♤مرگ عشق♤part2🥀

بالا رو بخون🖕

بعد از اینکه رییسمو به زور سوار ماشین کردن و بردن اون مامور ناشناسه که بهتر بهش بگم پسر دودی چون که دقت کردم دیدم سرتاپا مشکی پوشیده و ماشینشم شیشه ی دودی داره بعد از اینکه رییسم رفت انگار که تازه متوجه شده بود که منم یه بنده خدام که در اینجا حضور دارم گفت:ببخشید که مزاحم شدیم گفتم:نه نه ممنون که نجاتم دادی پسر دودی....یعنی چیزه ....مامور اینترپل😁گفت:اها باشه (علامت جونگ کوک $ علامت ا.ت #) $ من فکر کردم این یه پسر بوده که نجاتش دادم نگو که دختر بوده خب جونگ کوک اروم باش چشاتم برگردون یعنی چی که زل زدی به اون دختر؟؟ناسلامتی تو مامور اینترپلی اموزش دیدی تا تبدیل به بهترین مامور شدی پس چرا اینجوری به این دختر نگاه میکنی؟درسته که خوشگل و کیوته اما تو که نباید با نگاهات قورتش بدی!! #ببخشید مشکلی پیش اومده؟ $نه اگر چیزه دیگه ای وجود نداره ما میریم #بله ممنون که اومدین🌹🌹بعد از اینکه رفتن تازه متوجه لباسم شدم وای خدا انگار رفته بود تو گل البته دیگه برام مهم نبود چون ما حتی اگر پولی نداشته باشیم دیگه اینجا کار نمیکنیم یهو داداشم یادم اومد بدو بدو رفتم سراغش گفتم داداش داداش خوبی؟؟(علامت برادر ا.ت@ اسم برادر ا.ت جینهون)@نه خواهر چیزی نشده فقط یه خورده کمرم درد میکنه ایییی #اون میدونست به کجاش اسیب بزنه میدونست برادرم بیماری داره وقتی ثروت مند بودیم پول درمانشو میدادیم اما خب الاو همه چیز فرق کرده...

بلندش کردمو بردم تو رستوران نشوندمش روی یه صندلی و به چهرش نگاه کردم از کنار لباش خون میومد اروم دستمالو کشیدم روی زخمش نزدیک بود گریم بگیره😢 اون از مامان و بابام اینم از برادرم همه چیمون داره نابود میشه😭😭 رفتم براش یخورده غذا بگیرم که یهو فهمیدم همه دارن با نگاه های عصبانی بهمون نگاه میکنن #این جا چیز عجیبی تشریف داره که من نمیبینم؟؟که این جوری چهار چشمی به ما زل زدید؟؟ یکی از مشتری ها گفت:الان بیشتر از چهل دقیقه است که ما اینجاییم و داریم از گرسنگی فریاد میکشیم میسه بگید که الان کی بدهکارو کی طلبکاره؟؟#بله ببخشید اما باید بدونید من دیگه اینحا کار نمیکنم و ازتون میخوام پولاتونو پس بگیرید و جای دیگه ای غذا بخورید مشتری:یعنی چی خانوممم؟؟؟ما چهار ساعت اینجاییم بعد میگید از اینجا بریم واقعا که !!! #پالتومو برداشتمو سریع از رستوران رفتیم بیرون خسته شده بودم از بس با مردم دعوا کردم برای همین رفتیم سمت خونه🌹🌹وقتی رسیدیم خونه سریع به داداشم گفتم که من میخوام برم یه جایی و تو باید همینجا بمونی درواقع میخواستم برم زندان ملاقاتی رییس چون هرچی نباشه اون به ما کار داد...

خب بچه ها من دیگه واقعا نمیدونم چی کار بکنم چون هر بار که اومدم اسلاید ۴ رو بنویسم پاک شد و ثبت نشد😤😤۲ بار نوشتم اما همه پاک شد واقعا ناراحتم😭😭خیلی طولانی بود دستم درد گرفت تا نوشتم اسلاید چهارو🤕

اما برای اینکه خوشحال بشید امروز پارت ۳ و ۴ رو مینویسم مثل همیشه ۶ اسلایدی اما از ۶ اسلاید ۴ اسلایدو مینویسم ❤❤ پارت سوم به احتمال صددرصد مینویسم اما پارت ۴ رو ۵۰ ٪ قول میدم😋

انچه در پارت بعد خواهید خواند:دیگه دیر شده ا.ت.....چه بلایی سر برادرم اوردی...نه نه خواهش میکنم......اشکالی نداره من بهت کمک میکنم....میرم پشت بوم و خودمو پرت میکنم تا راحت بشم....سلام تو همونی هستی که.... منتظر پارت بعد بمونید🌹😋🤩