قسمت سوم:برایت تعریف میکنم {2}
سلام..........سلام آماده ایی؟ ......آره آماده ام،فکر کنم......ببین الینا اگه حتی یه ذره فکر میکنی این کار ها توی روح و روانت تاثیر منفی میزاره.......نه نه، اصلا میشه لطفا زودتر شروع کنیم؟......باشه هر جور مایلی.......پس شروع میکنم
یک دختر کنار آیشا ایستاده بود، لبخند میزد.ویپر اومد سمتم و سلام کرد.......ویپر پسره؟ .......نه ویپر دختره ..... آها ادامه بده...رفتم پیش بچه ها نشستم آیشا اومد سمتم گفت"الینا اکیپ هنوز عضو میگیره؟ "
گیج شده بودم.برای همین هم گفتم"آره عضو میگیریم. ....چیزی شده؟ " آیشا با خوشحالی گفت"خداروشکر"بعد رفت پیش اون دختره ایستاد و گفت"ایشون بیتا هستن. ..البته شما کتابخوان صداش کنین. اون دوست داره عضو بیت لند بشه"
با خوشحالی گفتم"چه عالی!"بعد تمام بچه های اکیپ رو بهش معرفی کردم. ....اون روز شروع عذاب من بود. با بیتا رفتیم و همه جا رو گشتیم اون روز همه شاد بودن هیچکس نمیدونست آخرش چی میشه.
ازش متنفرم. ......منظورت بیتاس؟ .......اره. .......چقدر ازش نفرت داری؟ ........منظورتون چیه؟ ........چقدر ازش متنفری؟ میتونی ببخشیش؟ .............نه! هیچ وقت!
حتی اگه اون آدم خوبی بشه؟ .........اون هیچ وقت تغییر نمیکنه! اینو راجبش مطمئنم. .........ولی، حتی اگه بیاد التماست کنه ببخشیش بازم نمیبخشیش؟ .........خب.راستش بهش فکر نکردم. .........تو از اون متنفر نیستی تو فقط دوست داری زمان به عقب برگرده و دوستت زنده بشه. درسته؟ .....آره. .......الینا. .......چیزی شده خانم لیدیا؟ ......هیچی من باید برم خدانگهدار. ......خدانگهدار {پایان قسمت سوم}
قسمت سوم:برایت تعریف میکنم [2]
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود*-*❤❤❤❤🍫
*وی هیچی نفهمید زیرا بشدت خر تو خر بود*
ببین یکم داستان بره جلو تر میفهمی دلم نمیخواد اسپویل کنم
باوشه
عالی بود:)
پس بالاخره من هم داخل پارت ۴ روی دوم خودم رو نشون میدم😂
هی روزگار 😐💔
عالی بود ایشا 😁😁😁😁😁😁😄😄😄😄😄❤❤❤❤❤
ممنون یوری چان😚😍
زیبا ولی کم بود
میتونی به مناسبت تولدت چندتا پارت و باهم بدی؟🥺
هعی روزگار باشه😐💔
#سوء_استفاده_از_تولد😂👌
هوتاااااا سو ـ استفاده ـ از تولد😂