
سلام ،بلخره پارت جدید امددددد... ناظر عزیز لطف کن بزارش رو صفحه اصلی:)
(چند ساعت بعد_اتاق فکر) همگی اهی کشیدن.. جیهوپ نگوهش رو از بقیه گرفت و به تخته داد،گفت:خب.. الان ماهم از نظر خسارت جانی و هم مالی مورد تهدید قرار گرفتیم. و .. یونگی از جایش ایستاد:تهدید قرار گرفتیم؟... جیهوپ نگاهش رو به شوگا داد: خب؟...شوگا: موردتهیدید قرار گرفتیممم؟؟... جیهوپ:خب؟؟ شوگا: مورد تهدید قرار...ا/ت از جایش بلند شد:ای باباااا حرفتونو بزنید دیگه،سوزنتون گیر کرده رو کلمه ی تهدید!!😐... بقیه برای موافقت با ا/ت سری تکون دادن...شوگا نگاهی به ا/ت داد:ساری..داشتم ادامه جمله براش پیدا میکردم... :/ ...اهم خب..جیهوپ عزیز،ما کاملا از لحاض جانی و مالی صدمه دیدیم...اونوقت تو به این میگی تهدید؟؟ آه خدا .. :/...جیهوپ از تاسف سری تکون داد:خیله خب باشه..الان این بچه رو سرمون خراب شده..و اینکه بنظرم همگی بریم به چرت بزنیم تا شیفت فردای کوک شروع میشه ببینیم چه گِلی باید رو سرمون بریزیم:).. پس همگی خسته نباشید،ختم جلسه:/
نامجون:داداچ سه ساعته ما رو اینجا جمع کردی که بگی همگی بریم به چُرتیم؟؟(وَی در حالت ابهام) جیهوپ در حالی که داشت تخته رو پاک میکرد گفت:میخواستم حس رییس بودن بگیرم.. (سبحان الله😐😹) *** (صبح_ساعت ۷ ) ~قوقولی قوقول صبح شده..بع و بع و بع ببعی ببعیه بیدار شده..هاپ و هاپ و هاپ خروسه چشش وا شده..پنجره ها رو به حیات باز کنید...(پخش از تلویزیون😹) کلافه از خواب بیدور شد و چشمانش رو مالید...غرید_ای خدا کیه این وقت صبحی بع بع میکنه..؟..از جایش بلندشد و از اتاقش بیرون رفت..درحالی که سرش رو میخاروند نگاهی به تلویزیون روشن کرد که درحال پخش برنامه کودک بود...اخمی کرد و به سمت جلو قدم برداشت_وات د هل..؟ هیونگ..؟ ...
نگاهی به تهیونگ کرد که جلوی تلویزیون روشن خوابش برده بود..(ودف😹💔)... سرش رو به سمت دیگه ای چرخوند ،البته این فقط تهیونگ نبود که جلوی تلویزیون خوابش برده بود..._یا حضرت کیپاپ ...؟ این بچه اینجا چیکار میکنه..؟؟...یااا پاشو بچه..یااا... تهیونگ: هیششش ... کوک نگاهی به ته کرد_ودف..؟ شماها از کی بیدار بودید؟...تهیونگ سرش رو خاروند وکمی فکر کرد :از 5...چشمان کوک شیش تایی شد...سری تکان داد و گفت_اوکی...راستی ...اشاره به تلویزیون کرد...:برنامه جالبیه دیگه نه؟؟😐...تهیونگ نگاهی به تلویزیون کرد و گفت:اره رو شعرش کراش زدم...ایم گودبوی 😹...(خمیاره کشید) تهیونگ بلند شد..دستی روی شانه کوک گذاشت:شیفت خوبی داشته باشی داداچچ🙌🏻...و بعد به سمت اتاقش رفت.... کوک موند و اون بچه که در ظاهر یک فرشته بود ولی درواقع هیولایی که دست ۸نفر رو از پشت بسته بود:)...کوک نگاهی به تلویزیون کرد_حالا که این روشنه..ببینم برنامه چیداره..؟؟
*** اجوما_خب چه خبر..؟ ...ا/ت:چی بگم اجوما...بچه هه خیلی شیطونه...بهم نگاه نکنید انقدر سرحالما! پوستم چروک شده با میکاپ می پوشونمشون:/.... اجوما_چیزی نیس دختر..عادت میکنی..منم اوایلش که این ایک*بیری رو بدنیا اوردم بچه ننه بود حلا خوبه تو شانس داری حداقل یکی کمک حالت هست ،بابای بی م*عرفت این چلغ*وز منو همون موقع ترک کرد:/.. سانهی:اوماااا من کی بچه ننه بودمم؟؟ ا/ت خنده ی خجالتی کرد:اه...ببخشید ولی هیونا بچه ی من نیست🥲.. اجوما تنه ای به سانهی زد که سکوت پیشه کنه:تو سبزیهات رو پاک کن پدر صلواتی... :/ خب دخترم داشتی میگفتی.. 😊...ا/ت نگاهی به سبزی هایی که خورد کرده بود کرد:امم..اجوما سبزی ها تموم شدن😁...اجوما سری تکون داد: باشه الان میرم بقیه رو بیارم که بازم خورد کنی..و بلند شد و جمع رو ترک کرد...سانهی سرش رو به ا/ت نزدیک کرد:بچه داری سخته نه ..؟؟
ا/ت سری از بیچارگی تکون داد:البته امروز شیفت کوکه ولی...سرش رو به سانهی نزدیک تر کرد و ادامه داد: ولی مطمئنم نمیتونه مستقل کارا رو به انجام برسونه🗡🥲.. مطمئنم که داره از دست اون بچه کباب میشه ولی این رو در وایسی رو چه کنم..🥲🗡.. سانهی لبزد:اه..درکت میکنم..منم بامامان رو در وایسی دارم🤦🏻♀️... اوجوما_چی دارید پچ پچ میکنییییییییییید!!(از دور بر این دونفر نظارت دارد) دخترا درجا خودشون با کار مشغول کردن... ا/ت و سانهی:هیچی😁.... (کوک در همون لحظه...🗡🥲) هیونا: من شیر میخوااام.....(کوک درحال شوک) _وات د هللل تو چندسالته بچهههه😭....هیونا:شیر میخوام شیر شیر شیر شیررررر....کوک:خیله خوب...از کجا بیارم حالااااا...ازرائیل منو با خودش ببره راحت شممم😭🗡(خدانکنههه🥲) (چندثانیه بعد..../زنگ در :دینگ دونگ😹💔...) کوک و هیونا نگاهی به در کردن ،کوک با خوشحالی به سمت در رفت که شاید یکی از بچه ها ررگشته باشن ولی با باز کردن در به تصوراتش ضدحال زد.. و درجا در رو بست...وبه در تکیه داد.. :/ : یاخدا...این دیگه کی بود...؟؟! دوباره زنگ در زده شد ولی کوک بارهم در رو باز نکرد که فرد پشت در به حرف در اومد:نترس نیومدم بره های توی خونه رو ببرم... :/... (ذهن کوک: ودف؟🙂🪓)..فرد دوباره ادامه داد:ببین داداچ من بیکار نیستم که پشت در منتظرت باشم..اگه مایلی از دنیا استعفا بدی بیا این دفترو امضا کن...اگرهم که نه من برم که از بقیه امضا بگیرم.. کوک اخمی کرد و در رو باز کرد:ودف؟ امضا؟
اون فرد که شال سیاهی رو سرش داشت و چهره اش معلوم نبود لبزد:بنده ازرائیل هستم...اگه فکر میکنی چرا پس داس ندارم.. (اشاره ای به ماشین روبه روش کرد)و ادامه داد:چون سنگین بود سخت بود حملش کنم...! حالا مگه نمیخواستی استعفا بدی.؟ خب میخوای امضا کنی یا نه...؟؟...(کوک درحال هضم حرفای اوشون😹💔)..خنده ای از سر نفهمیدن کرد و گفت:نه متاسفانه مایل به استعفا نیستم...با تشکر.. و بدون منتظر بودن حرف ازرائیل در رو بست...کوک فکری به سرش زد و دوباره در رو باز کرد...
ازرائیل که در حال رفتن بود کوک لبزد: اهای..حاجی...ازرائیل نگاهی ب کوک کرد: چیمیخوای...کوک ادامه داد:.ن چطوری باید به اون بچخ شیر بدم ...!؟ (اشاره ای به هیونا کرد)...ازرائیل لبزد: باشیرخشک:)...کوک خوشحال به سمت در خودنه برگشت:مخلصیم داداچچچ....ازرائیل:زَت زیاد(😹💔🪓) راوی:خدایا تو نمیدونستی که باید بهش شیرخشک داد...به خودا یه بچه ۶ساله هم اینو میدونه🥲🗡....کوک:برو به اون حلال نزاده بگو که دیالوگ هاش رو قبل ارائه دادن خوب بشوره و پهن کنه😐🙌🏻....راوی:اینم حرفیه... :/)
*** جین:تو در کنارم بمانی...دنیا شود گلستان... *وایی چه شعر رمانتیکیییی😍(جر😹)... جین: میخوای اشعار دیگه ام را برای تو به زبان بیاورم پرنسسس قو؟؟....*گادد...یسس... جین:اهای عالیجناب عشق...فرشته ی عذاب عشق...حریف تو نمیشه...سوک جینِ دل عاشقش...🥺...من رو عاقل نمیخوای...*وای جین بسه دارم به اندازه کافی اوق میزنم... (جین پوکر میشود) جین غرید:یاااا جیمین شییی نمیتونی یکم بیشترتو نقشت فرو بری؟...من جلوی دختره چه گلی به سرم بریزممممم :/ جیمین از جاش بلند شد: گِل انواع مختلفی داره، گِل رس..شِن و ....خدایا دارم چیمیگمم؟😐🗡اه اه...چقدر دیگه فرو برم...نه تروخودا میخوای لباس زنونه هم بپوشم...!! :/مطمئنم اگه دختره هم اینجا نشسته بود با کیفش خابونده بود رو صورتت... من بازیگر خوبی نیستم پیش نهاد میکنم با تهیونگ تمرین کنی تا من...جیمین از جایش بلند و موی مصنوعی رو از روسرش کند و روی میز گذاشت... جین دوباره غرید: یاااا اون مو مصنوعی رو چرا کندیشششش ...اونو اجاره کرده بودممممممم😭💔کمال همنشینیت با نامجون در تو اثر کرد😭جیمین نگاهی به جین کرد:دختر مردم با این روش جذبت نمیشه هیونگگگگ اینجا عصر رومئو و ژولیت نیستت :/(😹🗡) 💔....ناگهان...
برو بعدی...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حیح😂
پارت بعدشو زود تر بزار😂🧃
خیلی جعره داستانت 😂😂😂😐🍂من خیلی دوستش دارم تورم دوست دارم 😘😘😎
اسیدی که چه ارض کنم فوق اسیدی شدم 😐😐😐😐🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 پارت بعدی را زود بگزار
😹😹😹😹
عصر رومئو و ژولیتتت
رومئو پلیز دونت گوووووووووووووو
وای خودااااااااا
چرا من یاد آهنگه افتادمممممممم
قننقد۲ح۱دصذصخق فذ
چرا این داستانه انقد باحاله
نقنقدقدقمقپقنقمفد۳تن۲چ۱گضوذسرسزصب۲ام۲گ۱ثصدفلطذطمسوسنقمدفتقنفخبجقثصد ق۹قمقاخقا۲خقوقجصوقدقیدیدبد
😹😹یحححح
ممنونممم😹😹💕🙌🏻