ناظر عزیز لطفا بزارش رو صفحه اصلی:)
جین سراسیمه همرا با موبایلش که درحال زنگزدن بود از اتاقش اومد بیرون..._بکی این تلویزیون رو کم کنهههه،تماس مهم دارممممم...ا/ت اخم ریزی کرد و لبزد:وا...خب برو تو حیاط جواب بده:/...جین غرید:باباجان صدای تلویزیون تا حیاط هم میاااددد!!....تهیونگ در حالی داشت راز بقا میدید اهی کشید و بلند شد و به سمت کنترل تلویزیون رفت... جین پس از اسوده شدن خیالش دوباره به سمت اتاقش برگشت ولی قبل از ورود به اتاق سرش رو به بقیه کج و لبزد:هیچ کس فالگوش نمی ایسته!..توی گوشاتون پنبه بزارید تا کنجکاوی درونتون گل نکنه!...در صورتی که کِرم درونتون در حال خزیدنه کلا از خونه برید بیرون :/...بقیه با تعجب به جین نگاه میکردن...ا/ت سری به طرفینش تکون داد و لبزد:خیلیه خببب باشههه برو موبایلت خودشو کشتتتتتت!!...که حرف ا/ت به کوبیده شدن در اتاق جین ختم شد....تهیونگ نگاهش رو از تلویزیون برداشت رو به اتاق جبن کرد:آرکاداشششش، اون در رو شکستی.. به شیرکاکائوی کوک قسم دیگه پول چیزی رو نمیدم😐.....
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
خیلی بدی چرا پارت بعد داستانات رو نمیزارییییی؟ 😐😢💔🔫
عرر امتحانا شروع شده عرر🥲
ولی یک خبر خوب..در اولین فرصت میگذارمش😎👌🏻
امتحانا منم شروع شده 😐😢💔
ممنون 😉🍓
آیا قسط گذاشتن پارت بعدو نداری🤌😐⛓
بلی دارم ولی امتحانات شروع شده🥲
در اولین فرصت میگذارمش😎👌🏻
اسید چی بود این سرطانه🤌🤣🤣انقد خندیدم سرطان خندیدن گرفتم🤣🤣🤣🤌💔😐
سریع زود تند پارت بعد😐💔
😹😹😹چشم
😂😂🤧
خیییلللییی اسسییددییی بود
متشکر😂😂😎🚬