12 اسلاید صحیح/غلط توسط: ◇Mika◇ انتشار: 3 سال پیش 132 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچه این قسمت اخر سرزمین زمان پارت قبل چندبار گذاشتم هی مشکل داشت و خوب من تصمیم گرفتم پارت اخرو براتون بزارم 🥺💔
روز مهمونی
ا/ت:: ااا چقدر دختر این جاس ...نامی واقعا لازمه .
نامی:: اگه نگرانشون هستی نترس به هموشن ی پودر دادم تا اگه اذیتشون کردن بزن ... این اشرافی های که قرار بیان از این جور چیزا دوست دارن اون دستگاه هو اماده کردی .ا/ت:: اره ... میخوایم ی طوفان داخل قصر راه بندازیم .
نامجون:: مینا بچه ها رو ببر پیش مادرت خودت هم باهشون برو .
سوفی:: مراقب باش هیونگ. نامی :: حتما پرنس کوچلو ..بیا این خرس عروسکی بگیر مینا:: چشم خب بچه ها بدوین سوارشین. بچه ها که رفتن . ا/ت:: لوسی کجاس .
لوسی :: ببخشید ا/ت من باید چهره مو عوض کنم تا هروقت که زمان رسید بیام جلو .. شما دوتا بهترین دوست برای من هستین..(اینجا باید بگم که خودشو شکل گارسن مرد کرده) ساعت۶.نامی:: درست طبق برنامه..
ا/ت::قرار جناب کیم بوم ببینیم ..خیانت کار . نگاه به گارسن مرد میکین احساس کردی که داره نگات میکنه . نامی وارد سالن میشه که همه منتظرش بودن
نامجون:: خوش اومدین دوستان ..من شما رو دعوت کردم به خاطر عاقل شدنم در کنار هم جشن بگیریم.اجوشی کلاه به سر:: واقعا ...او عالیه .بقیه:: خوش حال شدیم .
موسیقی کلاسیک نواخت میشه
زن های زیبا تو سالن در حال رفت و امده هستن در باز میشه مردی قد بلند همرا پسرک جوانی وارد میشوند مرد قد بلند سایه سیاه نفرت انگیزی همراه داشت . سینای :: پسر خاله عزیز میبینم جشن و به سبک ی اشرافی واقعی گرفتی ...هه پس بالاخره توهم اومدی سمت ما . مرد قد بلند دست داد به نامجون ما
کیم بوم:: از دیدن دوباره شما عالیجناب خرسند هستم . نامی بهش دست مید و نگاه به چشمای یخی اون مرد میندازه نامجون:: همچین منم جناب کیم ...از خودتون پذیرایی کنید .یچیزی در باره او مرد جالب بود اونم این بود که سایه اش حرکت میکرد .. توی اشپز خونه
گارسن ما لوسی:: همه گی باید از غذا تست کنید مطمئن باشید غذا درست سالم باشه فهمیدین ..بلا خره . وقت شام شد همه جمع شدن برای شام . نامجون بلند میشه و:آقایان و خانم ها ممکن این اخرین شما شما باشه پس لذت ببرین . همه ساکت شده ان نگاه به غذا مینداختن و لب نمی زدن .
بعله بعله
کیم بوم :: منظورتون چیه عالیجناب
نامجون شربت خوش رنگ آلبالو بر میداره نامی:: آدمیزاد عجیبه گاهی ممکن به عنوان یک انسان باشه وگاهی به عنوان یو هیولا .. ما ادم ها فکر های پلیدی داریم فقط به خودمون فکر میکنیم ...آدمیزاد میتونه وجه تاریک خودشو فعال کنه مگه نه تا وقتی که این روی سیاه داریم نمی تونیم یک انسان باشیمنامی ادامه میده:: به هر حال دوستان مشکلی توی غذا نیست بفرمایید . همه با مکث ی قاشق میخورن ...کیم بوم چیزی لب نزد و فقط نامی نگاه میکرد کیم بوم:: عالیجناب ... راسته که ق.ات.له یک زن شما بودین... یا حتی اون روز شوم . نامی خواست حرفی بزنه که
یهو تصویر یک هیولا طاهر میشه:: عالیجناب من اونس هستم.. یکی دست خط شمارو کپی کرد ...میخواین بدونید . همه اشرافی ها ترسیدن ممکن بود که هرکاری کردن لو برن .. اونس :: انگشت چرخوند و روی اجوشی کلاه به سر افتاد.نامی:: هوم جالب اینجاس ایشون استاد خط و جعل هستن ✨....اونس من از تو نمی ترسم ...بگو ببینم می تونی بگی نقشه کودتا کیا همراه هستن(پسرم تو نمی ترسی ولی اینا که میترسن 😐💕)
اونس با شرارت تمام به همه نگاه کرد اشرافی ها جوری خوشک شدن که انگار خود مرگ رو با چشم هاشون دیدین میگن اوج شناخت از ادم زمانی که تو خطر ن همینه دیگه
یکی اون لو میده اون یکی میگه نه کار من نبود دورع میگه همه در حال جرو بحث بود فقط کیم بوم بود که اروم نسشته و فقط به اونس نگاه می کرد (.شما که خیلی خوب اونس کنترل میکردی .) کیم بوم:: لوسی نمی تونه باشه پس اون تنها کسی نیست که حالت چهر شو عوض میکرد....ناجی عزیزش ...خوبه دختر پیش گو باهوشه ...برو دنبالش .
نامجون:: خوب خودتون که لو دادین وایسین که براتون ی جای خوب سراع دارم دوستان .سایه سیاه اروم اروم راه می رود
دخترو پیش گو ما هم توی اتاق نشسته و در نقش اونس هویلا عروسکی خوب فرو رفته بود
ا/ت:: ها ها یاع یاع ...همه قرار تا اخر عمر حسرت ازادی بکشین من فرشته ی صداقت هستم ..
سایه سیاه کیم بوم:: که فرشته ای صداقت هستی ... دخترک پیش گو ...فکر کردی میتونی سرنوشت شاه کوچلو عوض کنی ... زمان زمان منه یعنی صاحب من .
ا/ت:: چی.... تو کی هستی ... ببین من جون نکندم که تو بیای هرکاری که انجام دادم به فنا بدی فهمیدی .... نزدیک نیا...گفتم نزدیک نیا .
.توی سالن اونس ناپدید میشه
نامجون به خدمت کارا علامت میده که روی پای اشرافی های ژن خوب پورد بریزه. نامی:: براش مشکلی پیش اومده .اجوشی :: هی چرا این طوری شد نمی تونم تکون بخورم .
همه اشراف ها پا هاشون سنگی شده بود کیم بوم با ارومی بلند شدپای سینای ازاد کرده بود .کیم بوم فقط ازادانه چرخ میزد
نامجون:: ق.ا.تل زنجیره ای عزیزمون...بهتر نیست اعتراف کنی .
کیم بوم:: چی من اعتراف کنم ... اون هیولا قشنگت ..فرشته صداقت کجاس ها .. نگرانشی.. شاه کوچلو ما باز نتونست مراقب کسی باشه ..هه . یهو کیم بوم تار عنکبوت سیاه میزنه به نامی و خوب نامی هم با قدرت طبیعتش از خودش دفاع کرد . نامی :: با اون کاری نداشته باش ...ی تارموش کم بشه بد میبینی . کیم بوم:: جدی میگی ..بیارش سایه من. سایه سیاه اون مرد دست پای شمارو بسته بود و کولت کرده بود . ا/ت:: ولم کن نک.بت.. نامجون این ی دام مراقب باش . نامی ماچندتا گیاه خار دارد به سمت سایه پرت میکنه که تو رو ازاد کنه به اون سایه میخوره ولی رد شده بود سایه:: اخیه قدرت تو خیلی خیلی چرته نمی تونی کاری کنی هه هه.سینای:: هی قیافه اش برام خیلی اشناس ...تو جانگ نبودی اون که پسر بود...نه. کیم بوم شونه پسرک میگیره و:: دیدی همه اطرافیانت بهت خیانت میکنن ..بعضی ها به شکل دوست میان طرفت و نابودت میکنن ...پس اینو بگیر دستت انتقام خودتو بگیر .
نامی تو این فاصله داره فکر میکنه :: ا/ت دست سایه سیاه ..ی دقیقه اهااا سیاهی با روشنی میره. نامی:: ا/ت:: لکه سیاه با چی میره.ا/ت:: چی . الان واقعا وقت این سواله ...اها گرفتم. دست از پشت روی بدن سایه قرار میدی و با شمار یکی یهو نور سفیدی زدی و خوب باید بگم تونستی ازاد شی ولی به اون سایه صربه قوی نزدی .
ا/ت:: گوش کن سینای ..درسته من گولت زدن اما واسه خودت بهتر بود..
اون کسی که بابا تو ک.ش.ته کیمبومنه نامجون باورکن .سینا:: نمیخوام صدات بشنوم .. من فکر میکردم دوست منی.... دیگه خسته شدم ..همش تقصیر اونه اون بود که پدرم مرد ...تتتت. کیم بوم:: درسته سینای اونا باعث شدن که پدرت فوت شه ...وقت شه که سخت بگیریم بهشون . یهو همجا تاریک شده بود تو ترسیدی به بچه صدمه بزنه
ا/ت:: نامجون..نه نه من می تونم نجاتش بدم .در گوشت کیم بوم :: دخترک پیش گو .میدونی این قدرت مال تو نیست که داری . اون چشم لیاقت میخواد . ا/ت :: چشم چی ها..با نامجون کاری نداشته باش . کیم بوم:: اینو باید به سینای بگی .ها ها ها.😐چراغ های قصر روشن خاموش می شدن بقیه که درگیر بودن
و اینجا ما سینای و نامی داریم که به جون هم افتادن.سینای::: واقعا چه جوری غدا از گلوت پایین میره قاتله زنجیره ای ..هااااا. نامی::: چند بار .بهت گفتم من نبودم ها.. اون چشمات بسته .اصلا اگه باشه چرا باید بابای تور بکشم ها.سینای:: چیمدونم حتما یچیز دیده می دونسته که کشته شد.. نامی:: اها حال داری فکر میکنی .. خب حالا کی ق.ات.ل سینای . سینای ::: نهه اون راست گو تو داری منو گول میزنی.
چاقوش میزن توی بازوی بچه
ا/ت:: چی کار کردی الان .. یهو بلند میشی نور ارعوانی دوبار ظاهر میشه این دفعه چشما های شما سبز میگره . سینای بلند میکنی و نزدیک صورتت میاریش سینای به چشات نگاه میکرد. کیم بوم:: هوم چشم فعال شده .. وفتش . گوی کوچلو از تو جیبش در اورده بود ..لوسی هم تو این موقعیت به نامی کمک میکنه
لوسی::قربان نباید تکون بدین دست تونه .. بیاین فرار کنیم .
نامی:: نه ...یکی باید جلو ا/ت بگیره. بلند میشه لوسی میر ه یجا که کسی نمیبینه و چهره اصلی خودش گرفت.
ا/ت::: تو نمی خوای ادم شی .. هه این دختر واقعا انتخاب خوبی بود واسه من ...خوب کجا بودم ..ااها قرار ادم بد هارو پودر کنیم نه ..
نامی:: ولش کن ...ارزش نداره ا/ت.
کیم بوم::: بهتر تمومش کنی وگرنه این شاه میمیره. اون روح سبزی که تو وجود شما بود نگاه به کیم بوم انداخت که دید دار با خنجر تیز نامجون گرفته . نامی:: جلو نیا .. چیزی نیست. ا/ت:: اهوم مشتاق دیدار جناب کیم بوم .. هه شاه زمان راست میگه نباید این کوچلو بکشم .
نامی:: اون خودش نیست .
لوسی :: بزار بره برادر . کیم بوم:: به به نمردیم دیدیم شما مارو بردار صدا زدی. نامی سری چندتا شاخه ظاهر کرد و اون انداخت توی دام
ولی اون ازاد شد بود تو دستش گوی داشت قدرت ا/ت جذب میکنه
دست میکشه روی گوی بلورین. کیم بوم:: چه بد موقع فهمید لوسی خواهر ق.اتل پدرشه. لوسی :: برام مهم نیست من نمی زارم تو به قدرت بشینی ..ها. کیم بوم که دست کشیده بود روی اون گوی یهو ی شاخ مثل شاخه ی اژدها ظاهر شد بود. ا/ت:: ..متقلب داری قدرت منو جذب میکنی.
میخواستی شلیک کنی که یهو با تار عنکبوت روبه رو میشی و چسبیدی به دیوار نامی هم زمان نگه داشت اما تو و کیم بوم هنوز داشتین تکون میخوردین . کیم بوم:: زمان اثر نداره روی قدرت ناجی عزیزت و حتی من ممنونم از سینای که تونست فقط با اعصابنی کردنش قدرتش فعال کنه.. یهو ی شاخ دیگه دراورد . سایه سیاه اش نامی گر فته بود . اماده واسه شلیک کردن بود که . ا/ت:: وایسا تو قدرت میخوای کیم بوم ..خوب بهتر از قدرت منو و این دخترک استفاده کنی ...یا بهتر من با تو تا ابد زندگی کنم بوم . طناب هارو باز کردی . ا/ت:: اا دختره خیلی داره غر میزنه ..خوب داشتم میگفتم میتونیم این دنیا رو مال خودمون کنیم . نامی:: هرکه هستی اینکارو نکن ا/ت اسیب میبنه . سایه:: حرفی نزنکیم بوم میر نزدیک تر کیم بوم:: قدرت فقط میخوام لیس...قبلا گولم زدی اینبار نمی تونی عزیزم. همین جوری قدرت خانم که حالا نمی گم کیه رو میگیره و کیم بوم ما کلا شکل دیگه ای میشن انگارکه قرار منفجر بشه شلیک میکنه گولوله سیاه سمت نامی میاد اما ایشون اصلا تعجبی نمی کنه حتی نگران نیست تا اینکه گولوله توی حباب زمانی گیر میکنه . کیم بوم ::چه جوری .
نامی:: ام خب شما هرچه قدر قدرت داشته باشی و تو متوقف شدن زمان هیچیت نشه اما نمی تونه در برابر قدرت ذهنی من مقابله کنی اره 😎.
(😐ی لحضه وایسا..یعنی وقتی ناجی بیاد رسما اینده ی شکل دیگه از خطرات برای خوشگلای ما میاره/:)
لیس شلیک نور به سایه کیم بوم میندازه و اون سایه محو میشه .
ا/ت:: او ببخشید دیگه سایه ای نداری عزیزم . کیم بوم گردن میگیره و قدرت زیادی میخواد واسه نابودی کل این سرزمین . لیس:: ز خیال باطل عزیزم. نامی به پست کیم بوم ضربه معکوس میزنه و گوی میشکنه همه جادو از تنش بیرون رفت حتی مال خودش وپوست استخون شده بود افتاد زمین و نامی زمان دوباره راه انداخت نامی همین جوری داشت به لیس وتو نگاه میکرد . لیس که توبدن شما بود:: هی اینم از این بهتر بفرستیش زندان تا اب خنک بخور نمیتونه دیگه کاری کنه تقریبا جادویی نداره ...چیه دنبال ناجی ..اا نگران نباش حالش خوبه کارشو خوب بلده . نامی:: تو کی هستی . لیس:: امم فعلا نباید بدونید که ام ..دستم ول کن ..اا هنوز از دستت داره خون میاد ..این کارو فقط ا/ت میخواد انجام بدم .
دست میزار و نور صورتی پخش میشه.
کیم بوم اروم اروم می خزید و خنجر برداشت بلند شد که بزن تو پشت نامی که لوسی جلو نامی اومد و خورد به لوسی .
نامی:: لوسی چرااا.. لوسی:: چون..باید جبران ...میکردم...جبران این..که بابات...ازت گرفتن.. من..خواهر..این بودم.. نامی:: حرف نزن این ربطی به تو نداره این داستان. ...ی کاری کن لیس.
لوسی:: دوست دارم. لیس میادنزیک
و دستشو میزار روی قلب لوسی و نور شفا بخش میزنه و روبه نامی
لیس:: خوب میشه بهش فرصت زندگی میدم این دفعه به عنوان خواهر تو ...همه تون باید منو فراموش کنید . بشکن میزن که اینجا رو تمیز کنه لیس::: اا این مرحله قفل ..خب نصف قدرت ا/ت کشید احساسات قلب خالصه اش که کمک کرد. نور ارغوانی رنگپخش میشه و همه تو حالت کپ بودن.ا/ت:: ای سرم ...ها اینجاااا چه بهم ریخت اس ..کار ما بوده.. اوف
. نامی:: خوب بلاخر شام اخر تموم شد همه اون خلاف کارو گرفتن و همین طور کیم بوملوسی بردین تو اتاق مراقبت ها تا استراحت کنه و خوب همه چیز به خوبی خوشی به پایان رسید اما هنوز به پایان ماجرا نرسیدین.
(بچه از ۱ تا ۵ اسلاید پارت اخر بود که خوندین حالا میخوام خلاصه اون پارت ۴ بگم که پاک شده بود )ا/ت:: هااا 😐. لوسی بهت نگا میکرد انگار ناراحت هم شد و رفت تو اتاق مهمون . نامی:: بامن بیا .! دستتو محکم گرفته بود توی راه احساسافتاد روی شما . ا/ت:: نامی ...خسته بود یا زیادی نوشیدنی خورد لامب بامن تا الانش زیاد حرف زد ...هی چه کیوته خدا. با هزار بد بختی می بریش تو اتاقش . که یچیز گفتت:: نرو ... به سینای هم نزدیک نشو دیگه. کردی گیاه رشد کردن .. بردت بیرون تو حیات دست درد گرفته بود
نسیم خنک و شب که نور ماه در اون درخشنده بود قشنگ فصای احساسی اماده بود ✨. ا/ت:: نامی.دستم درد گرفته ولم کن.اه . ولت کرد نامی ::: تحقیق میخواستی کنی ...از ی روش دیگه میشد ...چرا اونجا رفتی... اونجا امنیت نداره.. ترسیدی یزره رفتی عقب . نامی::: چرا ترسیدی ... اها اون بهت گفت که سایه سیاه من دیده ...فکر میکنی همین طوریه . تو تیکه دادی به درخت دیگه جای نداشتی اونم دستشو طوری گذاشت که در نری .و شما منفی میشی تو ذهنت::یا پشمائیل چیزی خورده .اوف فضا هم که فضای آ.ش خوری . چی داری میگی دختره منفی .باید بهش بگم من ازش نترسیدم . ا/ت:: نه خیر من میدونم بی گناهی کاری که شده رفتم اونجا چرا هی دعوا دارین .
نامی ::: چون ..(دست میزاره رو لپت) اون کسی که تو گوشش شر خونده ق.ات.له پدر هامون ...من خودم این قضیه رو دنبال کردم به یسری نشون ها رسیدم اما .. اون بچه باور نمی کنه ..قبلش که بیای اینجا یکی فرستادم که دنبال کیم بوم بر اما اون برنگشت حتما بلایی سرش اومده به خاطرش عذاب وجدان دارم .. میدونم باید از قبل بهت میگفتم اما ... اون ممکن دنبال تو هم باشه ا/ت:: چرا دنبال من باید باشه؟
نامی:: چون درمورد ناجی شنیده اون دنبال قدرت میگرد اون موقع خواست به قدرت بشینه اما من جانشین شدم . همین جوری که برات تعریف میکرد میدی کلا همه گیاه رشت کرده بست ارومی زدی ا/ت:: نفس عمیق بکشه انگار قدرت های بالا پایین میشه ..من باید مراقب تو باشم ..نه تو به من. اروم دست هاتو گرفت خنده اش گرفت از دست های کوچیک شما . نامی:: هه خیلی کوچیک دختر ..افتاد روی شما . ا/ت:: نامی ...خسته بود یا زیادی نوشیدنی خورد لامب بامن تا الانش زیاد حرف زد ...هی چه کیوته خدا. با هزار بد بختی می بریش تو اتاقش . که یچیز گفتت:: نرو. به سینای هم نزدیک نشو خوشم نمیاد. ا/ت:: هی. ..باشه یزره نشستی تا خواستی بری یهو دیدی گیاه همه جا رو بستن بیرون پنجره نگاه کردی دید بعله قصر شده مثل ی جنگل .
ا/ت:: بیداری فکرکنم خیلی دیگه هیجان و استرس داشته . واسه چی میگه دنبال من هست ...میگم امتحان کنم جادوای که جین یاد امتحان کنم . نفس عمیق ..هو .دیوار ترکوندی 😐🌺.
ا/ت::وای گند زدم حالا چی کار کنم خوبه خواب عمیقی داره .اصلا کار من نبود که اره اره
و گرفتی خوابیدی
و فکر میکردی به این که قرار چی پیش بیاد یعنی واقعا خطر ناک که خوابیدی .. در تاریکی شب
کیم بوم:: هنوز ج.س.د بدستش نرسید خیلی باهوش. میخوای از ش محافظ کنه هه چرا مگه چی کار کرده (این به خدمت کار گفت) میخواد مراقب اون چشم باشه یکی باید حواسش به شاه کوچلو باشه 😏.
خلاصه صبح میشه و تو سعی میکنی گیاه ها رو از بین بری که نمیتونی و نامی بیدار میشه و از تو سوال می پرسه که سرخ میشی و با بشکن زدن گیاه کوچیک و کوچیک تر میشن و دیگه ناپدید شده بودن.
نامی :: خوب این از این.امروز باید ی چیزی باهم امتحان کنیم .
ا/ت:: چیو امتحان کنیم..😐؟
نامی:: میفهمی فعلا بریم یچیزی بخوریم. خلاصه که رفتین کتاب خونه .. و لوسی دیدین. لوسی:: سلام ... هیونگ ..شما حالتو خوبه امروز که بیدار شدم دیدم گیاه رشد کردن ...باز فکرتون درگیر بوده .
نامی:: ام.. خوب درست حدس زدی دختر ..اینجا چی کار میکینی.
لوسی :: من ...ااا همین جور اومدم ی کتاب بردارم بخونم (مطمئنی 🤨)
قبل از اینکه تو و نامی بیان تو کتاب خونه
لوسی :: اوف باز هیونگ به چی فکر میکرد انقدر گیاه رشد کرده اون سایه! سایه سیاه دنبال میکنه میر توی کتابخونه لوسی::انگار خیالاتی شدم هی
گردنشو یکی گرفت . کیم بوم::: ههه دختر .🥴فکر کردی تو اون دختر میتونی نجاتش بدین ... میدونی که اون 💕 تو نمیشه.بااین کارا اگه ببینم جلوی من گرفتی ..قول نمیدم 👻بمونی قبلا تو که یادت نرفته .
لوسی:: من از تو ی ب🦧👾 نمی ترسم ولم کن . ناخون هاشو محکم روی دست اون سایه سیاه کشید. کیم بوم:: اگه بدون تو با 🥄 ی نسب خونی داری
فکر نکنم دیگه به چشم دوست تور ببینه ههه . ولش میکنه کیم بوم:: 😊 همیشه هستی.. و میره.لوسی اروم اروم اشک میریخت .
لوسی:: .ای کاش بم خواهر نبودم عه اومدن . اشک هاشو پاک میکنه . نامی:: اینجا چی کار میکنی . لوسی :: اا اومدم ی کتاب بر دارم . همین جوری به تو نگاه میکرد . لوسی:: راستی نقشه چیه؟.
نامی:: بعدا میگم چرا قیافه ات ناراحت چیزی شده باز اون 😊برات چیزی فرستاده ناراحت کرده ؟ لوسی ::: اا نه ..خوب پس من برم ی چیز بخورم بای . ی کتاب برداشت سریع رفت. ا/ت:: اهوم مشکوک باز تو خودش داشت میریخت ام نامجون شی چی کار میکنی . نامجون :: دنبال ی کتاب قدیمی اینو قبلا ی غریبه به بابام داد تو اون ی چیزی بود ...ااااههه . با کتاب داشت می افتاد که تو یهو با قدرتت نزاشتی بخور زمین و اون نردبان خورد میشه . ا/ت:: حالت خوبه ...هوف ..بعد میگه نگران نباش تو دو دقیقه نزدیک بود کمرت داغون شه .. بیا اینجا بشین . نامجون:: سرعت عملت خیلی بالاس دختر ..ممنون . کتاب باز میکنه درمورد ی دست گاه شبیه ساز بود که می تونست درست کنه بعدی ی نیرو گاه بادی بود . ا/ت:: این ...کی داد ه. نامی:: من خودم یادم نمیاد بچه بودم که ی زن این به بابام داد گفته اخر سر بهش احتیاج پیدا میکنید ...ولی به نظرم اون دستگاه بیشتر به کار بیاد . ا/ت:: ی لحضه وایسامیری کتاب خودت بر داری و تو راه لوسی میبینی ا/ ت:: باید بهش بگی علاقه اتو وگرنه خیلی دیر میشه .
و توسریع میری پیش نامی خلاصه که کتاب خودتو ورق زدی و خوب به چیزی برخورد کردی چشم اژدها ..فقط ی عنوان رو صحفه خالی بود ..برات عجیب بود ولی ورق زدی رسیدی به همون دستگاه شبیه ساز
نامی:: داری به همونی که من فکر میکنم فکر میکنی . ا/ت:: اره یه جورایی . خلاصه سر اون نقشه مخفی خیلی کار کردین اقا بعد اون رفتین بیرون که بای دوچرخه دوقلو کلاسیک روبه رو شدی . نامی:: این بود که میخواستم باهم امتحان کنیم
لوسی هم اومده بود نگاه کن نامجون سوار شد و منتظر تو بود . اقا سوار شدی لوسی هم با دوچرخه دنبالتون بود می رسین به شهر که به نامی گوجه پرتاب کردن.اجوشی:: اون 👾سیاه 🥄.
یکی دیگه:: اون 🥄 . بقیه همرای میکردن ..گوجه گل پرتاب میکردن که تو سپر درست کردی .
ا/ت:: وات چخبر چی 🥄هوی اجوشی ندونسته حرف نزن مدرک داری ایا😐.
یکی دیگه:: مدرک اوناهاش .این بدبخت تو قصر کار میکرد 🐥 تو رود خونه پیداشده ...نگاه کن
پارچه سفید بر میدارن بای صحنه خیلی بعد روبه رو میشین .. اون 🐥 همون زن بود که بهش کار داده بود ...دوتا جسد داشتین .
لوسی چشاش از ترس درشت شد و فکر میکرد . نامجون از اسب اومد پایین توهم همین طور . رفتین پیشه جنازه . بچه از نگاه به جسد کرد ..طوری ایستاد که ابر های سیاه رو کولش بودن . نامی:: خودش ...همون خانم .. ا/ت:: اما تو از کجا میدونی که ایشون 🥄 ان هااا این همه ادم 🐜 اینجاس که حتما کار خودشون بود زورت به ادم بی گناه می رسه اره .
اجوشی:: اینو چی میگی پس دست خط کیه ..؟ میری نزدیک کاغد میگیری ازش ا/ت:: چی ..نوشته دیگه به اندازه کافی کارکردی...نه..
نامجون میاد نزدیک و اون کاعد میبینه تعجب میکنه دقیقا دست خط خوط بچه اس. اجوشی:: حالا چی میگی ها .مینا از اون دودر میاد
مینا:: کاری نکردن این تقلبی مردوم مطمئن باشید چرا کسی که این همه کمک کرد اختلاف طبقاتی از بین بره یهو بیاد ادم بکشه تاز ها بهتر بکشی کنار معلوم بهت پول دادن که این طوری حرف بزنی 😑🔫.
تک و توک با حرف مینا موافق بودن اما بعضی ها نه تا این که جمعیت دزرحال جنگ بودن که نامی دستش اورد جلو و مردم رو از هم جدا کرد نامی:: پس دیگه من این کار نکردم .. اون کسی که این تهمت زده به من پیدا میکنم ...هرکی که هستی انتقام بچه های این خانم ازت میگیرم ...بزدودی رو درو میشیم .
.کم کم مردم جدا شدن از هم و رفتن اون کسایی هم که تهمت زدن با نفرت به نامی نگاه میکردن و رفتن
نامی روبه مینا:: بهتر بریم دوتا بچه رو پیدا کنیم .. من تا اخر عمرم باید مراقب اونا باشم . نگاه به جسد توی تابوت کرد . نامی::: شرمنده ام که ...تو درد سر بزرگ برنگشتنی افتادی ...قول میدم همیشه مراقب بچه هات باشم 😢. ا/ت:: تقصیر تو نیست .. اون کسی که این کار کرده رو پیدا میکنیم و حسابشو می رسیم...تو ادم خوبی هستی. لوسی:: هیونگ این شنل ببپوش ممکن باز دنبال مون باشن . مینا:: قربان خونه خانم مارک پیدا کردم
رسیدین به ی خونه قدیمی یزره داعون . ا/ت:: پس اینجاس.. نامی در زد . در باز شد ی دختر در باز کرد
دختر:: ببخشید شما کی هستین....مامان از دیروز خونه نیو اومده .ق.... نامی سعی میکنه هم قدر دخترک بشه . نامی:: نگران نباش کوچلو از طرف مامانت اومدیم ..قرار ی جای دیگه زندگی کنی . دخترک:: یعنی از این خونه مریم ...مامانم حالش خوبه .
نامی قفل کرد دیگه نمی تونست حرفی بزنه جواب این دختر میخواست چی بده لوسی بعص کرده بود توهم همین طور
مینا:: میتونیم بیایم تو خانم خوشگله . دخترک:: البته ... بفرمائید. رفتین تو خونه کوچیک بود . دخترک:: ببخشید اینجا یزره شلوع دادشم بچه شیطونیه ... راحت باشین لطفا . نامی:: اسمت چیه خانم کوچلو . دخترک:: هه منم کوچلو نیستم اسم من سوفیا اس ۱۲سالمه . ا/ت:: چه اسم قشنگی دادشت چندسالشه سوفی.سوفی:: سامی ۶ سالشه ...چیزی میل دارین بیارم ....وایسین...برای مامانم اتفاقی افتاده . تو و نامی هم دیگه رو نگاه کردین . ا/ت:: خوب..اون پری شده . سوفی:: دورغ میگی ...هقق چع اتفاقی افتاده ..
نامی:: ..دستم بگیر ..تا بهت نشون بدم. ا/ت::اما ...اون بچه اس. نامی:: اون باهوش ..درسته ولی باید بهش بگم .. دخترک همراه شاه جوان ما رفت بیرون . دخترک تابوت دید .
سوفی ::: نه.....خوددشششه......هقق یعنی ..یعنی . نامی بغلش کرد نامی:: ..رفته ی جای خوب .... ی الهاه شده ...از اون بالا...مراقبتون....
بب..خشید... من بهش ..قول دادم ...مراقبتون باشم ...الان دیگه ...من برادرتم. سوفی::: هقق ... یعنی ...ی فرشته شده ..مامان...خوشگلم.....هق..بالاخره ازاد شده...هق . سه تایی نشتین گریه کردین ا/ت:: سوفی...ما همیشه...پیشتونیم .... لوسی:: منم مثل تو هم ...سوفی.. .هقق . مینا دادش کوچلو سوفی گرفته بود بعلش چون خواب بود . نامی:: سوفی... ... منو قبول میکنی..
سوفی:: ههق ... ..مامانم...گفته ادم خوبی . هستی.... قول ..میدی هیونگ ..منو و داشتمو رها نکنی... هق . نامی سر بچه رو ناز میکنه نامی:: قول میدم ...تااخر عمر هم مواظب تونم . ا/ت:: سوفی ..چیزی هست که بخوای جمع کنی .
خلاصه که بچه هارو بر میدارین و میرین قصر .
سر آشپز قصر وقتی نامجون میبینه .
ی کاغذ خونی شده رو بهش میده
نامی اون میخونه نامی روبه مینا :: بچه هارو ببر تو اتاق راه زیاد اومدن استراحت کنن بعدش لباس های خوب بهشون بده . مینا :: چشم .. بیا بریم سوفی .
تو اون کاغذ این طوری نوشته بود
:: احتمالا ممکن 👻 ..قرار بود تو اب شما 💥 بریزن ...من لینا مارک هم همون کسی که نجاتش دادین ..من اون با ی شربت عوض کردم...سایه سیاه دنبال منه اگه...من 👻م....خواهش میکنم ..مراقب سوفی و سامی باشین ... میدونم قلب مهربونی دارین پس لطفا خودتون مقصر ندونید....سایه سیاه شما خوب میشناسین .. ...مراقب خودتون و خانم باشین لطفا.
از تون ممنونم به خاطر کمک تون
تو میای طرفش ا/ت:: حال واقعا میخوای چی کار کنی ...مردم نصفشون به تو شک کردن خیلی این وضعت اعصاب خورد کنی اا.
نامی:: حال که میخوان من 👻م بزار واسه اخرین بادعوتشون کنم به ی شام نه
تو اتاق لوسی .
لوسی:: اون .😃 ..چه طور میتونه با ی بی گناه همچین کنه ...هق ...از این خونی که دارم ...🤧... نقشه بعدیش ...توی مهمونی که میخواد بگیره ...ممکن تو غذاش 💥 بریزه یا ... ااا سرم ..این یعنی خودم باید پیش برم .
چند روز گذشت به اشراف هایی که مخالف پادشاه بودن دعوت نام فرستادن حتی به لی سینای
لی سینای پاکت باز میکنه
سینای:: اوه بلاخره قرار نقشه همون اجرا بشه ..هوم خوبه عمو نه ؟
کیم بوم::: وقت انتقام ( خدایی دیگه از بچه چی میخواین ها بگین من بهتون بدم 🔪😐)
قشنگا تموم شد این فصل حالا باید منتظر فصل دیگه ای باشید😉💖
لایک و کامنت یادت نره چون خسته شد ام سرش میخوام نظرتون درباره این فصل بدونم میدونم خیلی شیرتو شیر 😂💔
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
خسته نباشی و دستت درد نکنه خیلی خوب نوشتی و عالی در کل خیلی خوب داستانت
مرسی 🥺💕💖💖
عالی بود😍😍😍😘😍😍😍
تهیونگ رنگ سبزو دوست داره ولی جیهوپ انقدر سرزمینش سرسبزو قشنگ بود که واس جین گل فرستاد پس به احتمال زیاد جیهوپه😁😁
اورین به هر حال قرار بیاد و شما راحت بخونید و حال کنید مرسی که داستان دوست داشتی 🥺💖
حال کردم داستان یادت بوده 😂💕
😂😂😍😍😘😘😘😘😘😘
ما اینیم دیگه😎😎😜😂😂😂
داستانت خیلی قشنگ و خاص بود به همه ی داستانایی میخونم و میخوندم خیلی متفاوته ،بیشتر داستانایی که خوندم یا اعضا مافیان یا خواننده ان ولی این خیلی قشنگو با حال بود دمت گرم😘💚💚👏🏻👏🏻👍🏻
مرسی اکلیل دارم از دست میرزم 🥺💕💖😭ممنونم انقدر خوش حال میشیم که همه دوسش دارن 🥺💕
🥺🥺😍😍😍😍😁😁😘😘😘😘😘💚💚امیدوارم به بهترین درجات برسی😘
توهم همین طور کیوت مهربون 🥺💕💕💖💖
مرسیییی🥺🥺😁😍😍😘
یادم رفت بگم نفر بعدی کیه 😐یا جیهوپ یا شوگا😐مطمئم یکی ازیناس قربون مغزم 😐✌حالا میبینی کوک عذاب در میاد 😐👊
جرر عاجی 😂😂😂باید صبر کنی ببینی چیمیشه
😐😂🖐 جاست واسه ادمین دعا کن
خخییللیی ععاااللیی بود 😍😍🤩🤩❤❤
با اینکه چند ساعت دیگه مدرسه دارم اومد ت تستچی نمد چرا ولی حوصلم سریده
الان ۳ و ۴۶ دقیقه صبح هس و منم همچنین درحال نوشتن کامنم🤣🤣💔💔
میگم مگه کلای دهمی و رشته کامپیوتر هس.
من دهمم و رشتم کامپیوتر هس نمد چرا تازه فظولیم گل کرده اگه دوس داشتی جواب بده
واگه پارت بعدی زود نیات 🔫🔫🚑🚑🏥🏥
مرسییی 🥺💕 عه تو هم دهمی نه من رشته ام کامپیوتر نیست طراحی ودوخت رشته ام 😅😐😂🖐 اون دیگه بعدا امتحان با خیال راحت میزارم میایم یزره سر میزنم فقط اینجا تا بعدا اون روز کار کنم 😂😂💥
عرررررررررر نشسته ام به در نگاه میکنم درحالی که در انتظار پارت بعد هستم 😐
مرسی کیوتم 🥺💖💕😂وای ببین بعد امتحان دانش فنی قول میدام بزارم 😂😂🖐