
سلام کیوتا! اومدم براتون یک تست فوق العاده گذاشتم. ا امیدوارم خوشتون بیاد حتما نظر بدید کیوتا
در گذشتههای بسیار دور، در سرزمین نِرا، پارسایان برج بزرگی ساختند تا به الهه نرا ادای احترام کنند. الهه نرا عمیقا از زهد انسانها متاثر گشت. او دروازهای در بالای برج باز کرد تا آنها را اجر دهد. این دروازه آسمانی که با جهانی دیگر مرتبط بود، به نامی مشهور بود:چشم آسمان... دروازه ای که به سرزمینی زیبا میرفت. سرزمینی پر از رمز و راز.
پادشاه این سرزمین شاه لیونرا بود. که دو دختر داشت ولوپ و ولوپیا. دو خواهر کاملا متفاوت! دختران این سرزمین، چشمانی رنگی با موهایی به سیاهی شب داشتند. ولوپ، کاملا متفاوت بود. موهایی به سفیدی برف و چشمانی به رنگ دریا داشت .
ولوپیا، مانند بقیه دختران بود. موهایی به سیاهی شب و چشمانی به طلایی خورشید. از این نظر ولوپ خاص بود. پدرش ولوپ را بیشتر از ولوپیا دوست داشت. ولوپ، مانند بقیه دختران لباس های زیبا میپوشید. خاص رفتار میکرد و یک شاهدخت واقعی بود. اما ولوپیا، دختری بود با روحیه جنگجویی. دختری که با شمشیر و تیر سر و کار داشت.
پادشاه یک پسر کوچک هم داشت. ویروآنا پسری با موهایی نارنجی و بازیگوش. اما بسیار باهوش! از همین حالا همه چیز را میفهمید. قطعا ویروآنا جانشین بعدی چشم آسمان بود. اما از همین الان از جانشینی انصراف داده بود. و حکومت را به دو خواهر خود سپرده بود. پدرس در سعی بود به ویرآنا بفهماند که او هنوز کوچک است و تصمیم گیری زود است. اما او به همه اعلام کرده بود از جانشینی صرف نظر میکند
بنابراین جانشین بعدی چشم آسمان، پادشاه نبود، بلکه یک ملکه بود. قطعا بی توجهی پدر بر ولوپیا، کار خودش را ساخته بود و ولوپیا میدانست حتی از مال و اموال پدر چیزی نخواهد دریافت. و میدانست قطعا پدر ولوپ را برای جانشینی بر میگزیند. پس از همین حالا برای نجات خودش تلاش میکرد. دو خواهر تا حد مرگ یکدیگر را دوست داشتند.
پدرش هر روز بیشتر و بیشتر از فعالیت های ولوپیا احساس نارضایتی میکرد. کار ولوپیا به جنگ با شاهزاده های سرزمینش هم کشیده بود. او اغلب برنده میشد. بر خلاف بقیه دختر های سرزمینش و همچنین خواهرش، دامنی بلند با بلا تنه ای لخت و زیبا میپوشید. و موقع جنگ، بالاتنه ای کاملا لخت و دامنی بسیار کوتاه میپوشید. اما ولوپ، شنلی زیبا و بلند به همراه پیراهنی سفید میپوشید.
در یکی از روز ها ولوپیا در خواست جنگ با شاهزاده سرزمین ابر ها را داد و... پدرش گواهی نامه ای نوشت:
به این ترتیب ولوپیا دیگر دختر من و شاهدخت این سر زمین نیست.
این شکی برای ولوپ و برادرش بود. که ناگهان...
کیوتام تموم شد. حتما نظر بدید! حدس بزنید اسمم چیه و مال کجام!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من خیلی دنبال این داستان بودم اما جای پیداش نکردم میشه ادامه اش رو بزاری لطفا