6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Sara انتشار: 3 سال پیش 249 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
@ قشنگ بگو چیکار کنم نامجون : برو اون طبقه رو کامل بخون @ شوخی میکنی نامجون : نه ...اگه تا شب تمومش نکنین نباید بخوابین @ بیخیال هر کدومشون 600 یا 700 صفحه دارن جونمون در میاد نامجون :😐 تهیونگ و جکسون داشتن کتاب میخوندن و ژان هم پوکر به سقف خیره شده بود نامجون : ژان ترک ها چند تان ژان : 5 تا 6 تا ......همینجا میمیریم بدون اب و غذا من نمیخوام بمیرم من جوونم @🔫☺ژان : بابا اینا قاتل پسرتن انتقام منو ازشون بگیر نامجون : 😐 نامجون رفت ژان : حدقل تو این جهنم نمیرم تهیونگ : میشه اینقدر انرژی منفی انتقال ندی جکسون : من نمیتونم اینجا بمونم @ منم همینطور ژان : چه میشه کرد جکسون کتابشو بست
جکسون : چرا باید اینجا بمونین وقتی که میتونیم بریم خوش گذرونی ژان : دفعه قبلی یادت رفته دفعه قبلی هم مچمونو گرفتن تهیونگ : انگار درس عبرت نمیشه براتون نه 😐 جکسون : ات نظر تو چیه @ ام...خب...نمیدونم جکسون :بیخیال من که میدونم میخوای ازینجا بری @ چطوری ؟ نامجون : نه نه نه اصلن اشکالی نداره برین برای خودتون خوش بگذرونید @ واقعا نامجون : جکسون طبقه بالایی رو هم بخون جکسون : من نامجون : نه پ من جکسون : دستم بهت نرسه نامجون : ژان ترکا در چه حالن 😐 ژان : یه هفتایی شدنه ...ببین حتا ترکا هم با دیدن حال من ناراحت میشن نامجون : ژان کاری نکن بگم نمیخواد فقط پاشو برو 🔫😐 @ نامجون ببین قول میدم دیگه دعوا نکم وست غذا حرف نزنم صدامو بالا نبرم و تو بحثا شرکت نکم و هیچکدوم از قانونا رو نشکنم بزار برم تقصیر بقیه عه اونا باید تنبی بشن 😇 جکسون : هی ببین چقدر زود منو فروخت خجالت نمیکشی 😐 نامجون : نه اگه تنبی نشین دوباره قانونا رو میشکنین بعدشم نامجون رفت درم پشت سرش قفل کرد 🔑😐تهیونگ : نیم ساعت گذشته من 307 صفحه از کتابو خوندم ولی شما ها هیچ کاری نکردینه @ چرا بقیه اینقدر مهربونن ولی تو نه تهیونگ : به تو ربطی نداره @ 😐🔪چاره ای نداشتم رفتم سمت قفسه ها یه کتاب که جلد سبز رنگ داشت رو برداشتم روشو خوندم @ سرزمینه..اسرار امیز ؟ ژان : اینو از کجا اوردی
میخواستم بازش کنم که باز نشد @ اهههه چرا باز..ن..نمیشه ...اه ژان کتابو ازم گرفت ژان : این کتاب اینده ی این سرزمین رو نشون میده کل اتفاق هایی که قراره بیوفته ابنجا هستن@ پس چرا باز نمیشه ژان : نمیدونم چند تا اما فک کنم به 19 تا کریستال 5 تا یشم باستانی برای باز کردنش احتیاج داره هر سرزمین یک کریستال یا یشم باستانی داره و قبیله ی پری دریایی هزاران سال پیش یک کریستال داشت که ناپدید شد و یک یشم باستانی که پدرم به مادرم هدیه داده بود وقتی که 7 سالم بود مادرم ناپدید شد @ اگه میگی هزاران سال پیش پس چطور حالا اینجایی ژان : چون هرکسی تویه این سرزمین جاودانست @......ژان دستشو مشت کرد و بازش کرد یا دستبند سبز رنگ تو دستش ظاهر شد @ واو ژان : این کریستال سرزمین پری دریایی هاست و توست پدرم نگه داری میشه خب قایمکی برش داشتم اگه پدرم بفهمه زندم نمیزاره چون یشم های باستانی بیش از هرچیزی که فکرشو بکنی قدرت دارن میتونه طلسم هارو بشکنه و طلسم هم میکنه جکسون : بده به من منم نگاش کنم ژان : چیکار داری میکنی بهش دست نزن اگه یه خط روش بیفته باید فاطهه ی خودمو بخونم 😐 @ اما یشم باستانی دستبنده ؟ ژان : اره ...خب حالا دیگه بزارش سر جاش کتابو گذاشتم سر جاش ژان دستشو مشت کرد و یشم ناپدید شد
@ جکسون مگه تو پادشاه جن ها نیستی جکسون : خب @ تو کریستال داری ؟ جکسون : نه قبیله ی ما یشم باستانی داره @ کجاست جکسون : دست پادشاه سرزمین @ پیش توعه جکسون : خب معلومه همچین چیزایی دست پادشاه هاست 😐 @ اگه دست کسه دیگه ای بیفته چی جکسون : زیر گل هم باشه پیداش میکنم و میکشمش 😐@ یعنی اینقدر مهمه جکسون : ممکنه کسی بخواد همشون رو جمع کنه اونوقت کنترل کل جهانو بدست میگیره چه انسان های عادی چه ما @ م....جکسون : حتا فکرشم نکن یشم رو بدم بهت بهش دست بزنی و نگاش کنی @ 😐 رفتم یه کتاب برداشتم و شروع کردم به خوندنش ژان هم بلخره دست ازین کاراش برداشت و رفت کتاب خوند دستمو کردم تو جیبم که گوشیمو درارم @ چی..کجاست..تهیونگ : هه فک کردی نامجون هیونگ گوشی رو میزاره که وقتی حوصلت سر رفت باهاش بازی کنی @ اما این زیادی ظلمه 😐 جکسون : یادته گفتی اینجا زیادم بد نیست وقتی که نیومده بودی تو @ 😐 قول میدم دیگه کاری نکنم تا پام به این جهنم باز نشه ...جکسون..لطفا بده اون یشم رو ببینم نمیمیری که جکسون : نه @ 😐 گشنمه تهیونگ : متاسفانه باید تا وقتی که ازینجا خلاص بشی بدون اب و غذا بمونی @ اگه میدونستم کلی غذا میخوردم تا گشنم نشه ...یعنی جین هو داره چیکار میکنه جکسون : داره کارشو انجام میده @ خودمم میدونم کارشو انجام میده ولی چطور ژان : بهتره بهش فکر نکنیم ....یه حس بدی دارم @ چرا ژان : حس میکنم قراره یه اتفاق بدی بیفته @ مثلا ژان : قراره پدرم بفهمه که یشم باستانی رو برداشتم @ تو از کجا میدونی ژان : نمیدونم بلند شد و رفت پشت در داد زد : نامجون هیونگ قول میدم این درخواست اخرم باشه لطفا نامجون درو باز کرد نامجون : چیه 😐 ژان : خب من ...من نامجون : چه گندی زدی ژان : یشم باستانی رو بدون اجازه ی پدرم برداشتم و میترسم که بفهمه لطفا بزار برم بزارمش سر جاش قول میدم اگه بفهمه دیگه نمیزاره بیام بیرون از اب لطفا نامجون : از دست تو برو و زود برگرد ژان : واقعا ممنون
از زبان ژان با استرس رفتم بیرو پریدم تو اب رفتم توی قصر نگهبان : شاهزاده این همه مدت کجا بودین ژان : پیش دوستام بود تو میتونی بری نگهبان : اما....ژان : گفتم که من اینجام نگهبان های جلوی در اتاق رو رد کردم رفتم تو درو قفل کرد پدرم این ساعتا تو اتاقش نبود خدارو شکر یشم رو ظاهر کردم سر جاش گذاشتمش درو باز کردم نه نه نه الان وقتش نیست لعنتی ◇ پسرم تو اینجا چیکار میکنی ژان : ام ...خب...اونده بودم باحاتون حرف بزنم دیدم نیستین گفتم برم ◇ حالا که اینجا چی میخواستی بگی ژان : آم ..چیز خاصی نبود ◇ مطمئنی ژان : اره ...پدر من میرم پیش دوستام ◇ باشه ررفتم بیرون و رفتم روی خشکی لباسام رو پوشیدم و بدو بدو رفتم تو ژان : هه..هه...هه (نفس نفس زدن ) جین : چی شد شوگا : گند زدی نه ؟ ژان : خدادو شکر به خیر گذشت نزدیک بود گیر بیوفتم نامجون : دیدت ژان : اره نامجون : خوبه حالا برو کتاب خونه ژان : نمیشه نرم نامجون : نه 😐 ژان : 😐🔫اکی رفتم تو اتاق نامجون از پله های مخفی بالا رفتم @ چی شد ژان : به خیر گذشت جکسون : بزار حدس بزنم رفتی تو یشم رو گذاشتی سر جاش و وقتی میخواستی بری بیرون پدرت رو دیدی و گفتی میخوای یه چیزی بهش بگی ولی مهم نیست پدرتم باور کرد و الان اینجایی ژان : خب 😐 مشکلی داری جکسون : نه @ تو از کجا میدونی جکسون : قدرتیه که دارم ☺💪 تهیونگ با قیافه ی پوکر نگاهون میکرد تهیونگ : چند صفحه خوندی جکسون : 19 تا @ 3 تا ...تو چی تهیونگ : 3 تا 600 صفحه ای تموم کردم همه با هم : وااااااااااااااات تهیونگ :😐
از زبان ات شب شد من هنوز 5 تا کتاب تموم کرده بودم تهیونگ 9 تا جکسون 6 و ژان 2 تا 😐 @ ژان چقدر تنبلی میکنی ژان : انتظار داری چیکار کنم 😐 @ 😐تهیونگ : من جلو تر از همتون ازینجا میرم @ ساعت چنده ژان : ساعت همراهمون نیست جکسون : 9و 33 دقیقه @ از کجا میدونی جکسون : یکی دیگع از قدرتامه 😐💪 در باز شد نامجون : راستش دلم براتون سوخت بیاین غذا بخورین تهیونگ : من نمیخورم نامجون : عه ... اکی 😐 @ واو چه بویه خوبی ژان : وای بلخره خیلی گشنمه 😇 نامجون : فکر نکنین که اگه ازینجا رفتین بیرون ازیر تنبی تونم در میرین 😐 @ 😇 ( ایشون فقط بفکر غذا هستن ) ژان : 🔫😐 جکسون : 😐🔪 تهیونگ : 😐 نامجون : نزارین از تصمیمم منصرف بشم من اولین نفر رفتم بیرون بعدم ژان بعدم جکسون اومد تهیونگ نیومد من نمیفهمم اخه این بشر چطوری گشنش نمیشه جین : اون بالا ها خوش گذشت @😐🔪 کوک : 😆 جیمین : 😆 جکسون : دلتون کتک میخواد 😐👊 جیمین : 😂 کوک : 😂 جکسون : ات ولم کن ولم کن برم اون دوتا رو خفه کنم @ وایسا اونوقت ما زودتر از اون جهنم میزنیم بیرون و تو تنبیهت دو برابر میشه جکسون : 😐 رفتیم و نشستیم اینقدر خوردم تا نزدیک بود بترکم از ژان و جکسونم نگم براتون که تا خر خره داشتن میخوردن که یهو😳......
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
پارت بعدددددد🥲🥲🥲🥲
عالی بود پارت بعد رو هرچه زودتر بزار 🥺
♡♡