حرفی ندارم فقط دستم کنده شدددد تروخدا بخونید و لایک کنیددددد و لذت ببرین😐❤️
با صدای زنگ ساعتم بیدار شدم...به ساعت نگاه کردم ساعت 6:55 دقیقه بود
به دست شویی رفتم و اب زدم به صورتم و رفتم اشپز خونه یک رامن گزاشتم روی گاز که برای صبحانه بخورم...تا موقع ای که رامن اماده بشه به سمت کمدم رفتم که لباس انتخاب کنم...هوفی کشیدم لباس خوبی نداشتم خیلی گشتم تا بالاخره یک لباس خوبی پیدا کردم به سمت اشپز خونه رفتم و زیر گاز رو خواموش کردم و شروع کردم به خوردن رامن و به سمت اتاقم رفتم و بلوز سیاهم رو پشیدم و روش هم شلوار راه راهی کرمی ام رو پوشیدم بنظرم که خوب بود کتمو بر داشتم و کفشامو پوشیدم و به سمت کمپانی حرکت کردم...ساعت 8:25دقیقه شده بود که به کمپانی رسیدم... وارد کمپانی شدم و به سوکی سلامی کردم و کتمو گزاشتم روی صندلی سوکی...سوکی تک خنده ای کرد و گفت:خیلی راحتی ها. +چرا مگه مار اشتباهی کردم و چشمکی زدم و رفتم روی صندلیش نشستم...همین که نشستم...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
اشکال نداره من الان داستانتو شروع کردم عالیه
بنظرم تو باید نویسنده شی
جیخخخ
😁😁😊😊
عالی عجیجم من برم بقیه شو بخونم
جیخخخ تررر
😘😘😘😅
عالی بود ادامه بده
فانتنیگ✊
کمائوو
عالی بود آفرین 😍❤️💜
وااااااااااااایییییییی اجییییییی عالللللییییی پااااارررررتتتتتت بعدددددییی پلییییزززز( ˘ ³˘)❤
بر بنویسسسسسس
پس پارت 5 کوووووووووووووو؟
عرررررررررررررررررررررررررر عالیییییی بودددد 😍😍💓💓💓
خوشحالم خوشت امددد