
سلام میخوام خوابم رو براتون تعریف کنم کیوتا(کمبود تست تا جواب شما کیوت ها برای یک سوال دارم)😐💛🤣🤣🤣
خواب دیدم من و خوانوادم تو یه خونه ی بزرگی زندگی میکنم ازین پله هی هااا🥺😂 بعد یه روز کلی مافیا که جوون هم بینشون بود فکر کنم ۱۲ساله هم بینشون بود یه دفعه دو تا داداشام و مامان بابا م از خوابم غیب شدن بجاشون دو تا پسر که به یکی میخورد ۱۷ساله یکی هم ۹ساله باشه اومدن😐
بعد اون دوتا یه جا یی که شبیه پشت مبل و زیر تخت بود (فکر کنم این رو قرار در آینده ژاپن درس کنه) 😐🤣🤣 منم موندم کجا برم رفتم زیر یه تخت که زیر داشت ( چی گفتم🙂😂😂) بعد ماشاالله زیر تخت یه جوری بود تو خابم که انگار سوار تخت شاستی بلند شده بودم مافیا ها اومدن تو خونه اون دو تا پسرا رو پیدا نکردن من رو قشنگ از زیر تخت دیدن 😐💔😂😂(فکر کنم نفهمیدین چی گفتم🤣🤣) والا اون دو تا که یه جایه معلوم قایم شدن و ندیدن بعد م منو هم وارد خونه شدن دیدن 💔 مثل کارتونا فیزیک فیزیک هی🙂💔🙂💔) خب منو گرفتن دهنمو بستن بزرگا رفتم بیرون بقیه رو بکشن من موندم یه چن تا پسر ۱۹ ساله تا ۲۳ (آخه چرا😒من دختر🙂🤝) موندن
یکی اومد بهش میخورد ۱۹ ساله باشه اومد بالا سرم نمد وغرا انقدر پسر مافیاعه مهربون بود منم کیوت شده بودم همش اونا رو میخندونم😐🤣💔
بعد منو فرستادن تو یه اتاق تنها بودم گفتن تا ما کارامون رو تموم کنیم تو بیا با این دفتر مداد نقاشی بکش دفترش هم دفتر خطی بود و یه مداد سیاه🙂🤣🤣🤣🤣💔 بعد یه در شیر برداشتم از اون دور و بر ا بعد یه تیکه کوچولو کاغذ کندم گزاشتم رو در شیر نوشتم مث وقتایی که میخوایم زیر کاغذ مون یه کتاب بزاریم که زیرش اوکی باشه😐💔😂😂😂😂😂😂😂
بعد همونجا اومدن من نوشتم اونا گزاشتم زیر ل.ب.اس.م. (گفتم شاید تسچی با این مشکلی داشته باشه🤣) بعد اونجا یه چی نوشتم که به اون دوتا پسره که هنوزم مثلا اون پشت مبل یا زیر تخت بودم اخطار بدم مثلا کمکشون کنم فقط یادمه نوشتم فرار کنیم این ت.و.ش بود😐💔(تستچی 😐💔🤝🤣) بعد وقتی داشتم راه میرفتم کاغذ رو انداختم رو زمین که بعدا ور دارن بخونن ( یاد صحنه ای افتادم که اون زنه فندک رو برای اون مرده انداخ که باهاش اون شکل رو از اون آب نباته یا شیرینی یه تو اسکویید گیم در بیاره😂😐💔💔💔🤝🤣🤣🤣🤣) بعدش دستامو از پش بستن بردنم یه جایی (آها راستی خونه ی خونه ی ما نبود الان که دقت کردم یه خونه ی دیگه بودیم که توی فیلما شبیه خونه پولدارای افغان ها یا عرب ها که تیر باروون میشه جنگ😂😂😂🤝
آره خلاصه از آخر اون دو تا پسرا رو نمد چی شد ولی دست های منو بستن بردنم تو یه اتاق واسلحه رو گزاشتن رو سرم و کشتنم و بعدش صفحه سیاه شد و صبح با صدای مادر گرامیم بیدار شدم و رفتم سر کلاس😐💔🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی دلم میخواد بدونم که شبش چی خوردی ولی حدس میزنم ابگوشت با کیک خامه ای 😐🤣🤣🤣🤣🤣
بعله😐👊
حیحح😐🤝🤣
تستت لایک شد ، عالی بود^^💚
اگح خواستی ب داستانم سر بزن!🥺🧁
خلاصه از داستان•-•:کیم سه ، دختر 25 ساله ، یک شب وقتی مثله همیشه راه مغازه تا خونه رو طی میکرده ، گم میشه !☕ وقتی چشماشو باز میکنه ، دیگه جایی که قبلاً بوده نیست ... ☕ بعد از چند ساعت تازه از چیزای عجیبی سر در میاره ... ☕🖇️ باید معما و راز های عجیبی رو انجام بده و حل کنه ... ☕🖇️ در اولین معما، اون 4 آدم رو میکشه ... 🖇️☕ زنده میمونه ؟ عضو گروه مافیایی میشه؟🖇️☕ همشون یه سوالن ... 🌚🖇️ژانر:معمایی ، عاشقانه ، جنایی، مافیایی،غمگین!🧁🥺
ممنونم کیوتم حتما سر میزنم🥺💚