عشق مخفی پارت15

وات د فا_ یبار نوشتم پاک شد اهههه لعنتتتت😢💔 شت خب دوباره می نوویسم چاره چیه از زبون ا/ت با اینکه میلی نداشتم ولی بازم رفتم گفتم شاید خوش بگذره جیسو: خب کجاها بریم کجا ها نریم؟ رز: هر جا دپست دارید برید هر کاریم دپست دارید بکنید مشکلی نیست😁💜 ا/ت: مطمعنی ددیت ناراحت نشه ددیو با لحن بدی گفتم رز: اینجوری صداش می کنم چون مجبورم اصن بیخیالش اومم بیاید ی لباس خواب انتخاب کنیم کلی هستش خودمم هنو انتخاب نکردم جیسو طوری که رز نشنوه دم گوشم گفت: انقدر بهش سخت نکیر رز: خب کدومو بمیدارید جیسو میکم اومم از هرکدوم چند تا هست؟ رز سه تا تا اگه سلیقمون یکی بود کیر نکنیم خب بیاید یدونه انتخاب کنیم هر سه تا مون یکی برداریم رز: باش فکره خوبیه ا/ت خب نمی دونم امم جیسو: ا/تتت ا/ت: باش باش قبوله بعد یکیو انتخاب کردیم(عکس بالا👆🏻) رز: خب احتمال زیاد بدونید که وضعیت مالی پسرا خوب نیست فعلا ولی خب امارتاشون خیلی بزرکه راستی می خپام چیزایی مه تاحالا از خدمتکارا نزدیکای شوگا دستگیرم شده رو امشب بکم😁 شما که دهن لقس نمی کنید؟ ا/ت؛: نه امرا بکنیم جیسو: ا/ت راست میگه رز: پس عوض داستان ترسناک امشب داستان زندکی این اکیپوو باید بازگو کنیم😂💔

رفتیم اتاق اتاق قشنکی بود سه تا تخت داشت دیواراش صورتی بودن تشک هاهم فنری بودنو روتختی هاهم طرح تکشاخو کیوتی داشتم رز: میدونم یکم بجه گونست جیسو: نه اتفاقا قشنکه اومم خب بریم پتو بالشارو به طور گردی بچینیمو داستانتو بشنویم بعدم داستان ترسناک بگیم رز میشه از خیر داستان ترسناک بگذرید جیسو+ا/ت: نهههه رز: اوکی اوکی بالشارو چیدیم پتو رو کذاشتیم چراغ قوه هم دادیم به رز رز: بنظرتون اهم برای داستان ترسناک اینکار بهتر نیست ا/ت: اههه گیر نده دیکه بگو رز: خب طبقه گفتشون اینا درواقع زندگی خپبی داشتن تو مشکلاتم پدرا بهشون پول میدادن تا اینکه مامانای اینا یروز باهم مهمونی میرن بعد بحثشون میظه سر جذاب بودن پسراشون بعپ قرار میشه ببینن پسر کی بدون نامزد میمونه بعد اینا پدرارو مجبور می کنن پسرارو مجبور کنن که دوست دختر پیدا کنن ایناهم اجبارن قبول می کنن میرن مدرسه تا دوست دختر پیدا کنن و ماهای بد بخت به تورشون می خوریم جیسو: عجبب😐💔ا/ت: هوفففف عجب بد بختیه ی ها ولی اینا به کنار وقته داستان ترسناکهههه زر: نهههه جیسو: یسسس😂💔

ا/ت: خب من تعریف می کنم ی روز چهار تا دختر 17 ساله میرن جنگل برا تفریح و شبم اونجا میمونن قافل از اینکه اونجا ی خون شام گرسنه زندکی می کنه.... از زبون جیمین: رفتیم خونه شوکا دیدیم دخترا حتمی دارن خوش میکذرونن خب ماهم شبو پیش شوگا بمونیم سه تایی خوشبگذرونیم کوک: شیر موز که یادت نرفته؟ شوگا: نه منم رفتم دم در اتاقشون ببینم جی میگن نمی دونستن برگشتیم خونه ا/ت: داشت داستان خون اشامی تعریف می کرد منم یهو ی ایده شیطانی زد یه سرم اروم رفتم پیش کوکو شوگا جیمین: دارن داستان ترسناک از خون اشاما میگن شوگا: خب؟ جیمین نقشه دارم😈 کوک: میشویم جیمین: ببینید.... ا/ت: یهو خون اشام اومد تو کلبه هو عالیسو کرفتو خونشو تا ته مکید رز: اااااااا بد بخت عالیسس🤧💔جیسو: خو بقیش تق تق در زدنو لز جامون بلند شدیم کسی نبود یهو یکی از خدمتکارا صدامون کرد سه تایی رفتیم پایین گفت چیزی می خوایم ا/ت: نه😐💔 جیسو واسه این گفتید بیام؟ خدمتکار: ام اره رز: 😐💔 رفتیم بالا دوباره تو جامون رفتیم دپباره در زدن سه تایی با ارس درو. باز کردیم یهپ ی خون اشام که شبیه شوگا بود داد زد سرمون شوگا: من گشنمههه ا/ت+رز+ جیسو: اااااا کمککک رفتیم عقب مه به دو نفر دیکه خوردیم این دو نفرم شبیه کوک جیمین بودن داد زدن: گشنمونههه بوی خونه خوبی میدید ا/ت: من خیلی بد مزم منو نخوررر جیسو: راست میگه ما خیلی تلخیم رز: من هنو ارزو دارمممم یهو هر سه خون اشام افتاد زمین داشتن از خنده جر می خوردن جیمین: واییی قیافه هاتون دیدنی بود شوگا: جرررر تاحالا تو عمرم انقدر بهم خوش نگرشته بود کوک: وایی خدااا مردمم😂😂😂 ا/ت+رز+جیسو=😐جیمین بابا شوخی کردیم نترسین یهو دندونای پلاستیکیو در اوردنو گریم صورتشونو پاک کردن ا/ت: شتتت رز فازتون چیه جیسو: هیی خدا جرا شفا نمیدیییی

تامامم ناظر لطفا منتشر کن🥺🤧♥

امید وارم خوشتون اومده باش لایک و فالو و کامنت فراموش نشهه😁♥

بای بای💜👋🏻