6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Sama انتشار: 3 سال پیش 232 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
داستان جدیدمه پارت ۱ چالش شرکت کن!
برو بعدی کیوتم😉
خب یکی دیگه🙂
خب ببخشید ولی چون فعلا کم نوشتم باید یکی دیگه هم بری😉
سلام!
من مرینتم! مرینت اگراست.
من تو یک خانواده پولدار زندگی میکنم و
یه برادر بزرگ تر دارم. اسمش لوکا هست.
من یه عمو دارم به اسم گابریل و یه پسر عمو به اسم آدرین(امیلی هم زندست!)
من از آدرین متنفرم از بچگی با هم دعوا میکردیم و لوکا ازم محافظت میکرد و آدرین هم هی میگفت:قبول نیست چرا من یه برادر ندارم!!!(بچه این وسط دچار احساسات منفی میشه و هاک ماث شرورش میکنه🤣🤣🤣شوخی هیچ کدوم رخ نمیده!!!)خلاصه بگذریم....
آدرین اینا نیویورکن! و فردا هم یه روز کسل کننده دیگه هست....مجبورم برم دانشگاه!!!!
من دوستی ندارم و فردا اول دانشگاهه. همه چون فک میکنن من یه دختر پولدار و مغرورم ازم دور میشن... البته مغرور و کمی خود خواه هستم ولی خب در اون حدی نه که نشه تحملش کرد.....البته بعضی موقع ها واقعا نمیشه تحملش کرد😅😅😅. ولش کن هر چی میخوان بگن😔•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
من آدرینم. آدرین اگراست! خب من توی یه خانواده پولدار زندگی میکنم...
من یه عمو دارم به اسم تام و یه دختر عمو به اسم مرینت،،،،،،،
برو بعدی ادامش😉
اونم یه داداش داره به اسم لوکا.(سابین هم زندست!!)
خب ما از بچگی با هم دعوا میکردیم..
اون از من بدش میاد ولی من خب نه!
من با کسی دشمنی ندارم.اون یکم غیر قابل تحمله ولی بازم اهمیتی برام نداره!!
خب فردا روز اول دانشگاه هست و ما امشب قرار راه بیوفتیم و بریم پاریس!
و خب پیش مرینت اینا... احتمالا میمونیم برای همیشه پاریس.....خب پس باید انتقالی بگیرم و برم دانشگاه طراحی مد پاریس... خب مری هم همین رشته رو انتخاب کرده و از این که قراره تو یک دانشگاه باشیم خوشحالم.... چون اینطوری راحت تر میتونم حرصش رو در بیارم شاید تعجب کنید که من گفتم دشمنی ندارم... ولی عاشق حرص در آوردن هستم😈😈😈و خب اصلا یکی از خصوصیات خفن منه.😎 خب بگذریم من دوستی ندارم چون همه فک میکنن که من یه بچه پولدار مغرورم... البته که هستم ولی خب خیلی کم... میشه تحملش کرد ولی بعضی موقع ها نه😅😅😅😅😅وایییییییی!!! چقدر قراره فردا بهم خوش بگذره!! الان تقریبا ساعت ۲ بعد از ظهره!
از زبان مرینت:
صبح بود🌦هوا ابری بود.........................
از خواب بلند شدم. اتاقم کنار اتاق لوکا بود. نسیم خنکی میومد....
فردا قرار بود برم دانشگاه📝
احساس خوبی نسبت به فردا نداشتم.....
رفتم تو بالکن اتاقم..... نسیم موهام رو به پرواز در آورده بود🌸💙 مو های سرمه ای و ابریشمیم رو......
نسیم صورتم رو نوازش میکرد...
به پاریس خیره شده بودم
به برج ایفل،،،به رود سن،،،،موزه لوور..
دلم میخواست برم بیرون و قدم بزنم و از آندره بستنی بگیرم🍦. رفتم تو اتاقم.
رفتم سمت در اتاق و بازش کردم.... دیدم همزمان با من لوکا از در اتاقش زد بیرون😅 گفتم:سلام داداشی! گفت:سلام مری!حالت چطوره؟؟گفتم:خوبم!تو چی؟؟؟
گفت:خوبم. بیا بریم دست و صورتمون رو بشوریم😅 گفتم:بریم🙂 ضعف کرده بودم....رسیدیم...مامانم گفت:سلام دختر کیوتم....سلام آقا پسر!!چه عجب شما زود بیدار شدی! لوکا گفت: هه هه خب دیگه دیگه!!!!! پدرم در حالی که داشت قهوه اش رو هم میزد گفت: سلام بچه ها! مرینت! امروز میایی شرکت تا چند تا از طراحی های رو بررسی کنی!! میدونم خیلی استعداد داری!قراره از این به بعد تو طراح شرکت بشی و لوکا همون مدل بمونه.... یا تو مدل بشی لوکا طراح.... ولی من طراح بودن تو رو بیشتر ترجیح میدم! چون تو همینجوری خیلی خیلی تو چشمی!!! و مدل هم بشی دیگه بد تر میترسم اذیت بشی!
گفتم:درسته پدر میدونی که من از تو چشم بودن متنفرم🤢! من عاشق طراحیم!!!خوشحال بودم که قراره برم شرکت و با کارکنان و ... آشنا بشم.
مامانم گفت:تام! مرینت دانشگاه داره!!!!
گفتم:مامان دانشگاهمم همین رشته هست خب بهتر هم یاد میگیرم!!!
من دوست ندارم تو خونه بمونم....
خسته شدم دیگه! الان که بابا یه راهی برا سرگرمیم پیدا کرده... تروخدا مخالفت نکن! مامانم گفت: آخه میخوام بهترین باشی!ولی.... باشه برای یادگیریت خوبه! دخترم ببین! من نمیخوام بهت سخت بگیرم!!!من صلاحت رو میخوام....اجازه میدم بری! ولی حسابی مواظب باش!!!!
گفتم:وای ممنون مامان. گونش رو بوسیدم. لارا یعنی خدمتکار شخصیم رو صدا کردم....گفت:بله خانم؟ گفتم: صبحانه ی من رو بیار!!!!!!!!
گفت:بله! حتما خانم!! سریع رفت و آورد!
قهوه و کروسانم رو خوردم و رفتم بالا تو اتاقم.... لوکا هم داشت صبحانش رو میخورد....
میتونستم برم شرکت😍
خیلی خوشحال بودم🙂داشتم میرفتم سمت کمدم که با مخ رفتم تو پارکت های کف اتاقم😁🤕اوخخخ چقد درد داشت😖مامانم صدا کرد:مرینت!!!!!! خوبی؟؟؟ چی شد دخترم...گفتم:اهههه هه خوبم مامان چیزی نیست افتادم زمین😂😂
بعد زدم زیر خنده🤣🤣گفت:مواظب باش دخترم!داد زدم:چشمممممم😃😃
بهار بود... یه نیم تنه آبی پوشیدم و مو هام رو گوجه ای بستم بالا...یه شلوار لی پاکتی کوتاه پوشیدم که تا وسطای ساق پاهام میومد.👖کیف مشکیم رو برداشتم و گوشیمو توش گذاشتم📱یهو دیدم گوشیم داره زنگ میزنه.برداشتم دیدم که از طرف دانشگاه هست....با ترس و لرز برداشتمش و گفتم:الو؟گفت: سلام خانم اگراست! گفتم:سلام.ببخشید؟شما؟؟
گفت:من رئیس دانشگاهتون هستم!
گفتم:آهان بفرمایید؟ گفت:لطفا فردا برای معرفی به دانشگاه بیاید! گفتم:بله حتما!
گفت:خدانگهدار👋🏻 منم خدافظی کردم و قطع کردم😃خوب شد نگفت اخراجی چیزی هستم هر چند من که اصلا دانشگاه نرفته بودم بخوام اخراج شم😂به فکر خودم خندم گرفت. گوشیم رو گذاشتم تو کیفم. زیپش رو بستم،دوباره صداش در اومد. گفتم:اه این دیگه کیه؟؟
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
زرد
پارت دو و سه رو گذاشتم
چالش :: رنگ سیاه
سلام عزیزم......کارت عالیه تو یه هنرمند واقعی هستی داستانت خیلی قشنگه
واقعا؟؟؟
خیلی ممنونم و خوشحالم که خوشتون اومده🥰 💜💜💜
مرسی بابت حمایت هاتون
احتمال زیاد تا پس فردا پارت بعدی رو میذارم😉
عالی پارت بعد
چالش : ابی مشکی سبز
مرسی💜
بتونم زود میذارم😉
عالی بود چالش صورتی و زرد
🙏🏻ممنونم
سلام
من که دیگه می گم خیلی عالی لطفا ممنون میشم به تست هایم سر به زنید😊☺تست های توهم خیلی عالی 💗
ممنونم حتما پارت بعدی رو زود میذارم ول اگه تشد ببخشید دیگه درسام سنگینن😅
اره منم همین طورم
قشنگ بود لطفا به تستای منم سر بزن 🤍
ممنونم🙏🏻💜