

وقتی برگشتم خونه ملودی نبود ، یکم ترسیدم و بهش زنگ زدم 📱 مرینت : سلام ملودی ، کجا رفتی ؟ ملودی : سلام آبجی ، رفته بودم ببینم استخدام میشم یا نه ، مساحبه کاری امروزم رو که یادت نرفته بود 😐 مرینت : آهاااا ، نه یادم نرفته بود 😅 (چوپان دروغگو😐) ملودی : من برم که رسیدم . مرینت : مواظب خودت باش😊 ملودی : باشه بای 😁 ملودی * وقتی وارد شرکت شدم خیلی هیجان داشتم شرکت فشن بود 😍 عکاسی اشخاص معروف اینجا هست و طراحی لباس هم داره 😎 خیلی هیجان داشتم و اگه هم بتونم استخدام بشم به عنوان عکاس خیلی خوب میشه 😆 رفتم پیش منشی و اونم من رو راهنمایی کرد به یک اتاق 😳 استرس گرفتم 😣 نیم ساعت بعد * خانم راسی : استخدام شدی ☺ شرایط کامل رو داری و آزمون عکس گرفتن رو هم به خوبی پاس کردی 😉 از فردا شروع به کار میکنی 😊 (لباس ملودی این صفحه)

ملودی : چشم خانم راسی 😁 وقتی از اتاق اومدم بیرون ، یک پسر خیلی خوشتیپ دیدم ، ضربان قلبم رفت رو سیصد فکر کنم 😂 خیلی خوشگل بود ، نگاه به بغل دستی اش انداختم انگار بهم شوک الکتریکی وارد کردند ، خیلی شبیه هم بودن ولی اون خیلی سرد بود که باعث شد ضربان قلبم بیاد روی ۵ 😵 که یک دفعه خانم راسی گفت : اوه عزیزم سلام ، چطوری آرین 😄 یعنی خانم راسی همسر این اعزائیل هست 😐 ولی اون یکی کی بود ، چرا اینقدر دلنشین بود 😍 فکر کنم عاشقش شدم ، وای لطفا لطفا عکاس باش لطفاااا😢 سرم رو انداختم پایین و رفتم 😞 دلم نمیخواست از نگاه کردن به اون پسر دست بکشم 😧 حتی اسمش رو هم نمیدونم 😐 (عکس این صفحه خانم راسی و همسرش آرین 😂 ببینید چه زوج حوبی درست کردم😂)

وقتی رفتم خونه مرینت نبودم ، یعنی این چه کاریه 😐 من میام خونه اون نیست مرینت میاد من نیستم 😂 مرینت * رفتم سرکار داشتم تو اتاقم طرح میکشیدم که یک دفعه رییس اومد و مثل چی اعصاب داغون بود به من توپید 😮 رییس اردم : دختر به جای اینکه کار کنی میای برای من طرح میکشی ، این طرح ها به درد من نمیخوره ، اصلا چرا تو کار نمیکنی اگه میخوای کار نکنی وسایلت رو جمع کن از دفتر من برو بیرون تو خونت ور دل خواهرت طرح بکش😡 مرینت : رییس چرا داد میکشی 😩 من وقتی کار ندارم طرح میکشم 😟 رییس اردم : ببین من دیگه از دستت خسته شدم کار نمیکنی که 😠 مرینت : ایششش ، اصلا من استفا میدم منم از دست شما خسته شدم😬 عکس این صفحه رییس اردم
خیلی عصبانی بودم با گاز دادن ماشین انگار داشتم عصبانیتم رو خالی میکردم 😡 نزدیک بود بازم دو سه بار تصادف کنم مثل دیروز اما نکردم 😌 وقتی رسیدم خونه و اومدم داخل جوری در رو بستم که ملودی جیغ کشید 😂 ملودی : یا جد و آباد در ، چته ابجی 😰 مرینت : اون زنیکه ع.و.ض.ی فکر میکنه کیه 😡 استفا دادم ، هر وقت اعصبانی میشه سر من جیغ میکشه 😝 باز تا کی کار پیدا کنم اوفففف 😥 ملودی : این دفعه برای چی سرت داد زده 😓 مرینت : چون کار نداشتم داشتم طراحی میکردم 😒 ملودی : فهمیدم بیا تو شرکتی که من کار میکنم تو هم کار کن ، طرح های لباس و چهره ات عالی هست 😉 بهتر از اون کارت هست که تبدیل به ماشین حساب شدی 😐
مرینت : من حسابدار هستم برای سرگرمی طرح میکشم ، نمیتونم بیام طراح بشم 😐 ملودی : ای بابا خواهر من تا کی میخوای هی حساب کتاب بکنی تازه درس های دانشگاهت هم هست ولی اینجوری دو تا طرح میکشی و تمام 😁 مرینت : نمیشه ، بعد یک هفته هم طول میکشه تا کار پیدا کنم ، چیزی نیست 😘 ملودی : ولی اجاره ماه قبل رو ندادیم و دیروز کلی هزینه کردی برای تصادف ، پول نداریم تا دو هفته دیگه هم باید اجاره بدیم ، تو هنوز کار هم پیدا نکردی ، منم باید سر ماه بشه تا حقوقم رو بدن ، با پول من میشه اجاره خونه این ماه رو بدیم ، ماه قبل هست و تازه پول خرجی خونه هم هست 😞 مرینت : باشه من تسلیم 😒 ملودی : آفرین به خواهر درس خون من 😅 مرینت : آاااا اسم درس رو آوردی دختر تو چرا یک ساله نمیری دبیرستان 😡 من ترم آخر دانشگاه هستم و تو هم باید ترم آخر دبیرستان باشی نه اینکه الاف 😡 ملودی : دیگه خسته شدم از بس پیچوندمت ، من نمیرم دبیرستان مون بچه ها من رو مسخره میکنن ، از وقتی مامان و بابا فوت کردن من رو اذییت میکنن ، وقتی به دبیر ها میگم یک اخطار سر سری میدن و تموم اما باز اونا به کار خودشون ادامه میدن و دبیرستان بورسیه تحصیلی نداره ، ما هم که کسی سرپرستیمون رو قبول نکرد از فامیل و تو هم داشتی درس میخوندی تا برای ترم آخر دانشگاهت بورسیه تحصیلی بگیری و هم کلی کار میکردی تا خرج های خونه رو بدی نمیخواستم بار منم رو دوشت باشه 😢 مرینت : ای وای ببخشید خواهری اصلا هواسم به تو نبود ، معذرت میخوام 😢 و جفتمون قطرات اشکی ریختیم 😢 ملودی : نه اشکال نداره ☺💔
امیدوارم خوشتون اومده باشه ، لایک و کامنت فراموش نشه ، پارت بعدی شش تا کامنت 😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوبه من یادم رفت توی پارت یک کامنت بزارم ولی دفعه ای دیگه شخصیت های میراکلس بو نریز تو سریال ترکی ها ( اسم ها رو میگم)
من هیچ وقت برام یک دقیقه ای تستچی داستانام رو پخش نمیکنه
من یکمی از اون صحنه و ضربان قلب و فلان و ملان بدم اومد ولی خوشم نیومد ولی عالی بود
مرینت میخواد بره تو شرکت آدرین کار کنه وای چه شود😍😍😆😆😜😜
😘😘😘😘آره❤❤❤❤
پارت بعد رو نمی زاری
میخوام بنویسم 😁
عالی بود
ممنون 😉
❤
عالی بود
مرسی 💓
عالی بود منتظر پارت بعد هستم
مرسی شروع میکنم به نوشتن😁