تو میدانی شب نقاب خود را بر چهره ی من افکنده است والا گونه ی شرمسار مرا از آنچه تو از دهان من امشب شنیدی میدیدی ولی دیگر تعریف به کنار آیا تو مرا دوست داری؟ میدانم که خواهی گفت «آری» و من هم حرف تو را باور میکنم ولی اگر سوگند یاد کنی، شاید روزی بی وفایی خود را آشکار سازی میگویند پیمان شکنی ،عشاق خدای خدایان را به خنده وا می دارد. ای رومئوی مهربان اگر تو مرا دوست داری با وفا و صفا آن را ابراز کن یا اگر تصور می کنی مرا بیش از حد به آسانی به دست آورده ای بگو تا به تو ترش رویی و تندخویی کنم و جواب نفی بدهم تا این که در طلب عشق من تلاش کنی والا به هیچ قیمتی حاضر نیستم که حق این بود که من خود را بیشتر بیگانه نشان میدادم ولی تو از حقیقت عشق من بدون این که از حضور تو خبر داشته باشم آگاه شدی پس مرا ببخش و این گونه سهولت تسلیم مرا که مسبب کشف آن این شب تاریک بوده است به سطحی بودن عشق نسبت مده.
عالیی بود خستخ نباشی
یادم نیار که آخرش که غمگین تموم شد گریم گرفتتتتت
𝐍𝐢𝐜𝐞⭐