
پارت 3️⃣🌌🌠🌫🪐

بعد از چند ثانیه سکوت ......... با مِن مِن میگم : یعنی ، یعنی ممکنه ؟ پلیس : بله در این جور پرونده ها همه چیز ممکنه . میگم : من که بیهوش بودم نمی دونم ولی آیا خانم شیلا می دونن چه اتفاقی افتاده ؟ پلیس : ایشون گفتن که می خواستند از خیابان رد بشوند که می بینن بچه دست شما رو ول می کنه و با خنده چیزی رو می بینه که خانم شیلا نمی دونستن چی بوده و می دود سمتش و همون موقع ماشینی با سرعت به بچه می زنه و بعد ماشین واینمیسته و سریع می ذاره میره خانم شیلا به سمت بچه میره و ............. وقتی چیز هایی که شنیدم رو تصور می کنم بغض می کنم 🥺 بعد میگم : ایشون هیچی از ماشین و خود راننده نمی دونن ، چیزی ندیدن ؟ پلیس : نه ، متاسفانه همه چیز در یه لحظه اتفاق می افته😔 راستی ما اطلاعات شما خوندیم و شما مادر یا کسیه این بچه نیستید . پلیس : پس شما شماره ی مادر و پدر بچه را دارید ؟ چون بچه الان در بیمارستان به آنها نیاز داره . میگم : نه من ندارم ولی دوستم داره اگه گوشیم و بهم بدید می تونم بهش زنگ بزنم و ازش بگیرم . پلیس : دوستتون کیه بچه است ؟ میگم : هیشکی ، مدیر مهد کودکیه که بچه میره و من هم معلم اونجام . پلیس با تعجب میگه 😳: یعنی شما به عنوان کسی که اونجا کار می کنه و داشته بچه رو با خودش ........ ( مکث می کنه ) راستی کجا می بردید ؟ میگم : میبردم خونش چون دوستم مدیر مهد کودک گفت پدر و مادرش نه گوشی و نه تلفن خونه رو جواب نمیدن . پلیس : پس حتما باید به شما یه شماره میداده ! میگم : دوستم فقط بهم گفت اگه خونه نبودن بهش زنگ بزنم . الان باید بهش زنگ بزنم و بهش بگم چی شده ؟ پلیس : نه فعلا ما نمی تونیم خطایی کنیم و تازه اگه ازش شماره پدر و مادر بچه رو بگیرید از اونجایی که جواب دوستتون رو ندادن به احتمال زیاد جواب شما رو هم نمیدن . میگم : پس الان باید چیکار کنم ؟ پلیس : باید فکر کنم ............

وقتی پلیس بیرون میره . سرم رو روی میز می ذارم و با خودم فکر می کنم : راستی پانیذ کجا کار داشت ؟ این سوالیه که قبلا هم ازش پرسیده بودم ولی ناراحت شده بود . چرا ناراحت میشد ؟ چرا جدیدا بی انگیزه شده بود ؟ چرا برای رسیدن به آرزو هاش دیگه تلاش نمی کرد؟ بعد به خودم میگم : بسه دیگه اوف این ها که من رو به جواب اصلی نمی رسونه 😒 اینقدر از خودم سوال میپرسم که خوابم می بره .......... فردا ساعت ۷ و نیم صبح با صدای سرباز بیدار میشم ⌚ که میگه : خانم بیدار شید ملاقاتی دارید . میگم : ملاقاتی کی ؟ سرباز : نمیدونم خودشون رو معرفی نکردن . دنبال سرباز تا ته سالن که یک در بود می روم ، سرباز در و باز می کنه. ( رنگ دیوار ها و زمین طوسی بود ، شکل اتاق مستطیل شکل بود و وسط اتاق دو صندلی مشکی و میز چوبی بزرگی بود و پشت آنها یه پنجره بزرگ بود ) اونجا می بینم .........

اونجا اول یه کیف قهوه ای رو می بینم که روی میز بود 👜 و بعد خانمی رو می بینم که پشتش به من بود و یه فنجون قهوه توی دستش بود و داشت از پنجره به بیرون نگاه می کرد ☕ سرباز میره بیرون و در رو پشت سرش می بنده . کمی جلوتر میرم و سلام می کنم . خانم سمت من برمی گرده و میگه : سلام عزیزم ، بشین😊 ( شکلش : موهای کوتاه قهوه ای داشت و کت مشکی پوشیده بود که تا گردنش دکمه هاش رو بسته بود ، شلوار بلند مشکی داشت و کفش های پاشنه بلند مشکی ، یه رژ صورتی پر رنگ و سایه آبی پر رنگ و رژ گونه صورتی زده بود . ) می شینم و میگم : ببخشید من شما رو میشناسم ؟ خودش هم روبروی من میشینه و کیفش و بر می داره و میگه : وکیلتم😊 خنده ی آروم و کوتاهی می کنم و میگم : ولی شما که هیچی از من نمی دونید 😃 برگه ای از تو کیفش در می آره و جلوی من میذاره و شروع می کنه اطلاعات من و مشکل اینجا بودن من رو از حفظ گفتن . برگه رو می بینم ، کپی شناسنامه و کارت ملی من بود . با تعجب می پرسم : شما این اطلاعات و از کجا می دونید ؟ 😳 با خنده میگه : حدس میزدم شوکه شی 😂 عیب نداره بذار راهنماییت کنم 🤗 دبیرستان رویا یادت میاد 😊 میگم : آه تو هم کلاسیم بودی ؟ عکسی رو جلوم می ذاره 📋 ( دختری بود با موهای قهوه ای بلند و بلوز آستین بلند مشکی و شلوار جین آبی و کفش های کتونی سفید و رژ قرمزی داشت و سایه ی طلایی زده بود و روی صندلی چوبی نشسته بود ) با تعجب میگم : ماریا تویی ؟😳 سرش رو به علامت آره تکون میده . میگم : چقدر عوض شدی 🥲 ماریا : آره قبول دارم 😊 میگم : تو از کجا فهمیدی من به وکیل ماهری مثل تو نیاز دارم ؟ ماریا : هیچ وقت کمک بزرگی رو که بهم کردی ، وقتی داشتم از پشت بوم دبیرستان خودم رو پایین مینداختم و تو نذاشتی بندازم رو یادم نمیره ، من اون موقع خیلی مشکلات داشتم ولی تو مثل یه دوست خوب کنارم بودی و باعث شدی به یه دختر قوی تبدیل بشم ، بعد هم که دبیرستان تموم شد خداحافظی کردی و از آمریکا به پاریس اومدی . میدونی که منم مامانم وکیل بود و پاریس زندگی میکرد برای همین منم وقتی درسم تموم شد اومدم اینجا . دیروز اتفاقی از دوستم که اینجا پلیسه ماجرای پرونده ی شما رو شنیدم ، همیشه می خواستم برات جبران کنم ، دیروز احساس کردم الان وقتشه و اومدم که کمکت کنم 🙂 میگم : ازت ممنونم 🥰 هم رو بغل می کنیم 🫂 ماریا بهم یه فنجون قهوه با شکر میده ☕ ماریا : خب حالا بیا بشینیم و کمی فکر کنیم 😊

بعد از چند دقیقه می پرسم : کی می تونم زیبا رو ببینم 😔 ماریا بهم نگاه میکنه و میگه: با پلیس ها حرف می زنم ایشالله به زودی . ماریا : راستی تو به چیزی شک نداری ؟ 🙂 با خنده آرومی میگم : مگه میشه شک نداشت ؟😃 فقط از شک هام مطمئن نیستم . ماریا میخنده 😂و با لبخند میگه : آفرین خیلی باهوشی 😊 لبخند می زنم 😊 ماریا : خب من برم با پلیس ها حرف بزنم تو هم قهوه ات و بخور تا من بیام 😊 میگم : اوکی . ماریا میره بیرون و در رو می بنده . منم میرم دم پنجره و قهوه ام و می خورم ☕ نفس عمیقی میکشم . امیدوار بودم همه چیز درست بشه و درست پیش بره 🙏🏻

بعد از دو ساعت ماریا میاد داخل ........ ماریا : ببخشید دیر شد😖 میگم : نه عیبی نداره . چی شد ؟ ماریا : تا دو ساعت دیگه می تونی بری بچه رو ببینی 😊 میگم : واقعا ؟ مرسیییی🥰 ماریا : و ساعت ۶ عصر هم می تونم بگم فعلا آزادی 😊 میگم : یعنی چی ؟😳 ماریا : یعنی از ساعت ۶ تا ۴ روز دیگه وقت داری بری و تحقیقات ات رو شروع کنی 😊 میگم : من ؟! من که کارآگاه نیستم😳 ماریا : چرا نیستی ؟ تو خیلی باهوشی و من مطمئنم که می تونی حقیقت رو روشن کنی با اینجا نشستن که چیزی درست نمیشه 😉 میگم : واقعا می تونم ، اگه نتونم چی ؟😔 ماریا بغلم میکنه و میگه : مطمئنم می تونی ، شَک نکن😉 ساعت ۱۲ میشه و من با نگهبان و ماریا سوار ماشین پلیس میشم . نگران بودم 🥺 ماریا دستم و میگیره و بهم آروم میگه : نگران نباش 😉 لبخند میزنم 😊 میرسیم بیمارستان 🏥 ماریا از خانمی که اونجا نشسته بود شماره ی اتاق و می گیره و میریم دم اتاق . نگهبان پشت در وایمیسته و ماریا روی صندلی نزدیک در میشینه . ماریا : برو تو 😊 در و وا می کنم و میرم تو . روی صندلی بغل تخت میشینم ، خَم میشم و دست زیبا رو می گیرم و میگم : خاله عزیز دلم من و ببخش بهت قول میدم مقصر اصلی رو پیدا کنم ، تو هم به من قول بده زود خوب شی ، باشه ؟ بعد از چند دقیقه ماریا در میزنه و میاد تو و میگه : آنیسا عزیزم وقت تمومه خداحافظی کن و بیا بریم باید وسیله هات و جمع کنی و کارات و انجام بدی که ساعت ۶ بری و مقصر و پیدا کنی 😉 گونه ی زیبا رو می بوسم و سرش رو ناز می کنم و آروم بهش میگم : خداحافظ عزیز دلم زود خوب شو 🥰🥺 بعد دستش و آروم روی تخت و می ذارم و با ماریا از در بیرون میریم . میریم اداره ی پلیس ...........

تا ساعت ۵ و نیم با ماریا کار هامون و انجام میدیم و بعد میریم و گوشی و وسایل من رو تحویل می گیریم ، ماریا بهم یه گوشی دیگه میده و میگه تو این ۴ روز از این خط با هم در ارتباطیم . بغلم میکنه و از هم خداحافظی می کنیم . ساعت ۶ تنهایی از اداره ی پلیس میام بیرون . شروع می کنم به راه رفتن نمی دونستم کجا برم ؟ اصلا نمی دونستم چیکار کنم . هوا سرد بود . دستم و می کنم توی جیب کاپشنم ، توش کاغذی بود آهان کاغذی بود که پانیذ توش آدرس خونه ی زیبا اینا رو نوشته بود . راستی باید به پانیذ زنگ بزنم ؟ نه فعلا کار درستی نیست نمی خوام شَک کنه . تصمیم می گیرم برم آدرسی که روی برگه پانیذ نوشته بود . پیاده میرم . وقتی میرسم نفس عمیقی می کشم . نگران بودم . نمی دونستم باید چیکار کنم . باید چی بگم؟ اصلا باید زنگ در رو بزنم ؟ ( شکل آپارتمان : یه آپارتمان ۱۰ طبقه بود که هر طبقه یه واحد بود و در چوبی رنگ مشکی داشت و طرح آپارتمان شیشه ای بود و کنار در هم زنگ مشکی ای بود . ) اگر بودن چی باید بگم ؟ اینکه بچتون تصادف کرده ؟ نه این درست نیست . داشتم جلوی دَر می چرخیدم که روی زمین ، یه گوشی پیدا می کنم ، برش می دارم 📱 می خوام روشنش کنم . که یه دفعه کسی میاد ................
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زود تر پارت های دیگه شو بذار..
حتما ، مرسی نظر دادی 😘
خیلی قشنگ بود 🌺 🥰
مرسی عزیزم 🥰