
حرفی ندارم امیدوارم خوشتون بیاد😄🤍
وارد کمپانی شدم دوبارع همون خانومه رو دیدم تعظیمی کردم و سویشرتم رو در اوردم که یهو همون خانمه امد و گفت -بیا یکم بیشتر آشنا بشیم و چشمکی زد و منم سرمو به علامت مثبت تکون دادم و گفت. +من مین سوکی هستم و بیست و دو سالمه لبخندی زدم و گفتم +منم کیم جینسو هستم هجده سالمه و تنها زندگی میکنم درحالی که داشتیم حرف میزدیم پسرا وارد اتاق شدن و سوکی بهم گفت -بیا بریم گریم کنیم و چشمکی زد و چشمم رو روی هم گذاشتم و لبخندی زدم داشتم یکی از پسرا(تهیونگ)رو گریم میکردم که یهو گفت (+تو ×ته ته) ×کارت واقعا خوبه و چشمکی زد لبخند کمرنگی زدم و تشکر کردم وقتی خودشو توی اینه نگاه کرد یهو گفت ×واو عجب گریمی یهو به سوکی نگاه کرد و گفت ×بنظرت قیافم خوب نشده. -یااا جینسو تو وقتی منو گریم کردی آنقدر قیافم خوب نشده بودا و چشمکی بهم زد و به کارش ادامه داد ×به کارت ادامه بده کارت خیلی خوب بود و چشمکی زد +تشکر کردم و رفتم سراغ جونگ کوک (+تو ÷کوکی) وقتی رفتم سمتش بهم لبخند زد و گفت خیلی خوشگلی و سرم رو پایین انداختم و شروع کردم به گریم کردن...وسط گریم کردن یهو کوک بهم گفت ÷دستت خیلی نرمه و باعث میشه خوابم ببرع و لبخند زد حرفی نزدم و دوبارع کلمو پایین انداختم...
از زبان کوک:داشت موهامو درست میکرد همش سعی میکردم باهاش حرف بزنم و باهم دوست بشیم اما همش لبخند میزد و سرشو مینداخت پایین انگار خجالتی بود وقتی داشت موهامو درست میکرد مجبور شد قدبلندی کنه و تک خنده ای کردم که دیدم با صورت پوکر مانند نگاهم میکنه و دستام توی موهام بود و از سوکی خواستم یم صندلی بیاره وقتی صندلی رو اورد نوشتم روش که دیدم جینسو لبخندی زد و داره موهامو درست میکنه...از زبان جینسو:وقتی کار موهاش تمام شد وسایل رو جمع کردم و تعظیمی کردم و لب زدم +گریم شما تمام شد ÷خیلی ممنون و چشمکی زد لبخند کمرنگی زدم و از پیش کوک رفتم که یهو کوک داد زد ÷واووو عجب گیریمی چقدر خوب شدهه و کل پسرا فقط داشتن به گریم کوک نگاه میکردن و میگفتن چقدر خوب شده پوزخندی زدم...خواستم برم خونه که دیدم کوک امده سمتم و گفته...
÷میشه شمارتو داشته باشم و لبخندی زد اول تعجب کردم ولی بعد گوشیم رو در اوردم و شمارمو بهش دادم که دیدم سوکی امده سمتم و گفته -میای بریم کافه و سرمو به علامت مثبت تکون دادم و رفتیم...از زبان کوک:خیلی خوشگل بود دوست داشتم کل روز رو نگاهش کنم... انگار با سوکی خیلی صمیمی بود لبخندی زدم خیلی دلم میخواست باهاش دوست باشم که یهو جیمین و ته امدن جفتم (÷کوک ×ته °جیمین)× میبینم که عاشق شدی. ÷عاشق کی من نه بابا °خودتو نزن به اون راه از موقع ای که جینسو رو دیدی همش داری ازش تعریف میکنی و بهش لبخند میزنی ×تازه شمارش هم که گرفتی ÷میشه ساکت شین... با حرف هاشون لبخندم محو شد ولی انگار واقعا عاشقش شدع بودم چی نه بابا عشق اونم توی یک روز هه
از زبان جینسو:داشتیم با سوکی میرفتیم کافه...بالاخره به کافه رسیدیم و وارد شدیم و یک جایی نشستیم -خبب چی میخوری +همم نسکافه. -اوکک. ×ببخشید میتونم کمکتون کنم. -میشه لطفا دوتا نسکافه بیارین. ×حتما. گارسون نسکافه هارو اورد و شروع کردیم به خوردن که یهو دیدم کوک و جیمین و ته ته وارد کافه شدن نسکافه پرید توی گلوم -خوبیی اروم بخورر +خوبم خوبم لبخندی زدم و به خودن ادامه دادم. منو سوکی فقط داشتیم از خاطراتمون حرف میزدیم تا بیشتر اشنا بشیم و کلی میخندیدیم. از زبان کوک:وقتی وارد کافه شدم سوکی و حینسو رو دیدم که فقط دارن میخندن با جیمین و ته رفتیم روی یک میزی که نزدیک اونا بود ولی اونا اصلا متوجه ی ما نشدن و فقط داشتن میخندیدن که جیمین گفت. °اون دوتا جینسو و سوکی نیستن؟؟. ×اره خودشونن از زبان جینسو:خاطرات سوکی خیلی خوب بودن که سوکی گفت. -یااا خیلی خاطرات خوبی داری ادم باهاشون حال میکنه و دوبارع شروع کردیم به خندیدن نیم ساعت گزشته بود که کوک و ته ته و جیمین بلند شدن رفتن که سوکی گفت -بیا بریم یکم خرید کنیم و لبخندی زدم و بلند شدیم و حساب کردیم و رفتیم
منو سوکی داشتیم تند راه میرفتیم که از کوک جیمین و ته ته جلو زدیم ولی اصلا متوجه نشدیم تا اینکه یکی کیف سوکی رو گرفت و منم مثل جت رفتن دنبال اون شخص و مثل سگگ داد میزدم وایسا... از زبان کوکی:یهو شروع کرد به دویدن که منو ته ته و جیمین هم شروع کردیم دویدن دنبال جینسو که بلایی سرش نیاد...همش میرفت توی کوچه دختره عجب هنجره ای داشت چقدر داد میزد چقدر سرعتش زیاد بود وقتی بهشون رسیدیم با صحنه ای که دیدم چشمام گرد شد اون دخت...ر ا...ون دختر داشت مثل سگ پسره رو میزد که یهو اون دزد جینسو رو پرت کرد که یهو منو ته همزمان داد زدیم چه غلطی کردیی تا خواستیم بزنیمش جینسو با پاه زد توی گردنش و دزده بیهوش شد موهاشو که جلو صورتش بود رو زد کنار کیف رو گرفت و زخمی که روی لبش بود رو با زبونش پاک کرد ما سه تا تعجب هنگ کرده بودیم که یهو °حالت خوبه ×صدمه که ندیدی خوبی °میخوای بریم بیمارستان ÷یااا حالت خوبه +من...من خوبم ولی شما اینجا چیکار میکنید. و کل جریان رو براش توضیح دادیم

از زبان جینسو:سریع رفتم پیش سوکی و کیف رو بهش دادم رفتم خونه هوفف چقدر دویدم چقدر خسته شدم که دیدم کوک داره بهم زنگ میزنه جواب دادم که گفت ÷حالت خوبه +اوهوم ممنون حالم خوبه شما نیازی نیست نگران باشید...خیلی عجیب بود چرا انقدر نگرانم بود. ÷ادرس خونتو میشه بدی +جاننن؟؟. ÷ادرس خونتو لطفا میشه بهم بدی +ا...البته(خدایا توی اینم شانس نداریم)ادرس خونه رو بهش دادم و رفتم حمام...هر وقت میرفتم حمام حالم خوب میشد از حمام در امدم و شلوارک روباهیمو پوشیدم بلوز ستش رو در اوردم و پوشیدم به سمت اشپز خونه رفتم...
داشتم غذا درست میکردم که زنگ خونه خورد درو که باز کردم چشمام از حدقه در امد کوک بوددد جیغی زدم گفتم شما... اینجا چیکار میک...نید ÷امدم بهت سر بزنم و چشمکی زد و رفتم اون طرف تا بتونه بیاد داخل وقتی امد داخل لب زد:چه خونه ی قشنگی دارییی(با ذوق) تشکر کردم و ازش خواهش کردم روی مبل بشینه که بوی سوختگی حس کردم و سریع به اشپز خونه رفتم خداراشکر صدف ها نسوختن ولی برنج...باید دوباره برنج درست کنم که کوک دوبارع با کلی ذوق گفت:اشپزی هم بلدیییییییی لبخندی زدم گفتم:ب...بله بلدم و یک کاسه صدف بهش دادم و چشماشو اروم روی هم گزاشت و شروع کرد به خوردن که پرسیدم: خوب شده؟؟ ÷میشه بازم بهم بدییی(با ذوق) سرمو به علامت مثبت تکون دادم و بازم یم کاسه صدف بهش دادم تا خود شب داشتیم حرف میزدیم اونقدر حرف زدیم که صمیمی شدیم و کوک گفت ÷من باید برم فردا میبینمت 😃باشه این گفتم و درو بستم و گرفتم خوابیدم
امیدوارم خوشتون بیاددد پارت بعد رو فردا میزارم اگر اشتباهی دیدین به خوبی خودتون ببخشید امیدوارم لذت ببرین❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منابع آب از دست این جینسو تموم شد انقد رفت حموم😂😐
عالی بود 😍
عالی بودددد 😍😍😍😍❤❤❤❤
وییییییی ده بزار دیگه
ساعتتتتتت 7 صب خو بیدار میمونم چون الان ساعت 5 هس
جرررررررررررررر 😂
پارت بعدی رو گزاشتم منتظرم برسی شه😂✨
خلم 😅😅
بقیشو زود بزارررررررر🥺🙏
فردا ساعت هفت صبح میزارم😂✨
الان هفت 21 دقیقس کو😂🥺
🤩🤩
عالیه