6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝒮𝒶𝒾𝓃 انتشار: 3 سال پیش 169 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
با خوردن بوق و شنیدن اون صدای جذابش از خوشحالی بال در آوردم ...... بالاخره جواب داد غرق صداش بودم اصلا نمیفهمیدم چی میگه ..... ولی غرق بودم که یهو با گفتن مارینت کجایییی ؟! ...... به خودم اومدم دست خودم نبود با نگرانی و عصبانیت گفتم : آخه تو کجا بودی ؟! ...... بهت زنگ میزنم چرا جواب نمیدی ؟! آخه آدرین تو نمیگی یکی اینجاست که نگرانت میشه ؟! ..... چرا جواب نمیدادی کجا بودی ؟! مردم از نگرانی ..... مکث کردم از تعجب شاخ در آورده بودم چی گفتم الان ؟! ......
به تیکی نگاهی انداختم این من بودم ؟! ..... تیکی تعجب کرده بود ولی بعد لبخندی زد و سرشو به نشونه آره تکون داد ...... آدرینم سکوت کرده بود حرفی نمیزد فکر کنم تعجب کرده بود از کارم ....... پشت تلفن سرخ شده بودم حالا چه برسه اگه آدرین کنارم بود و اینارو میگفتم ....... بعد از چند ثانیه سکوت آدرین گفت : خیلی نگرانم بودی نه ؟ ...... نه اصلا اینطور نیست آخه برای چی باید نگرانت بشم ...... با خودم گفتم دیوونه چرا انکار میکنی ..... تو مگه تا دو دقیقه پیش نمیگفتی نگرانشی پس الان چیشد ...... آدرین گفت : آره کاملا معلومه ...... مارینت من اصلا نمیفهمم تو چرا انقدر سعی داری دوس داشتنت نسبت به منو پنهان کنی ....... تو الان گفتی داشتی از نگرانی میمردی ...... بگو که نگرانم بودی درسته ؟! ...... چاره ای نداشتم پس گفتم : آره نگرانت بودم خب که چی ، من که برات بی ارزش شدم ...... گفت: این چه حرفیه میزنی ؟! .....
معلومه دیگه بهم میگی مارینت قبلا ماری عشقمی عزیزمی چیزی میگفتی خیلی سنگین رفتار میکنی ...... بعدشم دو ساعت داشتم بهت زنگ میزدم چرا جواب نمیدادی ...... ( من چقد پررو شدم تا آلات میگفتم بهم نگو اینارو الان میگم بگه 😐 ، من : پررو بودی عزیزم پررو تر شدی 😐😌) .... دیدی دیگه بهت میگم دوست ندارم دست از سرم برداشتی به همین راحتی ...... خنده ای کوتاه کردش ...... حتی خندشم جذابه ..... (من : خوبه پشت تلفنه والا تو خندشو ندیدی که میگی جذابه 😐 ، ماری : آخه به تو چه تو چیکاره ی منی دخالت میکنی تو حرفام ، من : باشع دیگع وقتی کشتمت و به عشقت نرسوندمت اون وقت میفهمی کیم 😐😌 حالا بشین سرجات ، ماری : نه اشتباه کردم اوک ببخشید من : آها آفرین حالا شد ادامه داستان 😁 ) گفتم : چرا میخندی ؟! مگه حرف خنده داری زدم ؟! ......
آدرین گفت : میبینم که دلت میخواد بهت بگم عشقم نه ؟! ....... نگو نه نمیخواد الکی انکار کنی ......گفتم : نههه آخه به تو چه ....... تو از من میپرسی بعد به من چه ؟! ....... حالا یه چیزی گفتم دیگه چقد کشش میدی ...... میخواستم یه چیزی ازت بپرسم انقد حرف زدی یادم رفت ....... به هر حال من که میدونم داری انکار میکنی ....... خب معلومه دیگه انقدر غرق حرف زدن باهام میشی اصلا نمیفهمی وقت کی میره ....... گفتم : نه خیرم انقدر رو مخمی حرفمو یادم رفت ...... آهاااا یادم اومد آدرین ...... گفت : خب بگو جانم ؟! ...... گفتم : از بچه ها خبر داری ؟! ..... گفت : ببخشید ماری پشت خطی دارم یه لحظه بذار جوابشو بدم دوباره بهت زنگ میزنم ...... میخواستم حرف بزنم که قطع کرد ..... وا یعنی انقد اون طرف مهم بوده که گوشی رو بدون خداحافظی قطع کرد ؟! ........
اصلا کی بود زنگ زد بهش ؟! ...... به من چه هر کی بود مگه به من ربط داره ....... وای چقد طول کشید چرا زنگ نمیزنه ؟! ...... آها بالاخره زنگ خورد ..... خب بالاخره آقا تلفنشو قطع کرد خب سوالی که میخواستم بپر .....یهو آدرین وسط حرفم پرید و با صدایی ناراحت ...... بهم گفت : ماری یه چیزی میگم بهت ...... خیلی نگران شدم یعنی چی شده ؟! چرا انقد صداش غمگین و گرفته شد ...... گفتم : آدرین چیشده؟! ...... چه اتفاقی افتاده ؟! چرا انقد ناراحتی ؟! ..... گفت : آ ... آلیا ..... خب آلیا چی بگو دیگه اتفاقی براش افتاده ؟! ...... گفت : حالش خیلی بد شد بیهوش شده بردنش بیمارستان ...... بدجور نگران شدم پس بگو چرا جواب نمیداد گفتم : کدوم بیمارستان ؟! .... چرا آخه ؟! ..... گفت : خودم میام دنبالت سریع حاضر شو دارم میام ...... اومدم بگم نه بگو کجاس ؟! گوشی رو قطع کرد ...... از زبان آدرین : گوشی رو سریع قطع کردم رو به بچه ها کردم ...... گفتم بهش .....
آلیا گفت : آخییی عزیزم چقد نگرانم شد اشکال نداره وقتی بیاد اینجارو ببینه یادش میره ....... واقعا چرا همه کارای سختو میذارین رو دوش من ببینین به عشقم دروغ گفتم ...... آلیا گفت : چرت و پرت نگو الان بلند شو برو عشقتو یجوری بیار نفهمه ...... نینو گفت : آره داداش آلیا راست میگه بلند شو برو بیارش دیگه بیا با ماشین من برو ...... باشه دستت درد نکنه از دست شماها چیکار کنم ...... رفتم سمت ماشین نینو و سوار شدم و حرکت کردم ...... از زبان ماری : گوشی رو که قطع کرد ....... رفتم سریع حاضر شدم یه بلوز آستین بلند صورتی کم رنگ پوشیدم با شلوار لی آبی کم رنگ و موهامم دم اسبی بستم ....... ساعتمو دستم کردم نگاهی بهش انداختم ساعت ۶ غروب بود ...... هعی تو روز تولدم بهترین دوستم حالش بد شده ...... تیکی گفت : کجا میخوای بری ماری ؟ ...... تیکی آلیا حالش بد شده آدرین میاد دنبالم باید برم ....... گفت : باشه ..... تو خونه میمونی لطفا ببخشید که تنهات میذارم ...... گفت : نه ماری برو مراقب آلیا باش من خونه هستم نگران نباش ...... مرسی ..... از پله ها رفتم پایین بدو از در زدم بیرون ...... به اطراف نگاهی انداختم کجاس آدرین ؟! ....... مثلا گفت میاد دنبالم ...... چند دقیقه ای منتظر موندم به ساعت نگاهی انداختم ۱۰ دقیقه هست منتظرتم کجاس آخه ؟! ...... که یهو همجا سیاه شد .....
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
خیلی جالب بود و شد
عالیییییییییییییییییییییی آجی دیوونه داستانت شدم زود بزارررررررررررر😅❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
میسی آجیییی چشم میذارم 😁❤
😅😅💖💖💖💖👭👭
بعدی را میزاری سریع تر؟؟؟
فردا میذارم 😊
عالی
میسی عزیزم ❤