
بچه ها این داستان راجع به میراکلس است لطفا تا اخرش بخونید فقط یک تفاوت هایی داره مثلا مرینت نداره ولی یک شخصیت به نام مارگریت داره که زندگیش تغییر میکنه این قسمت اولش توضیحاتی راجع به مارگریت است عشقا 😇😇😍🥰
سلام 🍒😇 من مارگریت هستم تو خانواده بدی زندگی میکنم که خیلی 🌞🔥💧💦🍦🍧🍨❌☕ اذیت میشم رنج هایی که کشیدم هیچ کدوم از هم سن و سالام نکشیدن 😞 تنها ارزوم اینه که از اینجا بروم تا اینکه...... یک شب همه چی عوض شد همه چی حتی اطلاعات شناسنامه ام 🤯😶😵
یکی متوجه حالم شد 😣 حالی که زیر چهره خندانم پنهانه😄 و قلبی که شکسته 💔 اون کسی نبود جز..... بعد از کلی اطفاق حالا یک ساله از این زندگی پرنسسیم میگذره خالم حالا دیگه مادرمه و دختر خاله هام هم خواهر هام و نه دیگه از پدرو مادر واقعیم خبری نیست 💞 این بهترین اتفاق زندگیمه 💝 اینجا خیلی خوش بختم ☮
راستی یادم رفت بگم من گفتم حتی مشخصات شناسنامه ام اسم من ماگنولیا( بچههایشان فقط با من تشابه اسمی داره) و فامیلی من هم دوپن چنگ است (مرینت دوپن چنگ = ماگنولیا دوپنچنگ )امروز رفتم مدرسه😇😊 روز اول مدرسه بود تو راه مدرسه ی پیرمرد که داشت تصادف می کردند نجات دادم🧓 وقتی رسیدم مدرسه رفتم سر جام نشستم و باز هم مثل همیشه دختره لوس کلویی و دوستش سابرینا سر رسیدن و گفتند من باید برم یک جای دیگه بشیم همون لحظه یکی از شاگردهای جدید کلاسمون اومد و کلویی را سر جاش نشوند🥰 و من را برد با هم پیش هم بشینیم وقتی به نیمکت مون رسیدیم دیدم یک پسر که تا حالا ندیده بودمش داشت یک آدامس رو می چسباند به میزمون 🧐 وقتی دیدمش هل شد و گفت کار من نبود من هم آدامس را کندم و دور انداختم و نشستیم 🥅
وقتی مدرسه تموم شد بارون بارید داشتم میرفتم که همون پسره اومد و گفت اسمش ادرینه پ همه چی رو بهم توضیح داد و چترش رو بهم داد ☂️☂️ وقتی میخواستم چتر رو ازش بگیرم دستم خورد به دستش👈🏻👉🏼 و همون موقع رعد و برق شد 〽 و اون رعد و برق جرقه ای توی اعماق وجود قلبم بود ❤
وقتی رفتم خونه یک جعبه روی میزم بود... 📦📦 درخانه ادرین : اینم اولین دوستم. خوشحال بودم. روی میزم یک جعبه دیدم....
در خانه ماگنولیا : اها تیکی پس باید بگم تیکی دختر کفشدوزکی اماده..... ویهو 🐞🐞 وای خدا تیکی کجایی من با این لباس بیرون نمی رم که یهو..... در خانه ادرین : اها پلگ پس باید بگم پنجه ها بیرون 🐾 ..... و رفتم به جنگ ایوان شرور
بچه ها داستان ارباب شرارتم خودتون تصور کنید ماگنولیا : بالاخره شرور رو شکست دادیم میخواستم برم الان مامانم فکر میکنه دزدیدنم🐯😅 که یهو.... کت نوار : خیلی با کمالات بود دوست دارم باهاش بیشتر اشنا بشم یعنی بیشتر عاشقش بشم امید وارم سر سخت نباشه البته سرسختیشم جذابه 👈🏻👉🏼💗💗 دستش رو گرفتم و گفتم : صبر کن نمی خوای بیشتر با هم وقت بگذرونیم....... بانوی من؟؟؟ ❤🥰 ماگنولیا : بیشتر باهم وقت بگذرونیم چی؟ از کی تاحالا بانو شدم و خبر نداشتم 🧐😊 نه نمی شه باید برم کت : ولی اخه.....👈🏻👉🏼 مگی : «چون ماگنولیا طولانیه میگم مگی » دستو گذاشتم رو لبش و گفتم : کجای کلمه نه رو نفهمیدی پیشی جون 🐾😅
و رفتم کت : معلومه از اون فروردینی های سر سخته 🐞💗 نویسنده : هی به ما توهین نکن پرچم فروردینی ها بالاست کت :مگه تو هم فروردینی هستی؟ نویسنده: بله هم من هم بانوت نکنه فکر کردی تو خوبی که مال مردادی؟ کت : حرفی برای گفتن ندارم 😑 نویسنده : افرین 😌 کت: میشه کاری کنی بانوم عاشقم شه؟ 😍😍 نویسنده : برو _____ این داستان صاحب داره 😁 اگه حرافی کنی راحت از عشق ادرینت اخراجی عشقم 🍇 کت : باشه فقط تنها کسی که به من میگه عشقم بانومه 🥰 نویسنده : اهان پس.... بله ادرین در راه خونه توی چاه بی پایان افتاد و دیگه بر نگشت 😇 کت :باشه غلط کردم 🙁 این داستان بحس نا تمام بین نویسنده و کت 🥰🥰
انچه خواهید دید : لیدی باگ :کت عاشقتم ❤ کت : چی........ ارباب شرارت :به به چه سوپرایزی مگی : ههههههههههههههه ادرین : امکانش هست تا قسمت بعد عشقا که خیلی عاشقانه میشه ❤💗
راستی اجی عزیزم هستی نویسنده عشق لیدی باگ امید وارم داستانمو بخونی ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها ۲ هفته است در حال تاییدههههههههههه تست چی جان لطفا لطفا لطفا ترو خدا پارت ۲ و ۳ رو تایید کن همه داستانت منو یادشان رفت اصلا ترو خدااااااااااااااا لطفاااااااااااااااااااااااااااااا
بچه ها تا پارت ۶ رو گذاشتم در حال تاییده
بچه ها من کلی تست گذاشتم 😘😘 امید وارم با هم رکورد بزنید
با ما خاص باشید، 😇😘
عالییه و منم یه فروردینیم خیلیم به خودم افتخار میکنمم
منم عزیزم 😘😇
راستی بچه ها تا پارت ۵ رو گذاشتم منتظر تایید باشید 😁
و حرف های شاخ هم گذاشتم