
سلام خسته نباشید قسمت بعدی خیلی هیجانیه پس منتظر باشید مرسی که می خونید💞
کسی نیس جز رابین اومد نزدیکتر گفت مری چرا جوابم و نمی دی منو مامانم الان ۳ یا ۴ روزه بخاطر تو موندیم پاریس میشه جوابمو بدی(رابین تو فکرش: خدایا لطفا مرینت جواب رد بده لطفا🤲) منم که می دونین به فکر دیشب بودم گفتم بعد مدرسه حلش می کنیم گفت من الان جوابمو می خام منم رومو کردم اونور اومد بازومو گرفت گفت مری نمی خام باهات بد رفتاری کنم فقط بگو آره یا نه که یهو
آدرین از اون ته دوید اومد گفت اوهههه چته دستتو و بکش به دختر مَردُم چی کار داری منم که اصلا تو باغ نبودم. یهو دیدم دستم داره بی حس میشه داد زدم گفتم اووووو چته ولم کن حالا قیافه ی آدرین😎😎 قیافه ی رابین 😳😳 قیافه ی من 😑😑
بعد رابین دستمو ول کرد منم رو کردم به آدرین گفتم شما برو به کارات برس من خودم حلش میکنم و اینم بگم که من دختر مَردُم نیستم من دختر خاله ی رابین هستم و رابین به علاوه ی اینکه پسر خالم هست خاستگاره من هم هست بعد آدرین یهو از 😎 تبدیل شد به 😢 و رفت
رابینم گفت بعد مدرست میام یا جوابمو میدی یا......... گفتم یا چی؟🤨 گفت یا......... اصلا ولش کن و رفت . رفتم تو کلاس نشستم بغل آلیا بعد آلیا ی نگا به من کرد ی نگا به آدرین یهو ی لبخند ملیحی زدو گفت مری من می خام پیش نینو بشینم گفتم خب که چی😑گفت خب یعنی تو باید پیش آدرین بشینی گفتم یا خدا .....
بعد آلیا رفت و آدرین و صدا کرد گفت من می خام پیش نینو بشینم تو برو عقب، آدرین هم که هنوز همین شکلی بود😢😥 وسایلش رو جمع کرد و اومد پیشم
گفتم لطفا قهر نکن دیگه خب تو نباید دخالت می کردی اون پسر خالم بود خودم می تونستم حلش کنم آدرین هم گفت یعنی تو با من قهر نیستی گفتم برای چی قهر باشم آخه فقط بحثمون شد همین
آدرین گفت باشه پس آشتی گفتم آره آشتی. زنگ خورد رفتم بیرون آدرین گفت مری من حوصلم سر رفته میشه با هم بریم بیرون (نه آدرین یادش بود شب می خاد بره پیش لیدی نه مری یادش بود شب می خاد بره پیش پیشی )
راوی : مری قبول کرد با آدرین بره شب بیرون وقت رفتن شد مری می خواست بره. ی لباس خیلی زیبا هم پوشیده بود بعد در اتاق و باز کرد پشت در رابین بود به مری گفت جوابم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😐 مری گفت می خام برم بیرون الان ولم کن فردا جواب میدم بهت
رابین گفت یا الان یا هیچ وقت مری هم رفت تو اتاق در و بست گفت پس هیچ وقت رابین گفت غلط کردم فردا جواب بده مری اومد بیرون با رابین خداحافظی کرد و........
مرسی که خوندین قسمت بعدی هیجانی تره 😝😝 نظر فراموش نشه خدانگهدار😌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام .پارت جدید داستانم اومد . یک سری بهش بزن و کامنت بده
ملینا عالی بود 😊😊😃منتظر پارت ۱۰ هستم ❣❣❣❣
کاملیا خودتی؟
مسدود شده بودی؟
مرسی از نظرت 🤩😘
محشرررر داستان منم بخون ممنون😁😁😁😁
چشم
مرسی از نظرت💫
سلام😁😁😁😁داستانت عالیه پارت بعدی رو زود تر بزار لطفا پارت جدید داستان من قلب یخی روهم بخون و نظر بده
عالییی بود😍
خیلی عالی بود بعدیو سعی کن بیشترش کنی🌷
چشم 🥰
مرسی از نظرت🌼
سلام
من قسمت بعد رو هنوز ننوشتم ولی ی چیزایی تو فکرم دارم احتمالا یکم طول بکشه تا اونو بنویسم و از اونجایی که خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی هیجانی می خام بکنمش پس باید یکم صبور باشیدددد 😁😁