رویای میراکلس پارت22 (دشمنم شده دوستم)

راوی : خب این شما و این معرفی اون دوتا ناشناس زن ناشناس : سلام بچه من دوسونی دخترخاله ادرین هستم. مردم ناشناس:منم مارین شوهر دوسونی ادرین و مرینت : چی؟؟؟😱 کیریس : خوشبختم من پسر ادرین، کیریس هستم مارین و دوسونی:ما شما بچه ها رو هم میشناسیم . مارین:اهای مرینت وادرین نمیخواد دهنتون باز بمونه یه وقتی پشه میره تو دهنتون 😂 بعداً همه چیز رو براتون توضیح میدیم خب حالا همش اینطوری وایسیم وسط اتاق؟ (خب دوسونی دختر خالهی ادرین هست و ادرین رو قبلا دوست داشته ،مارین هم یک روز مرینت رو می دزده و اونجوری مرینت هم یه علاقه هایی نسبت به مارین نشون میده اما یه مشکلی موجب میشه که مرینت مارین رو بندازه زندان و تازه مارین هم میفهم که مرینت دختر کفشدوزکی هست . خب زیاد توضیح دادم پس اگر میخواید جریان رو رو بیشتر بدونید به پارت های فکر کنم 9به بالا مراجعه کنید )

آدرین: بچه ها شما برین داخل اتاق (رفتن ) مرینت: شما اینجا چیکار می کنید؟ دوسونی : نترس نیومدیم بخوریمت فقط اومدیم با همدیگه اشتی کنیم . ادرین : هه فکر کردین ما گول اون حرفاتون رو میخوریم به قول یه ضرب ‌المثل که میگه یه مار از یه سوراخ دوبار گزیده نمیشه 😠 مارین : ای بابا من و دوسونی که زن و شوهریم پس نباید نگران باشید مرینت : خب که چی اینم یکی دیگه ازنقشه های دیگه تونه .دوسونی: وای شما......هوف حرف تو دهن ادم در میارین هوف ما داریم میگیم میخوایم باهم از این به بعد دوست باشیم (با داد گفت ) .

سلام دوستان ببخشیدا من یادم نمیاد صفحه قبل چی نوشتم پس خودم از یه جایی شروع میکنم. . . . ادرین : خب شما چه تضمینی دارید که ما قبول بکنیم. . . مارین : خب تضمین خیلی بزرگی مرینت : چی؟ دوسونی : خب ما میفهمیم که کیریس و کامیلیا کی رو دوست دارن مرینت : شما از کجا میفهمین که اونا عاشق کی هستن؟ مارین : ای بابا. . این دیگه به شما ربطی نداره . خب حالا بچه ها رو صدا بزنین که بیان با هم اشنا بشیم 😊 ادرین : باشه.

فردا صبح ...... کیریس : اخر من نفهمیدم این مارین و دوسونی کی بودن که اولش مامان و بابا اون طوری رفتار کردن و بعدش یهو رفتارشون خوب شد . کامیلیا : اره یه جای کار میلنگه 😐 باید بفهمیم که قضیه از چه قرار 😉. (دوستان منظورشون از رفتاریهویی مرینت و ادرین با امدن مارین و دوسونی )

(مارین و دوسونی توی یکی از اتاق های خونه ادرین میخوابن)دوسونی : ما چرا خودمونو توی دردسر انداختیم . مارین : مگه چی شده؟ دوسونی : تازه میپرسی چی شده ای بابا ... ما از یه طرف باید کیریس و کامیلیا رو بهم برسونیم و از یه طرف دیگه باید به ادرین و مرینت بگیم که اونا عاشق کی هستن میفهمی توی چا مخمصه ای گیر افتادیم 😡 مارین : وای سرمو بردی . . . خب مجبوریم یه طوری هر دو طرف رو راضی نگه داریم .

مرینت : ادرین فکر میکنی کار درستی نکردیم که بهشون اعتماد کردیم. ؟ ادرین : نمیدونم ولی به نفع خودشونه که کاری که گفتن رو انجام بدن . مرینت : اما یه حسی به من میگه نباید بهشون اعتماد کرد 😟 ادرین : هه حالا ولش کن بیا از این هوای بهاری لذت ببریم 😍 (خب دوستان گلم این دفعه جای حساس کات نکردم و راستی بابط تاخیر معذرت میخوام ) امیدوارم که لذت ببرید چون داریم به قسمت های اخر میرسیم وهیجان داستان داره بیشتر میشه. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁