سلام اوتاکوها کنیچیوا من کومیکو هستم و این داستان پرنسسی هست که بخاطر مریضی پدرش قراره ملکه شه
صدای در اومد با بی حوصلگی گفتم: بیا تو
یه خانم با دفتر و خودکار اومد داخل نشست کنارم و گفت:خب پرنسس خانم من تیانا هستم.پدرت بخاطر مریضی که داره ممکنه زنده نمونه ولی به هرحال دستور داده که شاهزاده مناسبی برات انتخاب کنیم و باید بار سلطنت رو بدوش بکشی خب من چندتا سوال میپرسم و باید بهم جواب بدی تا یه شاهزاده مناسب برات پیدا کنم.
لعنتی میدونستم امروزمیرسه.
-گفتی اسمت تیانا بود باشه اما فقط سوال میپرسی حرف اضافه هم نباشه.
دفترش رو باز کردو گفت:خب پرنسس خانم با چه اخلاقش جوری؟
-اممم مودب باشه پرویی نکنه و زیاده روی هم نکنه.
حرفم رو یادداشت کرد:خیله خب حالا بگو چندسالته؟
-۱۶
یه نگاه به سرتاپام کرد و حرفم رو یادداشت کرد:حالا بگو عدد شانست چیه؟
چی این اصلا مربوطه
-عدد شانس؟اصلا مربوطه؟
-اره هر شاهزاده یه عدد شانس داره اگه عدد شانس نداری میتونی بین عدد۳تا۷یکیو انتخاب کنی.
خب الان چی بگم
-۷
اره فکر کنم هفت خوب باشه. حرفم رو یادداشت کرد
(عکس پرنسس ما بالا)
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)