......چی منکه میدونستم😐...................=آدرین به همه گفت مرخصین و منو با خودش به سمت اتاقش کشید رفتیم داخل و منو محکم پرت کرد رو مبل که آخم بلند شد..................مرینت: آخ چته روانی؟؟؟................آدرین: تو معلوم هست چته؟هان؟ چرا جلو همه اینطوری حرف میزنی اونم در مقابل دست راست پدرم؟ اگه بفهمه میدونی چی میشه؟ خب معلومه که نه...................= رفت و روی مبل روبه رویپنجره نشست و دستاش رو برد داخل موهاش داشت زیر لب چیزایی میگفت بلند شدم تا برم سمتش که در زده شد و آدرینا نفس نفس کنان و از شدت هیجان گوشی به دست اومد داخل.................آدرینا: آدرین از برزیله...............آدرین: چی داری میگی؟.................=بلند شد و گوشی رو ازش گرفت و شروع کرد به برزیلی حرف زدن بعد قطع کردن از شدت هیجان پریدن تو بغل هم بعد آدرین دویید بیرون.................مرینت: چیشده؟...............آدرینا: خودت میفهمی بدو.............
اونا دوییدن منم ناچار دنبالشون رفتم که خوردم به یه نفر که دیدم دون لایلاعه.................لایلا: ببین دختر جون اولین و آخرین بار بهت میگم از آدرین فاصله بگیر وگرنه................مرینت: وگرنه چی؟..............لایلا: وگرنه از اینجا میندازمت بیرون...............مرینت: زکی ببین دختر جون زندگی من به تو هیچ ربطی نداره منو آدرین همو دوست داریم و قراره ازدواج کنیم حالا من باید بگم نزدیک آدرین نشو حالا تا وقتی که موهاتو نکندم هررررییییییی...............لایلا: ایش دختره ایکبیری..............=از کنارش رد شدم و رفتم به سمتی که بقیه داشتن میرفتن رفتم جلو و دیدم آدرین رفته روی یه چیز بلند و میخواد حرف بزنه..شروع کرد به حرف زدن و گفت..............آدرین:امروز رو یه خبر خوب براتون دارم از خوب هم فراتر چند دقیقه پیش از برزیل بهمون زنگ زدن و گفتن که قراره برای شوی مد بین کشوری..............آدرینا آدرین رو به شیوه دخترونه هل داد و...........آدرینا:قراره بریم برزیییییییلللللللل.......................همه:اییبیییییووووووللللللللللللل................آدرین:مگه قرار نبود من بگم؟...............آدرینا:دیدم خیلی کشش دادی اومدم وسط...............=موزیک رو روشن کردن و شروع کردن به قر دادن منم تازه گرفتم چیشده قراره برن برزیل امیدوارم بهشون خوش بگذره داشتم میرفتم که دستم کشیده شد و منم سریع برگشتم دیدم اون آلیا عه................آلیا: کجا چنین شتابان؟..............مرینت:هیچ جا..............آلیا: چرا بهم نگفتی با آقای آگرست نامزد کردی؟...................مرینت: یهویی شد خودم هم هنوز تو شوکم................آلیا: به هر حال تو خیلی خوش قدمی دقیقا ۳ سال بود هیچ کشوری شرکت مارو دعوت نکرده بود دختر قراره بریم برزیل...............مرینت: بهتون خوش بگذره.................آلیا: یعنی تو نمیای؟................مرینت: من تو برزیل آخه چیکار دارم؟.................آلیا:مگه تو طراح شماره یک نیستی؟.................مرینت: تو اینو از کجا میدونی؟.................آلیا: پرونده همه کارمندا تو دست من میچرخه دختر جون فکر کردی میتونی گولم بزنی؟..............مرینت: دختر شیطون.................
=یه نفر منو چرخوند دیدم آدرینا هست و با هیجان داره باهام حرف میزنه.................آدرینا: سلام زن داداش گلم واقعا خیلی خوش قدمی قراره بریم برزیل................مرینت: نمیشه من نیام؟................آدرینا: نچ بدون تو این سفر معنی نمیده.............آدرینا با صدای بلند: همه گوش کنید از الان شرکت تعطیله برین طرحاتونو بردارین چمدوناتون رو ببندید و فردا ساعت یازده صبح دم در فرودگاه باشین................آدرینا خم شد دم گوش مرینت: فردا خودمون میایم دنبالت زن داداش😜.................مرینت: لطفا اینطوری صدام نکن همون مرینت خوبه.................آدرینا: باشه زن داداش مرینت😅................مرینت: ای خدا😤..................= آدرینا موند شرکت تا همه چیرو ردیف کنه منو هم آدرین داشت میبرد خونه اصلا نه اون حرف میزد نه من که گفت: رسیدیم فردا ساعت ۱۰:۵۰ میام دنبالت.................مرینت: ممنون خدافظ...............آدرین: خدافظ...................=رفتم داخل و دیدم مامانم تو فکره یاد دیشب افتادم حتما ناراحتش کردم رفتم نزدیکش دستام رو روی چشماش گذاشتم و صدام رو ترسناک کردم..............مرینت: یوهاهاها سابین میدونی دخترت کجاست؟...............سابین:تو کی هستی مرینت کجاست؟...............مرینت: اون تو سیاه چال منه اگه چیزی که میخوام رو بهم ندی میکشمش یوهاهاها.............سابین: هرچی که میخوای بهت میدم فقط ولش کن..............مرینت با صدای خودش:میخوام معذرت خواهی من رو بپذیری.............=دستامو از چشاش برداشتم و رفتم جلوش.............مرینت: ببخشید اصلا نمیدونم دیشب چطور ناراحتت کردم من واقعا بی عرضه هستم.................سابین: نه عزیزم اشکالی نداره شاید بعضی حرفات درست باشه درسته من مادر واقعیت نیستم ولی تورو مثل بچه خودم دوست دارم..................=بغلش کردم و بعد از اینکه جدا شدم...............مرینت: من یعنی ما کل شرکت قراره بریم برزیل...............سابین: چی؟برزیل؟ برای چی؟................
یه شوی مد هست بهترین شرکت های مدلینگ هر کشور رو برای این دعوت میکنن و منم چون طراح اونجام باید برم................سابین: تنها میخوای بری؟..................مرینت: نه منکه تنها نیستم آلیا هست آدرینا هست تازه.......آدرینم هست😬..............سابین: پس باشه تنها نیستی کی برمیگردی؟..............مرینت: معلوم نیست میتونی تنها بمونی؟.................سابین: آره عزیزم معلومه تو برو منم هر روز باهات تصویری حرف میزنم................=پریدم بغلش و بعد از کلی تشکر رفتم تو اتاقم و وسایل هامو تو یه چمدون جمع کردم ساعت رو نگاه کردم خوبه دو ساعت وقت واسه طراحی دارم نشستم رو میزم و شروع کردم به کشیدن بعد حروم کردن ۵ تا کاغذ بالاخره ۳ تا طرح خوشگل کشیدم ساعت رو نگاه کردم دیدم یک شبه😱 یعنی چندین ساعت برای این وقت حروم کردم؟ بهتره برم بخوابم.......................صبح با صدای آلارم گوشیم و داد و هوار مامانم بلند شدم که از پشت در داشت منو صدا میکرد من کی درو قفل کرده بودم؟ بیخیال رفتم درو با خمیازه باز کردم و به مامان صبح بخیر گفتم..............سابین: الان چه وقت صبح بخیر گفتنه الان لنگه ظهر زود آماده شو الان میان دنبالت ساعت ۱۰:۳۰ هست زود باش.................=چیییییی نه نه نه نه خواب موندم بدو بدو لباسی که از شب آماده کرده بودم رو پوشیدم و چمدونم رو برداشتم و از مامانم خداحافظی کردم دم در منتظر بودم که یه فورد F150 مشکی جلوم ترمز کرد شیشه هاش هم دودی بود اول بی توجه شدم که بوق زدناش شروع شد بوق ماشین نبود که بوق تریلی بود...............مرینت: هی چته؟................=همینکه اینو گفتم شیشه ماشین باز شد اون..............
در ادامه...............تو با کی بودی؟............چه عجب اومدین............آخییییییی...........اینجا چقدر خوشگله............خب لایک و کامنت و فالو یادتون نره فالو = فالو راستی برو بعدی چالش داریم🙃
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
آجی یه ماهه رو این پارت هستیم پس چرا ناظرا منتشر نمیکنن😢🥺
نمیدونم والا ۸ بارگذاشتم عدم خورد چیز بدی هم توش نیست😢
🤧
با یه اسم دیگه بزار یا مثلا پارت بعد رو بزار اول آنچا گذشت رو بنویس🤕💔
نمیدونم چرا برای من اصلا نمیاد که برسیش کنم😢
اول آنفالوم کن ببین اگه اومد برسی کن اگه نیومد دوباره فالوم کن چون برای کسایی که تو فالوشون میکنی تستای اونا ۱۰ درصدش میاد
باشه🥺
هدرینا به خدا بزار این لعنتیو بزارررر
اصن نمیخواد بنویسی از یاد رفته که اون ناظر جان عدم بزنه بنویس اه آدرینا💕💕
میخوایم بخونم لطفاااااا
عزیزم از اون موقع هی میزارم اگه اینقدر دوست داری برو تو تست خبر مهم من که عکس یه دختر با لباس سیاه هست و اونکارو کن اونجا بتونی بخونی
خیلی عالی و زیبا
ممنون😐
بسیار عالی و زیبا
مرسی😐
خیلی جالب و زیبا
💖
درود بر روحیه نویسندگی
لطف داری😅
عالییی
😘
بسیار زیبا
سپاس
بچه ها من سه بار پارت بعد رو گذاشتم عدم خورد میشه اگه براتون اومد برسی کنید؟
ادامه بزار زودتر
ج چ:وسط کلاس همه شروع کردن به خوندن بابا نرده چاب
😅😅😅
خیلی باحاله نمیدونم چرا رو اون آهنگ کراشم😅
یس