خب دوستان بهتون قول داده بودم ۲۵ پارت باشه ولی قسمت نشد حالا عیبی نداره ولی دیگه وقت خداحافظی با این داستانه.
نشستن روی تخت آدرینا هر دو تاشون)اردوارد:آدرینا بود جواب دادم:سلام خوبی عشقم؟(فامیلی ی ادوارد دِمجِبرِک هستش)آدرینا:سلام آره عزیزم من خوبم تو خوبی؟(بچه ها مشخصات ادوارد:یه بلوز سفید با یه کت آستین بلند لی به رنگ آبی و یه شلوار لی به رنگ مشکی و چشم های آبی،،،،،،دخترا بین خودمون بمونه ولی سیکس پک هم داره😍😍😍😍 و مو هاشم طلایی و به طوری که بد بوی(پسر بد)ها میزارن هستش)ادوارد:من خوبم.آدرینا:ببین ادوارد راستش من با برادرم و چند نفر دیگه و خوانواده ی برادرم می خوایم با هم بریم به چین.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
میگم قصد ندارین پارت بعدی اونیکی رمانتون رو بزارید
می زارم عزیزم ولی درسام در حدی زیاد شدن که نمی تونم
اخر داستانت رو الکی تند تند تموم کردی
اگه دوست نداشتی نمی خوندی
من نگفتم دوست داشتم گفتم خیلی تند همچی رو جمع کردی همین ولی بازم ممنون به خاطر داستانت
خوب بود