10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Elena^^ انتشار: 4 سال پیش 251 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این داستان رو خودم نوشتم داستان ترسناک معمایی و هیجانی ممنون میشم بخونید مرسی :)
سلام بچه ها خیلییی ممنون میشم داستانمو بخونید نظر فراموش نشه 💗💗
نور قرمزی توی اتاقم اومده بود و صدایی از توی کمد لباسام می اومد جیغ زدم کمکم کنید !کمکم کنید!
اون نور و صدایی که توی اتاق بود قطع شد...
چی شده؟ حالت خوبه لیسا ؟
آمم آره خوبم کابوس دیدم میشه پیشتون بخوابم ؟
باشه دخترم بیا ...لیسا لطفا اون لیوان که توی اتاقت بود اون رو برام بیار!
باشه مامان..
یهو عروسک با رفتن همه شروع بِ رقصیدن کرد.!.. لیوان رو برداشتم و در رو کشیدم ولی قفل بود ...
هرچقدر سعی میکردم نمیتونستم در رو باز کنم ...
از ترس اشک از چشمام سراریز شده بود ..
یهو مامانم در رو باز کرد : دخترم چرا نیومدی نگران شدم
اما ممامانن. د در ققفل ششده بودد!
مامانم گفت: فکر کنم خیالاتی شدی بیا بریم !
سریع به همراه مامانم رفتم پایین..
کنارش دراز کشیدم و چشمامو بستم ...
وقتی بلند شدم مامانم توی اتاق نبود
.مامان! مامان! کجایی ؟!
خداروشکر مامان صدامو شنید و گفت : بله لیسا!
: هیچی مامان الان میام پایین دویدم ویهو از پله پرت شدم ...
وقتی چشمام رو باز کردم توی اتاقم بودم ....
همه ی وسایل اتاق بِ من خیره شده بودن
ناگهان مامانم در اتاق رو باز کرد
گفت : (لیسا٬ عزیزم حالت خوبه ؟یهو از روی پله ها افتادی و بیهوش شدی...)
شاید هنگام دویدن افتادم مامان ..
شاید هنگام دویدن افتادم مامان ..
بیا پایین ناهار حاظره !
باشه الان میام ...
اَه ماهی داریم .. از ماهی متنفرم
مامان من سیرم میرم توی کوچه یکم اسکیت بازی کنم...خدافظ
اسکیت هام کجان ؟ خدای من !همین جا بودن
بِ نظرم حالا کِه نیستن برم دوچرخه سواری کنم...
دو ساعت بعد...
دیگِ برم خونه ...
سلام مامان من اومدم
سلام لیسا بیا شام بخور
باشه مامان
خدای من جوجه داریم اومممم ..!
بعد از شام ..
خیلی میترسم کِ برم تو اتاقم بخوابم ...
لیانا لیانا ! میشه پیشت بخوابم ؟؟خواهش میکنم!
باشِ بیا اینجا بخواب ..
مرسی آجی !.
لیانا میشه بری بالشتم رو از توی اتاقم بیاری؟
آم باشه
یهو صدای جیغ اومد
داد زدم : لیانااااااا دویدم توی اتاقم وقتی اون اونجا نبود! کل خونمون رو گشتیم اون گم شده بود!
من مطمعا بودم کِ کار اون جن بود ک توی اتاقم بوده اما کسی حرف منو باور نمی کرد!
حالا ک لیانا نبود من باز مجبور بودم ک تنها بخوابم و از اون بد تر خواهرم نبودش !
خجالت میکشیدم که این موضوع رو به کسی بگم !
اگرم میگفتم همه منو مسخره میکردن آهان فهمیدم چکار کنم
پیش اکیپون یعنی «من (لیسا ) ملیسا .جنیفر . اشلی. مارنی .آنیتا » اونا امروز رفته بودن پیش هم بخوابن پس زنگ بزنم ب
ملیسا آره زنگ میزنم : الو لیسا چیزی شده؟ راستشو بخوای باید بگی چی نشده ؟ میشه بیام پیشتون ؟ آره حتما بیا پس بای! بای!
سریع خودمو رسوندم اونجا و موضوع رو واسشون تعریف کردم اما برعکس فکرم اونا باور کردن!
واقا هم صحبت های خوبین !
همه دراز کشیدیم و خوابیدیم ولی من با صدای پا بیدار شدم دختری ک موهای بلند سیاه روی صورتش ریخته بود و لباس سفیدی کهنه ای داشت جیغ کشیدم اشلی سریع دوید و چراغ رو روشن کرد من حالم خیلی بد شده بود مارنی رفت و یک لیوان آب برام اوورد
بهشون مشخصات دختره رو گفتم و اونا هم فیلمی ب اسم «The Ring» رو ب من نشون دادن باورم نمیشه اون دختره بود ! قلبم تندتند می تپید یعنی قراره تا چند روز دیگه کشته شم؟
اشلی : نَ بابا این یِ خرافاته
آنیتا : این بِ کنار اون دختر مرده لیانا رو دزدیده ...
ملیسا : بچه ها نظرتون چیه بریم لیانا رو پیدا کنیم..؟
جنیفر: اما اون اصن کجاس ک بخوایم پیداش کنیم؟
مارنی : چاه حتما اونجاست! اون اونجاس مطمعناًم...
لیسا : بهتره بریم یکم دنبال نوار بگردیم !
اشلی : مطمعناًم ک اون دختر وجود خارجی نداره!و شما داریم مزخرف میگین
مارنی :من می دونم اون نوار کجاست من اونو توی ی جعبه توی اتاقم پیدا کردم و ترسیدم اون توی باغچه ی تو حیاطمونه من اونو دفن کردم ...
جنیفر : چرا ب ما چیزی نگفتی ؟...
لیسا : حالا بازجویی بسه برو بیارش مارنی !
مارنی : باشه... آهان اینجاس ... بیاین نگاش کنیم !
جنیفر : من نمی خوام بمیرم :( و نمی خوام ک شما رو تنها بزارم ...پس میام
اشلی: میدونم ک الکیه اما منم نگاه میکنم
آنیتا : اگ شما نگاه میکنین منم نگاه میکنم
ملیسا : منم هستم
مارنی : من پایم
لیسا : منم ک صد در صد هستم
و نوار رو پلی کردیم
اشلی دوید و ویدیو رو کشید
لیسا : چیکار میکنی؟و رفت تا دوباره پخشش کنه ....
یهو گوشی همه ی دخترا زنگ خورد و
اون دختر با لحن وحشتناکی گفت : هفت روز...
اشلی زد زیر گریه .. من قراره بمیرم
همه ی دخترا همو بغل کردن و گفتن ما از پسش بر میایم یهو از بینی دخترا خون اومد (یکی از نشانه های اون فیلم)
همه از ترس همو بغل کرده بودند و دست همو محکم گرفته بودند و بعد متوجه خط بریل روی دستشون شدن
(یکی از نشانه های اون فیلم)...
مارنی :لیانا تا هفت روز میونه اونا بمونه و نمیره
جنیفر :ما ۶ روز دیگه میریم پیشش ...
لیسا : آره ولی من استرس دارم
دوستان خیلییی ممنون که داستانمو خونیدین این جلد اولش بود منتظر جلد دوم هم باشید خیلیییی دوستتون دارم لایک و نظر فراموش نشه 💙💙💙
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
خوب بود لطفا بع تست های منم سر بزن
عالی بود مرسی❤
😻💓💓
خیلی عالیییی بود ، معرکه بود
ادامه بده
برم پارت بعدیو بخونم
مرسی ❤
عالیییییی بودددددد😍😍😍😍❤❤❤
مرصی فدات😻💕
Greateeeee 💖💖😍😍
❤
وااااایییی خیلی عالی بود زود تر جلد دومش رو هم بزار
گذاشتم 👐
سلام گلم یه سوال داستانت راجب بیلیه؟
نه گلم
خوب بود تست های منم بخون جالبه
ممنون حتما سر میزنم
بچه ها لطفا نظرتون رو راجع به داستانم بگید ممنون میشم:)