
#چیییی یعنی چی که باید همراه سوهو برم یه جند مدت خونه اشون بمونم. مامان : همین که گفتم. پاهامو محکم کوبیدم رو زمین و سرمو برگردوندم دیدم سوهو گوشه ی دیوار دست به سینه ایستاده و منو نگاه می کنه. #مامان تو کجا می ری پس ؟ معلوم بود که مامان داره یه چیزی رو ازم مخفی می کنه و نمی خواد بهم بگه. مامان : من یه سری کارا دارم که باید انجام بدم شب همراه سوهو می ری. با لب و لوچه ی اویزون برگشتم تو اتاقم. نشستم رو تختم ، بابا که کاپیتان کشتیه و همیشه در حال سفر کردنه خیلی نمی تونم ببینمش مامانم که یه جوری باهام رفتار می کنه. آه سوزناکی کشیدم و سرمو تکون دادم. به قاب عکسی که منو مامان و بابا رو در خودش جای داده بود خیره شدم دست دراز کردم و برش داشتم دستای سردمو روش کشیدم و محکم اونو بغل کردم و دراز کشیدم رو تختم. من فقط یه زندگی عادی می خوام ، زندگی ای که فقط من و مامان و بابام باشیم نه کسه دیگه ای. بعضی وقتا حس می کنم دیگه حتی برای مامانمم ارزش ندارم😭😭
دسته ی چمدونم رو محکم تو دستم فشردم و آروم از پله ها پایین رفتم ، سوهو جلوی در ایستاده بود و داشت با مامان خداحافظی می کرد. دست ازادم رو داخل جیب هودیم فرو بردم و سرمو به زیر انداختم و رفتم طرف خروجی. دستم توسط مامان کشیده شد ، برگشتم سمتش. مامان : نمی خوای با مامان خداحافظی کنی ؟ دستمو از دستش بیرون کشیدم. #وقتی برای کسی ارزش ندارم چرا باید باهاش خداحافظی کنم. چمدونو گرفتم و شروع کردم به دویدن سمت ماشین سوهو. سریع سوار شدم ولی هنوز صدای مامان به گوشم می رسید که داشت اسممو بلند بلند صدا می زد اما توجه نکردم. سرمو به شیشه ی پنجره تکیه دادم و چشمام بستم ، ناخوآگاه قطره اشکی از چشمم چکید پایین از کاری که کرده بودم پشیمون بودم. چرا به مامان نگفتم چقدر دوسش دارم چرا محکم بغلش نکردم چرا😭😭
#کی می رسیم ؟ سوهو : هر موقع برسیم میگم بپر پایین. #میشه گوشیمو بدی می خوام به مامان زنگ بزنم. سوهو : نه نمیشه. دیگه داشت عصابمو خورد می کرد با یه حرکت ناگهانی خودمو پرت کردم روی سرش و موهاشو کشیدم. ماشین هی چپ و راست می شد. سوهو : دختره ی روانی نکن الان تصادف می کنیم. موهام ریخته بود تو صورتمو هیچ جا رو نمی دیدم. سوهو هولم داد عقب ، فقط چند ثانیه باقی مونده بود تا با یه درخت تصادف کنیم ولی کنترل فرمون رو به دست اورد. یه نگاه برزخی به من انداخت. بیخیال شونه ای بالا انداختم. #من ازت نمی ترسم بی خود خودتو خسته نکن. سوهو : یه کاری می کنم بفهمی ترس واقعی یعنی چی.
جلوی یه عمارت بزرگ توقف کردیم. دهنم از تعجب باز مونده بود. #اینجا دیگه کجاس منو اوردی ؟ سوهو : بعدا می فهمی فعلا پیاده شو زود باش. باشه ای زیر لب زمزمه کردم و پیاده شدم نگهبانی که جلوی ورودی عمارت بود باهامون خوش آمد گویی کرد و وسایلمون رو برد داخل. منم پشت سره سوهو رفتم داخل. در باز شد و یازده تا پسر که بهشون می خورد هم سن سوهو باشن اومدن بیرون ، همه اشون کت و شلوار مشکی تنشون بود. آستین لباس سوهو رو کشیدم. سوهو : باز چته ؟ #اینا کین ؟ سوهو : دوستام. #تو با دوستات زندگی می کنی ؟ با حرص هولم داد جلو. دیگه کاملا جلوشون ایستاده بودیم قیافه هاشون جدی بود. #سلام. پسرا : سلام. #خاک بر سرتون ، آخه اینجوری سلام کردین یاد آدم آهنی افتادم. هولشون دادم کنار و وارد عمارت شدم. یه سوت بلند کشیدم. #واو اینجا دیگه کجاس اینجا رو همیشه تو فیلما می دیدم. پسرا دهنشون باز مونده بود. #چیه ؟ یکیش اومد جلو و دستشو طرفم دراز کرد. _سلام من بیون بکهیون هستم تو می تونی منو بک صدا کنی. باهاش محترمانه دست دادم. _سلام منم... بک : یونسوک.
با بغض پاهای سوهو رو گرفتم. #تو رو خدا منو برگردون پیش مامانم خواهش می کنممم. کریس : این چرا خفه نمیشه الان یک ساعته داره اینجوری گریه می کنه. سوهو کلافه نگاهی به من انداخت. با حرص سعی داشت منو از خودش جدا کنه ولی نمی دونست تا وقتی من نخوام از هیچ کس جدا نمیشم. از بس گریه کرده بودم سکسکه ام گرفته بود و چشمه ی اشکم خشک. تا خواستم حرف بزنم سرم تیر کشید و رو زمین ولو شدم. صدای اطرافیانم خیلی واضح نبود. ********************** سوزش ریزی تو دستم حس کردم ، به شدت تشنه بودم و آب می خواستم. #آ...آب. بکهیون : ااا بچه ها بیاید بیدار شد. تازه دقت کردم دیدم به دستم سرم وصل شده. سوهو و پسرا با هم اومدن داخل اتاق. سوهو : برید بیرون باید چکش کنم. #ینی چی چک کنم؟ چانیول : ما پایین منتظرتونیم. سوهو سر تکون داد و پسرا از اتاق رفتن بیرون درم پشت سرشون بستن. سوهو : خبر داشتی کم خونی داری ؟ #آره. سوهو : مادرت چطور ؟ سرمو انداختم پایین و با انگشتام ور رفتم. سوهو : خودت از کجا فهمیدی ؟ #مدام سرگیجه داشتم و یه چندتا علائم دیگه وقتی در موردش تو چندتا سایت تحقیق کردم فهمیدم کم خونی دارم. سوهو : چرا به مادرت نگفتی ؟ #چون دلم نمی خواست نگرانم بشه همین. سوهو : از این بعد اینجا می مونی اینجا یه سری قانون و مقرراتی داره که باید رعایت کنی. #یعنی دیگه نمی تونم مامانمو ببینم ؟ سوهو : فعلا نه. از ته دلم آه کشیدم و به پنجره ی بزرگ اتاق خیره شدم. سوهو : ولی گربه ات رو اوردم با خودم. با ذوق نگاش کردم. #خب میشه برام بیاریش ؟
.............................
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر سلام عاجی عالی بیددددددد فصل بعدو بزارررررررررررررر
در انتظار پارت بعدیییییییییی................خیلی خوب بود.......
مرسی عزیزم الان می زارم😊💖
خیلیییی خوف بود
مرسی😊💖
ما اعتراض دایم ✊✊✊
به پارت بعد احتیاج داریم🙍🏻♀️
امشب می زارم عزیزم😊🍭
بوق بوق بوق بوق بوق بوق بوق بزار دیگه بوق
امشب آجی می زارم😘💖
بزار دیگه آجی🥲
عالیییی بود آجییی
پارت بعددد کی میاددد؟
که من جون به لب شدم
راستی هستی میبینم که شلوار گل گلیت طرفدار پیدا کرده🤭🤭
تو داستان کارینا هم حضور داشت۱😹😹
مرسی عزیزم💖😊
می زارمش امشب آخه دو روزه خیلی درگیر درسام بودم😑😘
آره می دونم😂
منم همینم آجی😐💔💔
عررررر چرا مح شانس ندارم؟:/😹🤌
سوهو بیا منم بدزد:/😹🤏
عالیییییییی بود ممنیییی🤙💜:/
ببشید دیر دیدم درس داشته بیدم🥺💜🤏:/
خودم میام می دزدمت 😹♥️
سوهو برو اینم بدزد😂
عالیی
من میخوام اکسومنم بدزدههههه
میسیی عزیزم😊💖
صبر کن تا بیاد😂
خخخ
عالی بود بانی کوچو لوجونم🐰🖤
ولی آفرین میخواستم دیگه بهت فوش بدم که گذاشتی🦋💜
مرسی آجی نازم😂💖😄
آقا من هیچ چیز خاصی ندارم 😭
ولی نمیشه اکسو منم بدزدن😵
شاید بدزدن😂😂